مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نگرش های ناکارامد
مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نگرش های ناکارامد

توضیحات :

مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نگرش های ناکارامد در 34 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.

این فایل در قالب وُرد وقابل ویرایش می باشد

بخشی از متن :

-3- مفهوم شناسی نظری نگرش‌های ناکارآمد

2-3-1- تعریف نگرش

معادل واژه Attitude در فارسي، نگرش، ایستار، طرز رفتار، طرز تلقّى، پنداشت، طرز تفکر بر اساس مفروضات پیشین و مانند آن­ها ترجمه شده است. (آذربايجاني 1382، 136)، در اصطلاح، تعاريف بسياري در مديريت و روان­شناسي از نگرش شده است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي­شود: نگرش يا طرز تلقي عبارت از آمادگي براي واكنش ويژه نسبت به يك فرد، شيء، فكر يا وضعيت است. (رضاییان 1389، 202)، نگرش مجموعه­ای از اعتقادات، عواطف و نیات رفتاری نسبت به یک شیء، شخص یا واقعه است. به عبارتی تمایل نسبتاً پایدار به شخصی، چیزی یا رویدادی است که در احساس و رفتار نمایان می­شود (قلی‌پور 1386، 108). نگرش ارزیابی یا برآوردی است که به صورت مطلوب یا نامطلوب درباره شی یا فرد یا رویدادی صورت می­گیرد. نگرش بازتابی از شیوه احساس فرد نسبت به یک چیز یا یک فرد است. مثلا هنگامی که می‌گوییم «کارم را دوست دارم» نگرش خود را درباره کار ابراز می­نماییم (رابینز 1376، 40). به حالتى ذهنى یا عصبى حاکى از تمایل، که از طریق تجربه سازمان­یافته و بر پاسخ­هاى فرد به تمامى موضوعات و موقعیت­هایى که با آن در ارتباط است، تأثیرى جهت­دار یا پویا دارد، نگرش گفته مي­شود. (برگ 1378، 538)، نگرش نشان‌دهنده‏ی اثر شناختی و عاطفی به جای تجربه‏ی شخصی از شی­ء یا موضوع اجتماعی مورد نگرش و یک تمایل به پاسخ در برابر آن شی‏ء است. نگرش در این معنی یک «مکانیسم پنهانی» است که رفتار را هدایت می‌کند (کریمی 1387، 162). نگرش، نظري است كه درباره افراد، چيزها يا رويدادها ابراز مي­گردد. و منعكس­كننده نوع احساس فرد درباره آن است (رابینز 1387، 280). نگرش­ها، با توجه به تعاریف مزبور، در زمینه­سازى و شکل­دهى به رفتارها، ایجاد انگیزش­ها، ارضاى نیازها و جهت‌دهى به گرایش­ها تأثیرى جدّى دارند. به همین دلیل، مطالعه آن­ها بخش عمده­اى از روان­شناسى اجتماعى را به خود اختصاص داده است (آذربايجاني 1382، 137)، هیچ مفهوم مجرّدى نتوانسته است همچون مفهوم «نگرش»، موقعیت عمده­اى در روان شناسى اجتماعى کسب کند. (روش بلاو و نیون 1390، 119).

2-3-2- عناصر نگرش

نگرش­ها داراي سه بعد شناختي، عاطفي و رفتاري بدین شرح می­باشند:

1. بخش شناختي آن عبارت از باورها و ارزش­ها و اطلاعات درباره هدف شناخته شده به وسيله فرد است.

2. بخش عاطفي آن شامل احساس­ها و عواطف درباره هدف، فرد، فكر، رخداد يا شيء است.

3. بخش رفتاري آن از نگرش سرچشمه مي­گيرد و به نيت «رفتار به صورت معين» بر مي­گردد.

اين اجزاء جداي از يكديگر نيستند. (رضاییان 1389، 202)، جِرد هم معتقد است عناصر تشکیل­دهنده نگرش از همين سه عنصر مي­باشد اما با اين بيان:

1. مولفه­های شناختی عبارت است ­از آگاهی، فهم و دانش نسبت به وجود محصول.

2. مولفه­های عاطفی عبارت ­است ­از ارزیابی، دوست داشتن و ترجیح دادن یک محصول بر محصول دیگر.

3. مولفه­های رفتاری عبارت­ است ­از گرایش، میل، قصد خرید و آزمایش کردن یک محصول (بُهنر و وانِک 1384، 17).

