پیشینه تحقیق ومبانی نظری هوش هیجانی در 49 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
هوش هیجانی
مقدمه
در گذشته، هيجانات راپر هرج و مرج، اتفاقي، غير عقلاني و ناپخته مي دانستند و هيجان و عقل را متضاد يكديگر مي دانستند. امروزه برخلاف تصور گذشته ، هيجانات و عقل در مقابل يكديگرنيستند بلكه هيجانات و احساسات مي توانند در خدمت عقل عمل كنند (اكبر زاده،1383،ص 50) . همگام با رشد سريع صنايع و فن آوري تكنيكي امروزه توجه ويژه اي نيز به بعد انساني و تلويحا" روانشناختي كار شده است صاحبان صنايع با سرمايه گذاري هاي كلان سعي دارند با ايجاد شرايط فيزيكي و رواني مناسب براي كاركنان خود، آن ها را در انجام بهتر ودقيق تر وظايف خود ياري دهند تا اهداف اصلي و از جمله مهمترين آن ها (افزايش بهره وري) آسيب نبيند. يكي از جديدترين پديده هايي كه در اين حيطه مورد توجه قرار گرفته، موضوع هوش هيجاني است.
به باور بسیاری از صاحب نظران هوش هیجانی یکی از جدیدترین تحولات و ابداعات بشری در درک رابطه ی بین تفکر و هیجان است ( Wong & Law . 2002.p10 ) . از پیشگامان این تحولات در حوزه هوش می توان به گاردنر[1]( 1983 ) اشاره کرد و در حوزه ی هیجان از کشفیات زوزف لی دوکس[2] نام برد ، اما این تحولات به مطرح شدن هوش هیجانی توسط سالووی و مایر (1990 ) برمی گردد که آشکارا بر در هم تنیدگی هوش و هیجان تأکید می کنند و از نظر آن ها هوش هیجانی عمدتاً به عنوان توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجان های خود و دیگران ، تمایز قایل شدن میان هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجان ها در حل مسأله و نظم بخشی رفتار تعریف می شود (Mayer & Salovey,1997,p.17)
گلمن (1998) هوش هيجاني را ظرفيت يا توانايي سازماندهي احساسات و هيجانات خود و ديگران، براي برانگيختن خود و كنترل مؤثر احساسات و استفاده از آن ها در روابط با ديگران مي داند .
گلمن بر نياز به هوش هیجانی در محيط كار يعني محيطي كه اغلب به عقل توجه مي شود تا قلب و احساسات تمركز مي كند او معتقد است نه تنها مديران و روساي شركت ها نيازمند هوش هیجانی هستند بلكه هر كس كه در محيط سازمان كار مي كند نيازمند هوش هیجانی است . در حركت به سطوح بالاي سازمان اهميت هوش هیجانی در مقايسه با هوش عقلي افزايش مي يابد. در اين زمينه گلمن و همكاران او معتقد ند كه هوش هیجانی در تمامي رده هاي سازماني كاربرد زيادي دارد اما در رده مديريتي اهميتي حياتي مي يابد( عرب و همکاران، 1390،ص2).
به نظر ماير و همكاران(1385) تخقیق هاي علمي قابل ملاحظه اي در اين زمينه صورت گرفته است (Ciarrochi,2005,p.1)، مطالعات نشان می دهد که هوش هيجاني كاركنان با عملكرد آنها رابطه ي مثبتي دارد و اين رابطه در مورد مديران معنادارتر است ( اعتباریان و امیدپناه، 1387، ص1) . با وجود آن که مفهوم هوش از جمله مفاهیمی است که از گذشته تا حال مورد توجه بوده است ، اما نکته مهم این است که در واقع از آغاز مطالعه ی هوش غالباً بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه ، حل مسآله و تفکر تأکید داشته است ، در حالی که امروزه نه تنها جنبه های غیر شناختی هوش مثل توانایی های عاطفی ، هیجانی ، شخصی و اجتماعی مورد توجه اند ، بلکه در پیش بینی توانایی فرد برای حوزه های هوش و هیجان رخ داده دیدگاه های سنتی را زیر سوال برده و بر ارتباط نزدیک و در هم تنیده ی هوش و هیجان تأکید نموده است (Mayer & Salovey.1997. P17).
