توضیحات:
پیشینه و مبانی نظری روان شناختی مزاح و شوخ طبعی46صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
بخشی از متن :
مباني نظري و
يافته هاي پژوهشي
- مباني (رويكردهاي) نظري روان شناختي مزاح
راسكين (1985) در مقاله يي نظريه هاي روان شناختي مزاح را به اختصار توضيح داده است و سه رويكرد نظري عمده روان شناختي را در تبيين علل رواني مزاح و شوخ طبعي مورد بررسي قرار مي دهد.
الف- نظريه اهانت [1]:
خاستگاه اين نظريه در آراي قديم است. براساس نظريه اهانت مزاح در درجه اول روشي است جهت ابزار غضب. بدينسان كه هدف از بذله گويي و مزاح، توهين به مخاطب يا شخص ثالث است. صاحبنظران اين رويكرد معتقدند كه مزاح بدان دليل مثبت و پسنديده تلقي مي گردد كه جايگزين مناسبي جهت روشهاي خشن تر و غير مؤدبانه تر ابراز خشم (نظير توهين و ناسزاگويي) است. اشاراتي از مباحث فوق را مي توان در نوشته هاي افلاطون، ارسطو، سيسرو [2] و هابز يافت (راسكين، 1985). بارون [3]، برن [4] و گريفيت [5] (1974) نشان داده اند كه وادار كردن افراد عصباني به خنديدن با ايجاد حس سرگرمي و تفنّن، به طور معني داري تمايلات پرخاشگرانه آنان را تعديل مي كند.
ب- نظريه تخليه هيجاني و آسودگي [6]:
طرفداران اين نظريه معتقدند كه مزاح و خنده منجر به گشايش خلق و خوي و تشفي انرژي رواني شده نتيجتاً موجب تعادل و آرامش رواني فرد مي شود. شايد مشهورترين نظريه تخليه و آسودگي متعلق به فرويد باشد. فرويد (1916) در كتاب (شوخيها و ارتباط آنها با ناهشياري [7]) اظهار مي دارد كه مزاح راهي جهت رهايي از رفتارها و افكار بازدارنده و سانسور شده است. براساس نظريه فرويد (1916)، تخليه انرژي رواني از طريق مزاح نوعي تلاش اقتصادي و حسابگرانه و صرفه جويانه و در عين حال ناخودآگاهانه براي برون ريزي تنشهاست او معتقد است كه بين رؤياها و مزاح تشابهات فراواني وجود دارد و در هر دو مورد فرد به طور ناخودآگاه و به شيوه يي نمادين [8] نسبت به ارضاي تمايلات واپس زده شده و كنش زاي خويش مبادرت مي ورزد.
ج- نظريه ناهماهنگي و تباين [9]
پيروان اين نظريه معتقدند مزاح از كنار هم گذاشتن دو يا چند مفهوم ظاهراً نامرتبط كه در ذهن مزاح كننده با يكديگر مقايسه و در كنار هم گذاشته مي شوند و به دست مي آيد. روان شناسان طرفدار اين نظريه معتقدند كه دريافت مشابهت يا تفاوت بين امور، عامل مزاح است و از آن جا كه مزاح معمولاً سبب تبديل بحثي منطقي به بحثي نامربوط و بيهوده مي شود لذا خنده آور مي شود. به خوبي مشخص است كه اين نظر با نظرات شناختي نوين در روان شناسي مطابقتهايي دارد. راسكين (1985) معتقد است از نظر پيروان اين نظريه در موقعيت هاي فشارزا، شوخ طبعي، پهنه ديدگاه فرد را به سوي حل هر چه مؤثرتر مشكلات و سازگاري بيشتر با محيط و فشارها گسترش مي دهد. طبق اين ديدگاه، مزاح در موقعيتهاي فشارزا موجب افزايش احساس تسلط، عزت نفس و اعتماد به خود مي شود (راسكين، 1985). ساراسون و ساراسون (1987) نيز بر اين باورند كه مزاح مي تواند به عنوان روشي جهت كسب آرامش رواني در شرايط تشنج زا و پر دردسر به كار رود. در ساليان اخير نظريه هاي ديگري از سوي روان شناسان دربارة مزاح ارائه شده كه از آن جمله مي توان به نظريه راسكين (1985) اشاره كرد. نظريه راسكين مبتني بر معني شناسي است نظريه راسكين توجهي به موضوعي يا علل خنده ندارد بلكه به اين مسئله مي پردازد كه چگونه يك مطلب، رفتار يا مسئله شوخي تلقي مي گردد.