2-3-3- اهمیت شناخت نگرش

در ذیل، به برخى کارکردها و آثار مترتب بر شناخت نگرش­ها اشاره مى­شود:

1. امکان پیش­بینى رفتار: آگاهى از نگرش­ها تا حد زیادى فرد را قادر به پیش بینى رفتارها مى­سازد. البته روشن است که رفتارها از عوامل متعددى ناشى شده و شرایط و موقعیت­هاى گوناگونى در شکل گیرى و تعدد آنها مؤثر است. اما همه این عوامل و شرایط، رفتار را در بسترهایى همساز با نگرش­ها جهت مى­دهند و با مرور زمان و استمرار عمل برخى از تعارضات بدوى نیز، که معمولاً میان این دو واقع مى­شود، جاى خود را به سازگارى و التیام مى­دهند، اگرچه بعيد نيست که در برخى افراد یا گروه­ها بر اساس بعضى رفتارها و تحت شرایط و اوضاع و احوال خاص فرهنگى ـ اجتماعى، این تعارض میان رفتار و نگرش­شان به صورت ریشه­اى همواره باقى بماند. در حقیقت، امکان پیش بینى درست رفتار بر اساس نگرش، به میزان همسازى میان این دو بستگى دارد. به عنوان مثال، در جایى که میان باورها (عناصر شناختى) و نگرش­ها (عناصر هیجانى) ناهمسازى وجود داشته باشد، از نگرش نمى­توان به عنوان یک مبناى مطمئن در پیش­بینى رفتار استفاده کرد. به اعتقاد برخى، بسیارى از عواملى که پیش­بینى رفتار را از روى نگرش­ها امکان­پذیر مى‌سازند در یک چارچوب نظرى در هم بافته شده­اند و پیش­بینى تنها با درک آن مجموعه امکان­پذیر خواهد بود. قابل ذکر است که نگرش­ها نیز همچون پاسخ­هاى مربوط به محرّک­هاى رفتارى باید ارضا کننده باشند و به پاسخ­هایى منجر شوند که به طور مستقیم، در شخص ایجاد خرسندى مى­کنند. در هر صورت، اگرچه رابطه میان برخى نگرش­ها با نظام احتیاجات فرد، گروه یا جامعه دقیقاً مشخص نیست، اما مى­توان ارتباطى هر چند مبهم یا با واسطه میان آنها پیدا کرد. صاحب‌نظران، مطالعه نگرش را برای درک رفتار اجتماعی، حیاتی می‌دانند. بخشی از این اهمیت، بر این فرض استوار است که نگرش‌ها تعیین‌کننده رفتارها هستند و این فرض به‌طور ضمنی دلالت بر این امر دارد که با تغییر دادن نگرش‌های افراد می‌توانیم رفتار آنان را پیش‌بینی کنیم یا بر رفتار آنان کنترل داشته باشیم. (خواجه سروي و همکاران 1387، 12)، البته باید مدنظر داشته باشیم که برای تغییر رفتار، باید به تغییر نگرش آنها پرداخت. تحقیقات فراتحلیل اخیر نشان می­دهند که یک میزان بالای تغییر در نگرش، گاهی منجر به میزان پایینی تغییر در رفتار می­شود (اربنت و کاترین[1] 2009، 153).

2. شناخت شخصیت افراد: از جمله امورى که در توصیف و تشریح شخصیت فرد دخالت تام دارد نگرش­ها مى­باشند. اهمیت نگرش­ها، که خود ناشى از به کار بردن نظام ارزش­هاى فرد هستند، اگر بیش­تر از نظام ارزش­هاى مولّد خود نباشد، دست کم، به اندازه آن در شناخت فرد مؤثر است.

3. نقش آن در تشخیص پیش داورى­ها: نگرش­ها به تدریج، نوعى تجلّى کلى غیر قابل فهمى در روش و سیاق زندگى اجتماعى ایجاد مى­کنند و با کمک ارزش­ها و هنجارهاى گروه خودى، به ارزیابى دیگران مى­پردازند. از همین زمان است که بعضى از نگرش­هاى پیچیده و مبهم و از نظر منطقى توجیه­ناپذیر پدیدار مى­شوند و منبع تغذیه پیش داورى­هاى طبقاتى و گروهى مى­گردند (شرف‌الدین ۱۳77، 86).