2-2-2 پیشینه ی هوش هیجانی
مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن[3] ( 1984 ) در رساله ی خود که به چاپ نرسیده است به کاربرد و چند سال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند . این نوع از مفهوم هوش در سال های اخیر در هر دو زمینه ی علمی و کاربردی ، توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است . چرنیس[4] اعتقاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است ، اما تاریخچه ی طولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت های اجتماعی و هیجانی کارکنان وجود دارد (Bar-On.2000.P18 ). با این وجود می توان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سال های اخیر مطرح شده و در مقابل هوش شناختی[5] به کار می رود . این نوع هوش در واقع یک هوش غیر شناختی است که ریشه در مفهوم هـوش اجـتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثرانـدایک[6] ( 1920 ) مطرح شد . به عقیده ی ثراندایک ، هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسان ها برای عمل به شیوه ای خردمندانه در روابط انسانی است . او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی ( مهارت ساختن و به کار بردن ابزار و وسایل ) ، هوش انتزاعی ( توانایی کاربرد کلمات ، اعداد و اصول علمی ) و هوش اجتماعی ( شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی ) می دانست .
نظریه پرداز دیگری که به جنبه های متفاوت هوش توجه نشان داد وکسلر[7] بود . او در سال 1940 ایده ی عناصر غیرفکری و فکری[8] را مطرح کرد ، به اعتقاد وی ، عناصر غیرفکری همان عناصر عاطفی ، شخصی و اجتماعی هستند . علاوه بر این او در سال 1943 چنین اظهار نظر کرد که توانایی های غیرفکری برای پیش بینی احتمال موفقیت فرد در زندگی لازم هستند (الوانی و ده بیگی،1386،ص18 ) ، علاوه بر این موارد ، وکسلر در کارهای خود به تلاش های دال[9] مبنی بر سنجش جهات غیرشناختی هـوش نیز اشاره کرد . لیپر[10] ( 1948 ) نیز بر این باور بود که تفکر هیجانی بخشی از تفکر منطقی است و به این نوع تفکر یا به معنای کلی تر هوش ، کـمک می کند . پیاژه[11] ( 1952 ) نیز بر در هـم تنیـدگی شنـاخت و عـواطف تأکید داشت ( جمالی،1381،ص19) .
در هر حال سال 1920 تا 1990 تحقیق ها در زمینه ی هوش اجتماعی ، دست خوش تحول بوده است و دیدگاه های مختلفی به وجود آمده آن که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران ، دانش میان فردی ، توانایی قضاوت درست درباره ی احساسات ، خلق ها و انگیزه های دیگران ، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمزگشایی نمادهای غیرکلامی تعریف کرده اند . در اوایل سال 1980 ، محققان به مفهوم سازی نظامند ایده ی هوش عاطفی دست زدند . مشهورترین آن ها مفهوم هوش های درون و بین فردی گاردنر ( 1983 ) و مطالعات استینز[12] ( 1984 )در زمینه ی سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژه ای شد که سالووی و مایر در سال های 1989 و 1990 آن را هوش هیجانی نامیدند ( هادی زاده و فرجیان،1387،ص20 ).
در این راستا پس از ثرندایک[13] نیز گاردنر ( 1983 ) هوش اجتماعی را متشکل از هوش درون فردی و بین فردی می دانست . گاردنر و استرانبرگ[14] از جمله ی کسانی بودند که اعتقاد داشتند هوش نه تنها توانایی های شناختی را شامل می شود ، بلکه چگونگی تجربه و بیان هیجانات را نیز در بر می گیرد (دهکردی،1386،ص19) . از نظر گاردنر ، هوش درون فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با خویشتن و ابراز مجموعه ای پیچیده و کاملاً متمایز از احساسات است و هوش بین فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با دیگران ، احساس کردن و تمایز قایل شدن بین اخلاق ، انگیزه و نیت آن ها می باشد، اما پس از گاردنر ، سالووی و مایر ( 1990 ) از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران ، تشخیص احساسات و هیجان ها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد می شد . در سال 1990 همچنین بار-آن ، مفهوم بهره ی هیجانی[15] را مطرح کرد تا بر اساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد .او معتقد بود توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران ، توأم با احساسات درونی را منعکس می سازد (دهکردی،1386،ص20 ).
گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده ی کتاب کارکردن به وسیله ی هوش هیجانی ، اولین کسی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان نمود ( تراویس برادبری،1384،ص20 ) . او اظهار نظر نمود که در بهترین شرایط تنها بیست درصد از موفقیت ها در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند . در واقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوشی بالا و همچنین موفقیت غیر منتظره ی افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند . گلمن هوش هیجانی را شامل خودآگاهی ، مدیریت و مهار هیجان ها ، برانگیختن خویشتن ، همدلی و دست کاری و اداره ی روابط می دانست . در سال 1996 گلمن با انتشار کتاب مشهور خود ، نقش قابل توجهی در عمومیت بخشیدن به این مفهوم ایفا کرد و در سال 1998، هوش عاطفی را چنین توصیف کرد : هوش عاطفی نوعی دیگر از هوش ، مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است . به عبارت دیگر ، هوش عاطفی بیانگر توانایی اداره ی مطلوب خلق و خو و وضع روانی و کنترل تنش هاست و در واقع عاملی است که به هنگام ناکامی در دستیابی به هدف ، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند (هادی زاده مقدم و فرجیان،1387،ص19 ) .
در نهایـت ، یکی از افـــراد تأثیر گــذار در حوزه ی هوش هیجانی بار-آن است . او اولین بار در سال 1985 در رساله ی دکتـری خود عبــارت ضـــریب عاطفی را به کــار برد و در سال 1997 تسـت سنجـــش ایــن ضریب هیجانی را منتشــر کـرد (الوانی و ده ییگی،1386،ص3) . بار-آن[16] ( 1997 ) نیـــز همـــانند گلـــمن ، هوش هیجانی را شامل مؤلفه هایی همچون خودآگاهی هیجانی[17] ، خودابرازی[18] ، حرمت نفس[19] ، خودشکوفایی[20] ، استقلال ، همدلی ، مسئولیت پذیری اجتماعی[21] ، روابط بین فردی[22] ، واقع گرایی[23] ، انعطاف پذیری[24] ، حل مساله[25] ، تحمل فشار روانی[26] ، کنترل تکانش[27] ، خوش بینی[28] و شادمانی[29] می دانست ( سادات خشوعی،1387،ص21 ) .
هم اکنون و در مرحله ای که از سال 1998 آغاز شده ، اصطلاحات و پالایش های زیادی در ابعاد نظری پژوهشی در حوزه ی هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاس های جدیدی برای اندازه گیری هوش هیجانی تهیه شده است و تحقیق های بنیادی تری در این حوزه انجام گرفته است و در واقع پیچیدگی حوزه ی هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه در برگیرنده ی جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسند آن می باشد . نکته ی قابل ذکر دیگر این است که تاریخچه هوش هیجانی هنوز هم در حال نوشتن است (شهبازی،1385،ص21 ) .
[1] Gardner
2 Deux
[3] Papen
[4] Cherniss
[5] Cognitive Intelligence
[6] Thorndike
[7] Wechsler
[8] Non-intellective and intellective elements
[9] Doll
[10]Leeper
[11] Piaget
[12] Steins
[13] Srndayk
[14] Sternberg
[15] EQ
[16] Bar On
[17] Emotional Self-Awareness
[18] Assertiveness
[19] Self-Regard
[20] Self-Actualization
[21] Social Responsibility
[22] Interperonal Relationship
[23] Reality Testing
[24] Flexibility
[25] Problem Solving
[26] Stress Tolerance
[27] Social Responsibility
[28] Optimisim
[29] Happiness
پیشینه تحقیق ومبانی نظری هوش هیجانی_1621158942_48458_8524_1503.zip0.08 MB |