توضیحات:
پیشینه و مبانی نظری خود و خود پنداره با عزت نفس36صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
بخشی از متن :
خود ( خويشتن )
حالت طفل تازه متولد شده از آگاهي يک « گيجي وسيع و به اوج رسيده و فراگير » است ، طفل از خودش به عنوان يک شخص ، آگاه نبوده و خودش را از محيط تميز نمي دهد . ( وليام جيمز 1890 ) . نخستين گام در رشد خود درک اين موضوع است که انسان موجودي مجزا و منحصر به فرد است که کاملا با افراد ديگر متفاوت است . افتراق بين خود و غير خود از زماني که کودک سه ماه است آغاز مي شود و البته بايد اشاه کنيم که جدايي کودک از مادر با به دنيا آمدنش انجام مي گيرد .
سپس کودک در سنين بين دوازده تا هيجده ماهگي در مي يابد که در هر حال من ، من هستم و مادرم ، مادرم است يعني آگاهي يافتن از خويشتن ( آلن اراس 1992 ) .
چندين سال قبل ، جيمز مرکز الگوي شخصيت را که وحدت آن را فراهم مي کند « خود » ناميد . بعدا فرويد بعنوان « من » يا ايگو ( eg ) به آن اشاره کرد و ساليوان « نظام خود » -system self را به کار برد . مطابق نظر جيمز « خود » يک شخص ، مجموعه کامل همه آنچه که او مي خواند خودش را بخواند است .
بروکسس _ گان بازشناسي « حوزه را به عنوان يک شي در آينه مطالعه کردهاند يا اين فرض که اگر يک طفل خودش را باز شناسي کند او بايد يک ادراکي داشته باشد از اينکه وجود دارد و نيز اينکه يک « حوزه » شناسايي شده وجود دارد :
اين بازشناسي « خود » در طي دو سال اول زندگي رشد مي کند . ( بروکس _ گان ولوئيس 1979 ) . اين شواهد آزمايشي با نظر ماهلر (1968) که از دو سال اول زندگي يک مرحله همزيستي و جدائي و فرديت تدريجي ظاهر مي شود هماهنگ است . کاپلان (1978) اين را به عنوان يک تولد روان شناختي در نظر مي گيرد . به نظر وي نلسن (1988) اين تولد روان شناختي يک فرايند مادام العمر بوده و مراحلي که ماهلر توصيف مي کند تنها آغاز کار هستند .( وي نلسن 1988 ) .
در دهه هاي اخير ، آنچه يک شخص مي تواند خودش را بخواند به دشواري در اصطلاحاتي ويژه و مشخص تر عنوان شده اند بعنوان « نگرش به خود » بعنوان يک ترکيب سازمان يافته از ادراکهاي راجع به خود ، بعنوان آن ادراکها ، عقايد ، احساسات ، نگرشها و ارزشهائيکه فرد بعنوان بخشي يا خصوصيتي نسبت مي دهد . بعنوان يک « سيستمي از معاني دروني که او درباره خودش و رابطه اش با دنياي پيرامونش دارد » الپورن « خود » را اينگونه تعريف مي کند : « خود چيزي است که ما از آن فورا آگاهيم ،ما درباره آن بعنوان حوزه اي خصوصي ، دروني ، صميمي از زندگي مان فکر مي کنيم چنانچه آن يک نقش تعيين کننده اي در آگاهي مان « يک مفهوم وسيعتر از خود در شخصيتمان ( يک مفهوم وسيعتر از آگاهي ) و در ارگانيزم ماو يک مفهوم وسيعتر از شخصيت بازي ميکند . بنابراين آن نوعي مرکز ثقل در وجود ماست . ( اليزابت هارلوک 1974 ) .
جرسيله چنين مي گويد : خود مجموعه اي از افکار و عواطف است که سبب آگاهي فرد از موجوديت خود مي شود ، بدين معني که او مي فهمد کيست و چيست « خود » دنياي دروني شخص است و شامل تمام ادراکات عواطف ، ارزشها و طرز تفکر او مي باشد پندار يا تصويري که فرد از خود دارد مسلما براي او اهميت حياتي داشته و سعي دارد که اين تصوير را حفظ کند .
از ديدگاه روان کاوي اوليه زندگي ، نهاد با مشکلاتي مواجه است . منظور انطباق با تجارب واقعي دنياي خارج است که ساختار دوم شخصيت يعني « خود » يا « ايگو » رشد پيدا مي کند . « خود » براساس اصل واقعيت عمل مي کند . اعمال شناختي از قبيل ادراک ، حافظه ، آزمون واقعيت ، جهت گيري زماني ، توجه ، يادگيري ، کنترل فعاليت حرکتي ، کسب تصوير ذهني از خويشتن خود پنداره او تشخيص و تميز مابين واقعيت و خيال را در بر مي گيرد . « خود » در سطح هوشيار ، نيمه هوشيار و نا هوشيار عمل مي کند . در نظريه روان کاوي مفهوم « خود »نشان دهنده خويشتن انساني است که در حال تجربه است و در ضمن اين مفهوم ابعاد « اجرائي » با همانگ کننده کارکردهايشان را نيز نشان مي دهد .
از ديدگاه يونگ « خود »تماما در سطح هوشيار است . اين خود از احساسات تفکرات ، ادراک ، خاطراتي که ما از آنها آگاهيم تشکيل شده است . « خود » در اين نظريه به ما احساس هويت و تداوم ، احساس من بودن مي دهد و همانند نظريه فرويد اين « خود » مسئول کارهاي اوست .
فهرست برخی از مطالب:
فصل دوم : پيشينه تحقيق
15
خود ( خويش )
16
خودپنداره
20
پيدايش و رشد
20
اجزا خودپنداره
22
انواع خودپنداره
23
سلسه مراتب خودپنداره
26
ثبات خودپنداره
26
عزت نفس
27
عزت نفس و منبع کنترل
29
ديدگاه اسلام
30
نفس ( روح )
30
ضرورت شناخت نفس
32
پرورشگاه
36
ريشه ها
39
فقدان
41
دلبستگي وجدايي
43
مروري بر ويژگي هاي اخير
46
پیشینه و مبانی نظری خود و خود پنداره با عزت نفس_1623907190_49516_8524_1660.zip0.03 MB |