4. نقش آن در داورى­هاى علمى: گولدنر تأثیر پیش فرض­هاى ذهنى را (که در معناى کلى، نگرش را نیز شامل مى­شوند) در قبول برخى نظریات علمى و ردّ نظریات دیگر این چنین ارزیابى مى­کند: «نظریه­اى که با پیش­فرض­هاى ذهنى بررسى کننده نزدیک باشد و جایى در تجربیات شخصى او داشته باشد از نظر روانى، آسان­تر پذیرفته مى­شود. علت پذیرش آن، این است که چنین فرضیاتى بخشى از فرضیات کلى ذهن بررسى­کننده را مى­سازند که او مستقیماً و به­ وضوح، با آن­ها مواجه نبوده است؛ زیرا در دورنماى ذهن او جاى داشته­اند، اما اکنون صریحاً به شکل یک نظریه ارائه مى­گردد و یا به علت وجود تشابه ذهنى و یا تأیید و تکمیل فرضیات ذهنى خود شخص، به آسانى مورد پذیرش قرار مى­گیرد (گولدنر 1388، 48).

2-3-5- مفهوم نگرش‌های ناکارآمد

نگرش ناکارآمد در واقع‌ جزیی از باورهای واسطه‌ای ناکارآمد است که در کنار افکار خود کار در نظام شناختی فرد بر رفتار او تأثیر می‌گذارد. این اعتقادات واسطه‌ای ناکارآمد، با نظرات منفی پیش بین (یو[2] 2002) همراه‌ است. نگرش‌های ناکارآمد، نگرش‌ها و باورهایی هستند که فرد را مستعد افسردگی و یا به ‌طور کلی‌ آشفتگی روانی می‌کند. این باورها که در اثر تجربه نسبت به خود و جهان کسب می‌شوند، فرد را آماده می‌سازند تا موقعیت‌های خاص را بیش از حد منفی و ناکارآمد تعبیر کنند. از نظر بک‌ نگرش‌های ناکارآمد معیارهایی انعطاف‌ناپذیر و کمال گرایانه هستند که فرد از آن برای قضاوت‌ درباره‌ی خود و دیگران استفاده می‌کند. از آنجا که این نگرش‌ها انعطاف ‌ناپذیر، افراطی و مقاوم‌ در مقابل تغییراند، ناکارآمد یا نابارور قلمداد می‌شوند (دیویدسون، نیل و کرینگ[3] ‌1998). در واقع نگرش‌های ناکارآمد که بنیادهای آشفته‌کننده‌ی افراد را تشکیل می‌دهند، دو ویژگی‌ اساسی دارند (الیس 1991)؛ اولاً آن‌ها در درون خود توقعات خشک، جزیی و قدرتمندی دارند که‌ معمولاً در قالب کلماتی چون باید، حتماً، الزاماً و ضرورتاً بیان می‌شوند، ثانیاً موجب انتساب‌های‌ بسیار نامعقول و تعمیم مفرط و فاجعه‌آمیز می‌شوند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که شانس بروز اختلالات روانی طی یکسال، در صورت‌ افزایش نمره‌های نگرش ناکارآمد به‌طور معناداری افزایش می‌یابد (ویچ[4]‌ و همکاران 2003). به‌ این ترتیب، چون نارسایی عملکرد تفکر از مهم‌ترین علل آشفتگی‌‌هاست (والن‌[5]و همکاران 1992) هرچه نگرش‌های ناکارآمد و باورهای غیر منطقی افراد بیشتر سود آشفتگی‌های هیجانی نیز بیشتر خواهد شد (اسمیت و هوستنکنت[6] ‌1983؛ واتسون[7]‌ و همکاران 1998).

2-3-6- الگوهای شناختی و نظریات نگرش‌های ناکارآمد

1. الگوی شناختی سالکووسکیس: جامع‌ترین الگوی شناختی را سالکووسکیس[8] (1985) بر مبنای الگوی شناختی افسردگی و اضطراب بک پیشنهاد کرده است. براساس این الگو، افکار، تجسمات و تکانه‌های مزاحم معمولی، زمانی به اغتشاش می‌انجامند که برای فرد مهم باشند و با افکار خودکار منفی مرتبط گردند. او همچنین بر جداسازی افکار خودکار از افکار مداخله گر تأکید داشت. برطبق نظریه سالکووسکیس (1985. 1989) افکار مزاحم ناخواسته، اغلب خودکار، منفی و ملالت آور می‌باشند (به نقل از حسن شاهی 1382، 50).

