ادبیات نظری تحقیق عدالت اجتماعی در 25 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
بخشی از متن :
قلمرو عدالت اجتماعي
1-2. حوزه عدالت اجتماعي
عدالت اجتماعي به حوزه خاصي از زندگي اختصاص ندارد و طبق فرمايش نبي اكرم صلياللهعليهوآله «بالعدل قامت السّماوات و الأرض: آسمانها و زمين بر پايه عدالت نهاده شده است.» (فيض كاشاني، 1415ق: ج5،107) بنيان نظام آفرينش و همچنين قوانين وتشريعات الهي بر پايه عدل نهاده شده است. براين اساس در همه حوزه هاي زندگي ميبايست اصل عدالت مورد توجه و رعايت قرار گيرد. به همين دليل عدالت در حوزه هاي اقتصادي، سياسي، قضايي، خانوادگي، شخصي، و نسبت به خرد و كلان و دارا و ندار و معتبر و غيرمعتبر مورد تأكيد قرار گرفته و از هرگونه بيدادي هشدار و پرهيز داده شده است.
2-2. مصاديق اجراي عدالت اجتماعي
حق و باطل دو مفهوم متضاد و متناقض هستند. بودن یكی برابر با نبودن دیگری است. بر پایی حق یكی از مصداقهای عدالت است. امام علی عليهالسلام بر پایی حق را عامل عزتمندی و پایداری دین و اصلاح روزگار و دوام حكومت ميداند، چنانچه ميفرمايد: «فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ . وَ إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ اَلْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ اَلْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ اَلْجَوْرِ وَ كَثُرَ اَلْإِدْغَالُ فِي اَلدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ اَلسُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ اَلْأَحْكَامُ... : و آن گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آنها عزت يابد و راه هاى دين پايدار و نشانههاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مىگردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند يا زمامدار بر مردم ستم كند، وحدت كلمه از بينرود، نشانههاى ستم آشكار و نيرنگ بازى در دين فراوان و راههاي روشن سنّتها ترك گردد و از روي هواي نفس عمل شود و اجراي احكام تعطيل شود . . . » (نهجالبلاغه، خطبه216، ص333)
حق زمامداران پيروي از دستورهاي او، و حق مردم هم عدالت و حسن رفتار اوست، و هر كدام از اينها در برابر ديگري لازم است. مراعات حقوق کهدر اين سخن حضرت، مراعات طرفينيحقوق مردم و حاکم مي باشد، مصداقي از اجراي عدالت است. در مواردي که اشخاص يا گروههايي بر يکديگر حقي داشته باشند، مراعات آن، عدالت وعدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. طبق فرمايش حضرت علي عليهالسلام، مراعات نكردن حقوق حاكم نمونهاي از عدم رعايت عدالت ميباشد،كه موجب ظهور علائم و نشانههاي ظلم و ستم ميشود، و اين امري روشن است كه با نبودن عدالت ظلم و ستمگري بروز پيدا ميكند، فساد و تباهي در دين زياد ميشود، كارها بر پايه هوسها و تمايلات نفساني انجام ميشود و به احكام شرعي عمل نميشود.
از ابن عباس نقل شده: هنگام بيرون آمدن امام علي عليهالسلام براى جنگيدن با مردم بصره، در «ذوقار» بر او وارد شدم ديدم مشغول وصله كردن كفش خويش است، از من پرسيد: «قيمت اين كفش چند است؟» گفتم: ارزشى ندارد. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «والله لَهِيَ أَحَبُّ إِليَّ من إِمرتكم، إِلاّ أَن أُقيم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً؛ به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه حقى با آن به پا دارم و ياباطلى را دفع نمايم.» (نهجالبلاغه، خطبه33، ص76)
برپايي حق و زنده نگه داشتن آن براي حضرت عليهالسلام از اهميت زيادي برخوردار بوده است و همواره از كارگزارانش ميخواست تا به اين امر پايبند باشند و طي نامهاي در اين رابطه به ابن عباس ميفرمايد: «فَلَا يَكُنْ حَظُّكَ فِي وَلَايَتِكَ مَالًا تَسْتَفِيدُهُ وَ لَا غَيْظاً تَشْتَفِيهِ وَ لَكِنْ إِمَاتَةُ بَاطِلٍ وَ إِحْيَاءُ حَقٍّ: بهره تو از حکومت نباید مالی باشد که از آن استفاده کنی و نه غیظ و خشمی که با امر و نهی شفا یابد. بلکه باید هدف تو نابودی باطل و زنده داشتن حق باشد.» (مجلسي، 1403ق: ج40، 328)
اجراي عدل و قسط با برپايي حق رابطه دوطرفه دارد، همانطور كه ذكر شد برپايي حق مصداقي از عدالت است و با برقراري حق در سطح جامعه، عدالت اقامه ميگردد و از طرف ديگر عدالت خود عامل برپايي حق ميباشد كه با اجراي آن حق برقرار ميشود، چنانچه امام علي عليهالسلام مي فرمايد:«اِنَّ العَدلَ میزانُ اللّهِ سُبحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فِى الخَلقِ وَنَصَبَهُ لاِقامَةِ الحَقِّ فَلا تُخالِفهُ فى میزانِهِ وَلا تُعارِضهُ فى سُلطانِهِ؛به راستى که عدالت ترازوى (معیار) خداى سبحان است که در میان خلق نهاده است و براىبرپاداشتن حق نصب فرموده، پس در ترازوى خداوند با او مخالفت نکن و با حکومتش مقابله ننما.»
