توضیحات :
ادبیات نظری تحقیق خودپنداره در 29 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
بخشی از متن :
خلاصه ای از کار:
مقدمه:
یکی از مفاهیم بنیادین در تکامل شخصیت و روان هر فرد، که در دوره نوجوانی اهمیت پیدا میکند، مفهوم Aخود@[1] است، Aخود@ شامل کلیه کیفیتهای ذهنی و عینی است که شخص از خود و دیگران از او دارند. برای مثال Aخود@ شامل ظاهر واقعی فرد، ارزشها، ایدهها، دانشها، معلومات و همچنین ادراکاتی که سایرین از او دارند میباشد. با این اوصاف میتوان گفت که خود پنداره چهارچوبی شناختی است که به واسطه آن به سازمانبندی آنچه که درباره خویش میدانیم، میپردازیم. (تقی زاده، 1379)
دوران نوجوانی آدمی با آغاز بلوغ جنسی شروع شده و با تعهد پایدار وی به یک نقش بزرگسالانه پایان مییابد. بنابراین،نوجوانی باید هم تعیین کننده روانی اجتماعی و هم تعیین کنندهزیستی داشته باشد. مطالعات روانشناسی اجتماعی نشان میدهد در طی و پس از بلوغ جنسی، کودکان به طور فزایندهای خودآگاه شده و از نظرات دیگران آگاه و به این نظرات حساس میشونداین مطالعات به رشد مداوم خود در طی دوران نوجوانی و یکپارچگی فزاینده میان وضعیت ذهنی فرد و وضعیت ذهنی دیگران اشاره دارد. (سباستین[2] و همکاران، 2008)
...............
بررسی موضعگیریهای نظری در قلمروی خود
- دیدگاه اجتماع
در دیدگاه اجتماعی، مطالعه زمینه خود قدیمی بوده و به کارهای کولی[3] (1902) بر میگردد. در این دیدگاه خود یک محصول اجتماعی
..............
اهمیت خودپنداره
خودپنداره در طول تاریخ بشری از دیدگاه فلاسفه، دانشمندان و نیز افراد عادی مورد توجه قرار گرفته است. متفکران بویژه در قرن حاضر، بر این باورند که صرفاً انسان، دارای تجربه خوپنداره است و تجربه روانشناختی، منحصر به انسان است. شاید راجرز اولین کسی بود که با مطرح کردن خویشتن، خودپنداره را عملاً وارد حوزههای پژوهشی روانشناسی کرد. بعد از راجرز پژوهشگران دیگری مانند کولی، آلپورت، مازلو و دیگران در مورد مفهوم خود نظریههایی را ارائه کردند (چن، 2004).
............
مفهوم در حال تغییر «خود»
دو منبع اصلی اطلاعات وجود دارد که ما برای ساختن خودپنداره از آنها استفاده میکنیم. ارزیابیهای مستقیم از "آنچه به آن شبیه هستیم" میتواند از واکنشهای ما به اتفاقات گذشته و تجربههایمان، گرفته شود،درحالی که ارزیابیهای غیرمستقیم، از عقاید ما در مورد اینکه توسط دیگران چگونه دیده میشویم برمیآیند، مفهومی که در قالب خود آیینهای[4] بیان میشود. (گالاگر[5]، 2000)
..............
همبسته های عصبی "خود" در نوجوانی
مطالعات نشان دادهاند که نوجوانی دوره رشدی بسیار مهمی برای شکلگیری مفهوم «خود» و ساختارهای عصبی پشتیبان آن میباشد. تحقیقات تصویربرداری عصبی اخیر ثابت کردهاند که فعالیتهای درون مغز،شامل قشر پیشپیشانی میانی(MPFC)[6]، که با پردازش «خود» مرتبط هستند، بین اوایل نوجوانی و بزرگسالی تغییر میکنند. این مطالعات نشان میدهند رشد عصبشناختی با ویژگیهای رفتاری نوجوانی نظیر خودآگاهیِ افزایش یافته و استعداد تحت تأثیر قرار گرفتن از همسالان ، در ارتباط است. (سباستین و همکاران، 2008)
............
رشد اتخاذ دیدگاه[7]در طی دوران نوجوانی
خودآیینهای به معنای خودی است که دیگران در نظر میگیرند. بنابراین، آگاهی فزاینده از دیدگاههای دیگران میتواند اطلاعات بیشتری فراهم کند که در ساختن خودپنداره از آنها استفاده شود. در یک مطالعه رفتاری که رشد اتخاذ دیدگاه در طی دوران نوجوانی را مورد بررسی قرار داده بود، کودکان(متوسط سن 9 سال)، نوجوانان(متوسط سن 13) و بزرگسالان(متوسط سن 24) از طریق
............
اثرات خود پنداره بر رفتار
خودپنداره مفهومی است که تمامی آنچه که می توان درباره خود تصور کرد را شامل می شود. که آن شامل تصور واکنش دیگران، تصور انتظارات خود و تمامی طرز تلقی های خود از خویشتن است و بنابراین نقش اساسی در نوع رفتار دارد (احمدی، 1376).
..........
منابع:
خودپنداره
مقدمه:
یکی از مفاهیم بنیادین در تکامل شخصیت و روان هر فرد، که در دوره نوجوانی اهمیت پیدا میکند، مفهوم Aخود@[8] است، Aخود@ شامل کلیه کیفیتهای ذهنی و عینی است که شخص از خود و دیگران از او دارند. برای مثال Aخود@ شامل ظاهر واقعی فرد، ارزشها، ایدهها، دانشها، معلومات و همچنین ادراکاتی که سایرین از او دارند میباشد. با این اوصاف میتوان گفت که خود پنداره چهارچوبی شناختی است که به واسطه آن به سازمانبندی آنچه که درباره خویش میدانیم، میپردازیم. (تقی زاده، 1379)
دوران نوجوانی آدمی با آغاز بلوغ جنسی شروع شده و با تعهد پایدار وی به یک نقش بزرگسالانه پایان مییابد. بنابراین،نوجوانی باید هم تعیین کننده روانی اجتماعی و هم تعیین کنندهزیستی داشته باشد. مطالعات روانشناسی اجتماعی نشان میدهد در طی و پس از بلوغ جنسی، کودکان به طور فزایندهای خودآگاه شده و از نظرات دیگران آگاه و به این نظرات حساس میشونداین مطالعات به رشد مداوم خود در طی دوران نوجوانی و یکپارچگی فزاینده میان وضعیت ذهنی فرد و وضعیت ذهنی دیگران اشاره دارد. (سباستین[9] و همکاران، 2008)
ویلیام جیمز معتقد است مفهومی که ما از خود داریم در تعیین روابط ما با دیگران نقش عمدهای دارد. او خودپنداره را به دو بخش تقسیم کرد. خود به عنوان فاعل عمل و خود به عنوان موضوع شناخت خود مفهومی. خود به عنوان فاعل عمل، جنبهای از خود است که دائماً تجارب حاصل از ارتباط با مردم یا اشیاء و وقایع را به نحوی کاملاً ذهنی سازمان داده و تفسیر میکند. خود مفهومی آن جنبه از خود است که شامل تواناییها، خصوصیات جسمانی، ویژگیهای اجتماعی، خصوصیات روحی و متعلقات مادی است که فرد را به عنوان شخص منحصر به فردی از دیگران مجزا میسازد (محسنی، 1375).
آلپورت(1961) عقیده دارد که خودپنداره در برگیرنده چندین جنبه است و در مسیر رشد بر اساس نظر دیگران ساخته میشود تا اینکه به صورت الگوهای معین بروز میکند. آلپورت خودپنداره را همان ادراک شخص از شخصیت خودش میداند. گاهی اوقات شخصیت و خودپنداره معادل هم در نظر گرفته میشود اما در واقع جنبههای مختلف خودپنداره که آلپورت مطرح میکند در صفات ادراک شدهای منعکس میشود که افراد به هنگام توصیف خود، آنها را مطرح نمودهاند. در اوایل زندگی احساس مختصری از خویشتن وجود دارد. خویشتن در واقع همان ادراکی است که فرد توسط آن خود را از دیگران متمایز میکند. در مرحله نوزادی، نوزاد نمیتواند بین خود و محیط تمایز قایل شود، در واقع نوزاد هوشیار است ولی آگاه نیست. در مرحله بعدی به تدریج افراد بین خود و دیگران و نیز محیط خود تمایز قایل میشوند و در نتیجه مراحل ادراک خودپنداره تشکیل میشود (میرابی، 1384).
طبق نظریهها خودپنداره اشخاص، میانجی تأثیر بر سایر تعیینکنندههای عملکرد بعدی است و پیشبینی کننده نیرومندی است در شرایطی که این تعیین کننده کنترل میشود. این عقاید طبق دیدگاههای خودپنداره حمایت میشوند. اما نظریههای شناختی و اجتماعی بر این باورند که این عملکرد، نقش واسطهای وظایف خودکارآمدی است. خودپنداره از خودکارآمدی متفاوت است. خودکارآمدی سنجش محتوای ویژهای از شایستگی، برای انجام یک تکلیف ویژه است. در واقع یک قضاوت از توانایی شخص برای انجام رفتاری ویژه در یک شرایط ویژه است، ولی خودپنداره در سطح ویژه اندازهگیری نمیشود و باورهای خود ارزشی را در بر میگیرد که با شایستگی ادراک شده شخص مرتبط است. در مقایسه با خودکارآمدی قضاوتهای خودپنداره بیشتر به صورت کلی بوده و کمتر وابسته به زمینه و تکلیف هستند (پاجارس و میلر[10]، 1994).
خودپنداره با عزتنفس و خودگزارشی نیز فرق دارد. عزتنفس در واقع احساس ارزشی کردن شخص و سطح رضایت از خود میباشد. در حالیکه خودپنداره شناخت شخص از خودش، از تواناییها، قابیلیتها و عواطف خود میباشد. همچنین خودپنداره از خودگزارشدهی نیز متفاوت است. خودگزارشدهی همان چیزی است که شخص میخواهد و قادر است آن را بیان و گزارش کند (هاشمی، 1387).
محور اصلی خودپنداره عبارت است از نام شخص، احساساتش نسبت به اندام و بدن خود، تصور از کل بدن، جنسیت و سن. هسته مرکزی خودپنداره شامل خصوصیات دیگری نیز هست که غیر مستقیمتر نمود دارند، مانند طبقه اجتماعی- اقتصادی، مذهب، پیشرفتهای فردی و یا هر عامل دیگری که او که او را از دیگران جدا میسازد. تصور و پنداری که فرد از خود دارد، برای او جنبه حیاتی دارد. این خودپنداره آموختنی است و هر چه را که فرد درباره خود می داند از تجارب گذشته او سرچشمه میگیرد که در میان آنها تجارب اجتماعی اهمیت بیشتری دارد. این خودپنداره در اثر رابطهی شخص با محیط دچار تغییر میشود. ناکامیهای محیطی موجب خودپنداره منفی و امکانات مثبت محیطی موجب خودپنداره مثبت در فرد میشود (بیابانگرد، 1382).
خودپندارهی مثبت عبارتست از تأکید فرد بر ویژگیهای و صفات مثبت، توانمندیها، استعدادها و قابلیتهای واقعی و جامعه پسند، و در نظر نگرفتن و یا کمتر بها دادن به ویژگیها و صفات منفی، محدودیتها، معایب و موانع شخصی. و خودپندارهی منفی عبارتست از تأکید فرد بر ویژگیها و صفات منفی، معایب و محدودیتهای شخصی و در نظر نگرفتن یا بی مقدار دانستن توانمندیها، استعدادها و قابلیتهای واقعی (احمدی، 1376).
افرادی که دارای خودپنداره واضح، تعریف شده، هماهنگ و تقریباً با ثبات هستند از سلامت روان بیشتری برخوردارند. این افراد به یک دید روشن در مورد خود رسیدهاند و کمتر تحت تأثیر وقایع روزانه و ارزیابیهای این وقایع قرار میگیرند (کرنیس[11] و همکاران، 2000).
بررسی موضعگیریهای نظری در قلمروی خود
- دیدگاه اجتماع
در دیدگاه اجتماعی، مطالعه زمینه خود قدیمی بوده و به کارهای کولی[12] (1902) بر میگردد. در این دیدگاه خود یک محصول اجتماعی است. به نظر میرسد خود هر فرد از خلال دیدگاه دیگران شکل میگیرد. یعنی ما گرایش داریم خود را آنچنان که دیگران میبینند ببینیم، اصلاح خود را در آینه که کولی بکار برده بیانگر این است که از نظر او بازتابی از نگرش دیگران در مورد خویشتن است. به طور کلی در این دیدگاه محیط بیرونی از عوامل اصلی تشکیل دهنده خود میباشد (محسنی،1375).
- دیدگاه روانشناختی
نظریهپردازان شناختی خود را، به عنوان یک ساختار شناختی توصیف میکنند که میانجی دنیای درون و بیرون بوده، اطلاعات و حوادث را پردازشگری میکند، میاندوزد، سازمان میدهد و بر مبنای این سازماندهی با محرکات و وقایع بعدی درگیر میشود (محسنی،1375).
- دیدگاه شناختی- اجتماعی
این دیدگاه به اجتماع و تجربیات اجتماعی فرد و همچنین به توان شناختی او در شکلگیری مفهوم خود توجه دارد. خود از دیدگاه شناختی مفهوم محوری است که نقش میانجیگر بین درون و بیرون فرد بازی میکند و عهدهدار تنظیم رفتار است (محسنی،1375).
- دیدگاه تحلیلی
در این دیدگاه روش بررسی بر مبنای تحلیلگریهای عمیق است. جنبههای فردی و درونی و جنبههای شخصی تجربیات اهمیت نسبی بیشتری دارند. خود با شخصیت یا کل موجودیت روانی فرد، یکسانی بیشتری نشان میدهد. در این دیدگاه نسبت به دیگر دیدگاهها به لحاظ روش بررسی و نوع برخورد تفاوت اساسی دارد (محسنی،1375).
[1]-self
[2]-Sebastian
[3]-COOLEY
[4]-looking-glass self
[5]-Gallagher
[6]-medial prefrontal cortex
[7]-perspective-taking
[8]-self
[9]-Sebastian
[10] -Pajares & Miller
[11]-Kernis
[12]-COOLEY
ادبیات نظری تحقیق خودپنداره_1615019328_46582_8524_1158.zip0.05 MB |