2. نظریه آلیس: از نظر الیس[9] (1973) انسان‌ها، گرایش نیرومندی برای کژفکری دارند. از این نظر، عقاید نامعقول و نگرش‌های ناکارآمد، به بنیان‌های آشفته‌کننده‌ی رفتار تبدیل می‌شوند. این فلسفه، از یک طرف‌ اندیشه‌ای الزام ‌آور است که در نوع خود قدرتمند، خشک و جزمی است و از طرف دیگر، به‌ استنباط‌های فاجعه‌آمیز منجر می‌شوند (الیس 1991؛ الیس و درایدن[10] 1996). الیس (1973) تأیید این فرایند را در یک چرخه‌ی معیوب توضیح داده است؛ از نظر او افراد، خود را به خاطر اینکه از لحاظ هیجانی ناراحت هستند سرزنش می‌کنند، سپس خود را به خاطر سرزنش کردن پیوسته‌ی‌ خود ملامت نموده و از اینکه درصدد روان درمانی برآمده‌اند مجدداً سرزنش کرده و سپس نتیجه‌ می‌گیرند که به طرز نا امید کننده‌ای مشکل دارند و کاری نمی‌توان برای آنها انجام داد.

3. نظریه بک(1976): بک هر چند با مفاهیمی متفاوت، نقش نگرش‌های ناکارآمد و شناخت‌های ناسازگارانه را در ایجاد رفتارهای ناسازگارانه مورد تأکید قرار داده است. از نظر او ابتدا، مراجعان باید از آنچه که به‌ آن فکر می‌کنند آگاه شوند، در گام دوم، باید افکار غلط خود را شناسایی کنند و در ادامه با جایگزین کردن قضاوت‌های درست به جای قضاوت‌های نادرست و دریافت بازخورد لازم که‌ بیانگر درست بودن تغییرات آنهاست دوره‌ی درمان را به سرانجام برسانند. نقش باورها، نگرش‌ها و فرایندهای ذهنی دیگر در بسیاری از اختلالات و مشکلات رفتاری نشان داده شده و معلوم شده است‌ که باورهای غیرمنطقی می‌توانند، رنج‌های افراد را تشدید کنند (الیس 2004؛ ملمد[11] 2003؛ سیاروچی‌[12] 2004؛ رایس و دلو[13] 2001؛ ویب و مک کاب[14] ‌2002، 4). مفهوم نگرش‌های‌ ناکارآمد[15] (DA) اولین بار توسط بک (2006، 1975 و 1979) در توصیف افکار بیماران افسرده و به عنوان مفهوم اصلی مرکزی ایجاد و پایایی اختلال افسردگی مطرح شد.

4. دیدگاه آسیب‌پذیری - تنیدگی الیور[16] و همکاران: از نظر الیور و همکاران (2007) آسیب‌پذیری شناختی در قالب دیدگاه آسیب‌پذیری - تنیدگی بر مبنای دو نظریه‌ی ناامیدی و نظریه‌ی بک به صورت سبک شناختی منفی و نگرش ناکارآمد، مفهوم‌ سازی شده است. تلفیق این دو دیدگاه در مفهوم الگوی شناختی ناسازگارانه که شامل سبک‌ شناختی منفی و نگرش‌های ناکارآمد است می‌تواند در طول فرایند رشد پدید آید (الوی[17]‌ و همکاران 2000) و موجب اختلالات رفتاری مختلف شود (وایزمن[18] ‌و بک 1978؛ هفل[19]‌ و همکاران 2003).