امام علي عليهالسلام برپايي حق و احقاق حقوق مردم را يك رويه اي عادلانه و از وظايف حاکم اسلامي ميداند و در اين رابطه مي فرمايد: «الذَّليلُ عِندى عزيزٌ حَتّى آخُذَ الحَقَّ لَهُ والقَويُّ عِندي ضَعيفٌ حتى آخُذَ الحَقَّ مِنهُ؛ خوار نزد من گران مقدار است تا هنگامى كه حق او را بدو برگردانم و نيرومند خوار است تا آنگاه كه حق را از او باز ستانم.» (نهج البلاغه، خطبه37،ص81)
و در حديث ديگري ميفرمايد: «لاَ يُعَابُ اَلْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ: مرد را سرزنش نکنند که چرا حقاش را با تأخير ميگيرد، بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقاش نيست بگيرد.» (نهج البلاغه، حکمت 166،ص500)
با توجه به اين كلام حق ديگران را گرفتن، ظلم است و آن از زشتترين صفات پستى است كه شخص مرتكب درخور سرزنش است.
برقراری مساوات در بهره مندی از واقعیت های گوناگون اقتصادی، سیاسی، علمی و ... یكی دیگر از مصداق های عدالت است، امام علي عليهالسلام در نامهاي به اسود بن قطيبه سرلشكر سپاه حلوان ميفرمايد: «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً: پس بايد كار مردم در حقّ نزد تو يكسان باشد.» (نهج البلاغه، نامه59، ص449)
از نظر امام عليهالسلام حاكمان و زمامداران جامعه بايد با همه مردم در زمينه هاي مختلف به طور يكسان برخورد كنند و تبعيضي بين آنان قائل نشوند. برقراری مساوات در بين مردم زمانی پدید میآید كه حاكمان خواهشهای نفسانی خود را كنترل كرده و از دگرگونی رأی و اندیشه خود جلوگیری كنند، حال اگر حاكم نتواند خواهشهاي نفساني خود را كنترل نمايد، اين امر باعث انحراف وي از ميانهروي ميشو دو در نتيجه او را از اجراي عدالت باز مي دارد و نميتواند با همه مردم به طور يكسان رفتار نمايد و تساوي را در ميان آنان برقراركند، چنانچه امام علي عليه السلام در نامه 59 نهجالبلاغه ميفرمايد:«فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ: هرگاه ميل و خواست حكمران گوناگون باشد او را از عدالت بسيار باز مىدارد.»
در كلام ديگري امام عليهالسلام در پاسخ به كساني كه در مقابل تقسيم مساوي بيت المال توسط حضرت اعتراض كرده اند مي فرمايد: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ اَلْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ: آيا مرا فرمان ميدهيد تا پيروزي بجويم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ايشانم؟ به خدا که نپذيرم تا جهان سرآيد، و تا آنگاه که ستارهاي پي ستارهاي برآيد. اگر دارايي از آن من بود، همگان را برابر مي داشتم، تا چه رسد که دارايي، ازآن خداست.» (نهج البلاغه، خطبه126، ص183)
ادبیات نظری تحقیق عدالت اجتماعی_1615788475_46889_8524_1391.zip0.05 MB |