تئوريهاي متعددي دربارة شوخ طبعي وجود دارد و در جستجو براي سر نخ هايي كه رشد خلاقيت را ارتقا مي بخشد مي توانيم از همة آنها استفاده كنيم. تئوري برتري بر آن است كه ريشه هاي شوخ طبعي در پيروزي بر ديگران است. تئوري عدم تجانس تأكيد دارد كه شوخ طبعي ناشي از ساختن جفت هاي بي اربتاط و نامتناسب ايده ها يا وضعيت هايي است كه از آداب معمول ناشي مي شوند. بر طبق تئوري غافل گيري عوامل شگفت زدگي، هراس ناگهاني يا شوك، يا غافل گيري شرايط لازم بريا شوخ طبعي است. تئوري دو جنبگي مدعي است كه اساس شوخ طبعي وقوع همزمان احساسات يا عواطف ناسازگار است. تئوري فراغت يا رهايي ادعا مي كند كه اساس شوخ طبعي رهايي از تنش يا محدوديت يا آزاد كردن تنش اضافي است. طبق تئوري پيكربندي شوخ طبعي وقتي اتفاق مي افتد كه عواملي كه بدواً غير مربوط تلقي مي شده اند ناگهان به هم ارتباط داده شوند. در تئوري روان كاوي اساس بر اين است در شوخ طبعي نوعي صرفه جوئي در به كار بردن احساسات وجود دارد. به عبارت ديگر شوخ طبعي واقعه اي است كه حادث شدن آن معمولاً آنچه را كه ممكن است باعث تحمل رنج شود به چيزي بي اهميت تبديل مي كند.
واكنشهاي مزاح
محققان در بررسي كاركردهاي مزاح عمدتاً به كنشهاي روان شناختي و جسماني مزاح توجه داشته اند. بررسي متون اوليه مربوط به مزاح بيانگر آن است كه با توجه به زمينه هاي حمايت كننده پسيكوفيزيولوژيك مزاح اين پديده به عنوان عامل تسهيل كننده سلامت روحي و جسمي در نظر گرفته مي شود (مارتين [10] و لفكورت [11]، 1983).
آلپورت [12] (1950) معتقد بود فرد نورتيكي كه ياد مي گيرد به خود بخندد، ممكن است به كنترل خود توانا شده و به اين ترتيب معالجه شود. از بررسيهاي جالب توجه و حمايت كننده در رابطه با نقش مزاح [به ويژه در رابطه با بيماريهاي جسمي] نوشته فرهان كاسنيز (1979) است. او معتقد بود كه با خنده و مزاح و نيز با استفاده از ويتامين هاي خاصي رهايي از يك بيماري عفوني جدي ممكن است. وي بر اين باور است كه در اثر 10 دقيقه خنده با صداي بلند بيمار مي تواند خوابي راحت، بدون دردي به مدت 2 ساعت داشته باشد براساس اين نظريه ها عده اي از نويسندگان تصور كرده اند كه خنده ممكن است اثري مشابه اثر آندروفينها يا ساير مواد آندروژني مغز داشته باشد (به نقل از مارتين ولفكورت، 1983). ديكسون [13] (1980) و مارتين ولفكورت (1983) معتقدند كه مزاح به عنوان راهبرد و مقابله اي جهت سازگاري با استرس به كار مي رود. محققان معتقدند در افرادي كه كمتر مزاح مي كنند همبستگي بالايي ميان آشفتگي و پريشانهاي خلق و حوادث منفي زندگي وجود دارد (مارتين ولفكورت، 1983؛ مارتين و دابين [14] ، 1988؛ نزو [15] و بليست [16]، 1988). در تحقيقات اين پژوهشگران و نيز ساير پژوهشهاي انجام يافته، بر نقش مزاح به مثابه نوعي راهبرد مؤثر سازگاري و انطباق با شرايط دشوار، تأكيد شده است (ديكسون، 1980؛ گلداشتين [17]، 1982). به بياني ديگر مزاح به مثابه تعديل كننده و تسكين دهندة پاسخ هاي هيجاني منفي هم چون اضطراب يا افسردگي در نظر گرفته شده است. تحقيقات اخير ضمن تأكيد بر نقش مزاح در تعديل كردن فشارهاي رواني مدعي هستند كه نقش آن در سوي ديگر پيوستار هيجانات ناديده گرفته شده است. كيوپر [18]، مارتين و دانس [19] (1992) در تحقيقي نشان داده اند كه مزاح در غني سازي و پر محتوا كردن تجارب زندگي و در نتيجه در افزايش بهبود كيفيت زندگي به گونه اي مثبت نقش دارد. پژوهشهايي كه بر اين جنبه از نقش مزاح تأكيد دارند معتقدند مزاح در بهبود كيفيت زندگي مشاركت دارد. مثلاً لفكورت و مارتين (1986) نشان داده اند كه مزاح به خودپنداره مثبت تر از خود منجر مي گردد. يك مطالعه اخير ديگر نيز مؤيد آن است كه داشتن نمرات بالاتر در سنجش هاي مربوط به مزاح با سطوح بالاتر عزت نفس، خود رتبه بندي مثبت تر (برحسب قابليت اجتماعي بودن) و همگرايي بيشتر بين خودپنداره آرماني و خودپنداره واقعي همراه است (كيوپر و مارتين، به نقل از كيوپر و همكاران، 1992).
14- Dispargement Theory
15- Cicero
16- Baron
17- Byrne
18- Griffitt
19- Release
20- Wit and its Relation to the unconscious
21- Symbolic
22- Incongruity Theory
23- Martin
24- Lefcourt
25- Allport
26- Dixon
27- Dobbin
28- Nezu
29- Blissett
30- Goldstein
31- Kuiper
32- Dance
فهرست برخی از مطالب:
فصل دوم: مباني نظري و يافته هاي پژوهشي
مباني (رويكردهاي) نظري روان شناختي مزاح 11
نظريه اهانت 11
نظريه تخليه هيجاني و آسودگي 11
نظريه ناهماهنگي و تباين 12
واكنشهاي مزاح 13
مزاح و سيستم ايمني بدن 15
مزاح و عملكرد تحصيلي 16
نقش درماني مزاح 16
تبين روان شناختي از تأثير مزاح در مقابله با استرس 17
مدل تعاملي استرس 18
مباني نظري سلامت رواني 21
نظريه موري 22
نظريه آدلر 23
نظريه فروم 23
نظريه مزلو 23
نظريه اسكينر 24
نظريه يونگ 24
افراد سالم از نظر رواني 25
نظريه اسلام 26
اهميت سلامت روان 28
عوامل زيستي 28
عوامل عاطفي و رواني 30
عوامل اجتماعي 30
رابطة بين استرس، كنار آمدن و سلامتي 30
پيامدهاي استرس 33
اختلال هيجاني 33
اختلال شناختي 34
اختلال فيزيولوژيكي 35
كنار آمدن
پیشینه و مبانی نظری روان شناختی مزاح و شوخ طبعی_1623933771_49632_8524_1983.zip0.08 MB |