2-3-7- نقش افكار و باورها در مصرف مواد بر مبنای ديدگاه­‌هاي شناختی

طبق ديدگاه­‌هاي شناختي، وجود برخي افكار و باورهاي غير منطقي بر روي خلق اثر مستقيم دارند. اليس اعتقاد به 11 باور غير منطقي را علت آشفتگي رواني مثل اضطراب، افسردگي و دليل شاد نبودن فرد، مي‌داند. اليس و بك (1380) معتقدند كه در افراد سوء مصرف كننده مواد، وجود چند نگرش و باور غير منطقي رايج، منجر به تحمل پايين ناكامي و در نتيجه احساسات منفي مثل خشم و غمگيني مي‌شوند. يكي از اين باورهاي غير منطقي، اين است كه «امور هميشه بايد بر وفق مراد باشد» زماني كه فرد انتظار دارد همه چيز بايد بر وفق مرادش باشد، مواجهه با كوچكترين مانعي او را تحريك پذير و آشفته مي‌كند و شيوه‌هاي ديگر رسيدن به هدف را ناديده مي‌گيرد، در چنين شرايطي فرد براي مقابله با مشكل و كاهش تنش به سوء مصرف مواد اقدام مي‌كند. بنابراين، خلق منفي بالا كه زمينه ساز گرايش به سو‌ء مصرف مواد است، با احساس درماندگي، ساختار انگيزشي غير انطباقي و باورهاي غيرمنطقي و ناكارآمد، رابطه مستقيم دارد. نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد كه تعديل خلق منفي مي‌تواند گرايش به رفتارهاي اعتيادي را كاهش دهد (کولو[20]و همکاران 2005؛ به نقل از رسولي 1386). در مورد سوء مصرف مواد، نظريه‌هاي مختلفي مثل شناختي-رفتاري، روان تحليلي و انگيزشي مطرح مي‌شوند كه هر كدام با توجه به ديدگاه خود به اعتياد، راهكار درماني ارائه مي‌كنند. ديدگاه شناختي-رفتاري و تمام رويكردهاي درماني در اين حوزه، بر اهميت افكار، احساسات و رفتار در اختلال مصرف مواد توجه دارند و با روش اصلاح الگوي شناختي فرد يا بازسازي شناختي، آموزش مهارت‌هاي اجتماعي و مقابله‌اي به درمان آن اقدام مي‌كنند

2-3-8- ارتباط نگرش و باور با مصرف مواد بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی

از دیدگاه یادگیری اجتماعی، انتظارات مثبت از مصرف مواد سبب ادامه‌ی مصرف و بازگشت به مصرف می‌شود، در حالی که انتظارات منفی از مصرف مواد جلوگیری می‌کنند (جونز و مک ماهون[21] 2001). در همین چارچوب، براساس نظر بک اکثر بیماران سو مصرف‌کننده‌ی مواد دارای مجموعه‌ای از باورها و نگرش‌های مثبت نسبت به مواد هستند که وقتی تصمیم به توقف مصرف می‌گیرند، فعال می‌شوند. در این هنگام چون فرد تصور می‌کند قادر به کنترل تمایلات خود نیست، احتمال کمی وجود دارد که برای کنترل آن تلاش کند. از این دیدگاه، یک محور مانع عمده در ترک مصوف مواد یا مصرف الکل، شبکه عقایدی ناکارآمدی است که بر محور داروها و مواد متمرکز است و نیز یکی از دلایلی که سبب می‌شود فرد سو مصرف‌کننده‌ی مواد هم‌چنان تمایل قوی به مصرف مواد داشته باشد، این است که عقاید اساسی او نسبت به مزایا و معایب مواد، اساساً تغییر نکرده است (گودرزی 1384).



[1] Arbuthnott, Katherine

[2] Liu

[3] Davison, Neale & Kring

[4] Weich

[5] Walen

[6] Smith & Houstonkent

[7] Watson

[8] Salkovskis

[9] Ellis

[10] Dryden

[11] Melmed

[12] Ciarrochi,

[13] Rice & Dellwo

[14] Wiebe & Cabe

[15] Dysfanctional Attitude

[16] Oliver

[17] Alloy

[18] Weissman

[19] Haeffel

[20]. Quello

[21] Jones & McMahon


فهرست مطالب :

2-3- مفهوم شناسی نظری نگرش‌های ناکارآمد
2-3-1- تعریف نگرش
2-3-2- عناصر نگرش
2-3-3- اهمیت شناخت نگرش
2-3-5- مفهوم نگرش‌های ناکارآمد
2-3-6- الگوهای شناختی و نظریات نگرش‌های ناکارآمد
2-3-8- ارتباط نگرش و باور با مصرف مواد بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی
2-3-9- اهمیت و تأثیر نگرش مثبت به مصرف مواد
2-3-7- نقش افكار و باورها در مصرف مواد بر مبنای ديدگاه¬‌هاي شناختی
- پیشینه تحقیق
2-5-1- مطالعات داخلی
2-5-1- مطالعات خارجی
منابع

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نگرش های ناکارامد_1580655084_36597_8524_1684.zip0.07 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت