توضیحات :
مبانی نظری اختلال شخصیت ,تاریخچه نوجوانی(فصل دوم تحقیق) در 24 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
تاريخچة نوجواني:
براي قرن ها اين تفكر وجود داشت كه به محض اينكه كودكان به سنين 6 يا 7 سالگي مي رسند مي توانند مسئوليت هاي بزرگسالان را تقبل كنند و وارد بازار كار شوند. به غير از قشر محدود ثروتمند، كودكان همراه بزرگسالان در مزارع و معادن كار مي كردند و در ميان جنگ حاضر مي شدند. با صنعتي شدن جوامع از سپيده صبح تا شام در كارخانجات كار مي كردند. تقريباً از 150 سال قبل دوران كودكي به رسميت شناخته شد كه توجه به حقوق كودك، روانشناسي كودك و اجباري شدن تحصيلات از نتايج آن است. شرايط اجتماعي و اقتصادي، پيشرفت تكنولوژي، پيدايش رشته هاي تعدد تحصيلي و تخصصهاي جديد و طولاني شدن دوران تحصيلات در ابتداي قرن بيستم زمينه اي را ايجاد كرد كه باعث شد به دوره نوجواني توجه خاصي شود.
در اوايل قرن بيستم استانلي هال، به سبب تخصص و خصوصيات شخصي خود نخستين تئوريسين دوره نوجواني گرديد. استانلي هال (1924-1848) اولين دكتراي روانشناسي را در امريكا كسب كرد و اولين روانشناسي است كه روانشناسي بلوغ و نوجواني را مطرح كرده است و دوره نوجواني را به عنوان يك مرحله مشخص از رشد انسان تلقي كرده است و در مطالعات خود از روش هاي علمي استفاده كرده است وي اولين فردي بود كه از روش پرسشنامه براي كسب اطلاعات عيني استفاده كرده است. به عقيده هال نوجواني مرحله اي است كه شخص تمام مراحل قبلي رشد را براي بار دوم در سطح پيچيده تري تجربه مي كند. به عبارت ديگر موجود زنده در طول حيات مراحلي مشابه تاريخ تحول انساني را طي مي كند. با شروع نوجواني در حدود چهارده سالگي سلسله اعمال جديدي امكان پذير مي شود كه هال آنرا «تولد دوباره» خواند. هال معتقد است كه رشد انسان براساس برنامه از قبل تعيين شده و تحت تاثير عوامل فيزيولوژيكي صورت مي گيرد و تاثير عوامل اجتماعي و محيطي را در اين مورد كمتر مي داند. وي معتقد است كه نوجواني مرحله خاصي در رشد است كه قبلا از نظر روانشناسي و اجتماع ناديه گرفته شده بود. هال اصطلاح طوفان و فشار را در نوجواني به كاربرد و معتقد بود كه در اين دوره وجود طوفان و فشار اجتناب ناپذير مي باشد (اكبرزاده، 1376، ص 4).
تعبير نوجواني به عنوان يك مرحله بحراني، در اصل از فلاسفه يوناني، بخصوص ارسطو گرفته شده است اما كسي كه براي اولين بار به شكل شايان توجهي بلوغ و بحران را بحران به طوفان، در آن يك انقلاب و زايش دوباره مي بيند. (احدي و محسني، 1322، ص 14).
فرويد، معتقد بود مراحل رشد رواني-جنسي تابع وراثت و عوامل ژنتيكي مي باشد. اين تكامل نسبتاً مستقل از عوامل محيطي صورت مي گيرد. بهترين مثال، عقده اديپ است كه آن را در همه جا و همه زمان ها يكسان مي داند. فرويد نز نوجواني را به عنوان يك مرحله الزاماً سخت و طوفاني تلقي مي نمايد عقايد وي مطابق با نظريه رشد داخلي مي باشد. (اكبرزاده، 1376، ص 5)
مارگارت ميد (1978-1901) بر روي افراد يك جزيره دور افتاده اقيانوس آرام مطالعاتي انجام داد، و نظريه متفاوتي را مطرح كرد. وي جريان رشد را بين مردم قبايل جزاير ساموآ آرام و بدون فشار يافت. (اكبرزاده 1376، ص 5) روت بنديكت، بر روي اجتماعات زيادي مطالعه نمود. وي اين طور نتيجه گيري كرد كه مشكل اصلي نوجواني، عدم مداومت و ناهماهنگي در اجتماعي شدن به عنوان بزرگسالان مي باشد. منظور وي از مداومت و ناهماهنگي لزوم يادگيري يك سري رفتارها، نقشها و گرايش هاي متفاوتي مي باشد كه براي بزرگسال شدن لازم است و با آنچه فرد در كودكي ياد گرفته است تفاوت دارد (همان منبع، ص 6).
آلبرت بندورا، يكي از معروفترين روانشناسان، معتقد است، نوجواني زمان طوفان و فشار اجتناب ناپذير نمي باشد. در اين دوره كه امكان دارد مشكلات حقيقي نيز وجود داشته باشند. هر نوع مشكلي را بايد به عنوان نتيجه تجارب محيطي در نظر گرفت، نه بعنوان نتيجه يك دوره سخت و اجتناب ناپذير در رشد بشر (همان منبع، ص 7).
نوجواني:
نوجواني به دوره اي اطلاق مي شود كه دورهاي انتقالي ميان كودكي و بزرگسالي است. اين دوره ابتدا با اجباري شدن آموزش رسمي، توسعه صنايع و رهايي كودكان و نوجوانان از كار كردن در مزارع و كارخانجات رسميت يافت و در قرن بيستم در كشورهاي صنعتي اهميت ويژه اي پيدا كرد. مفهوم نوجواني و تجارب مربوط به آن در فرهنگهاي مختلف شكل هاي متفاوتي دارد. مثلا در جوامع دور افتاده ورود به بزرگسالي با تشريفات خاص و گاهي دردناك همراه است. (احدي و جمهري، 1378، ص 81).
مرحله نوجواني دوره اي است كه در آن فرد، داراي جنبه هاي افراطي و اغراق آميز در سلوك و رفتار خود مي باشد و از مشخصات آن طوفان و فشار هيجاني است. ابتدا اين تغييرات را جسماني مي دانستند ولي به تدريج روشن شد كه رفتار دوره بلوغ بيش از آنكه ناشي از تغييرات جسماني باشد تحت تاثير عوامل محيطي قرار دارد. (احمدي، 1374، ص 15)
تعريف ديگري نيز از نوجواني به عنوان يك دوره بحراني معمول شده است كه حاصل پژوهشهاي استرن و ساير روانشاسان آلماني است. به نظر آنان، نوجواني زمان كشف و آگاهي از ارزش هاي فرهنگي و معنوي است. به دليل عدم تكامل شخصيتي و عدم تكامل شكل گيري نگرش شخصي نوجوان نسبت به زندگي، كشمكش ها و تعارضهاي ناشي از اين آگاهي، دوره و حالتي منقلب و بحراني را براي نوجوان به وجود مي آورد. (احدي و محسني. 1322.ص 15)
در جوامع صنعتي انتظار نمي رود كه كودكان در كارهاي توليدي جامعه شركت كنند و يا عهده دار مسئوليت هاي اجتماعي باشند. و با پايان كودكي نقش فرهنگي آنها دگرگون مي شود. يعني، كودكان در اين جوامع با ورود به دوره نوجواني، بايد آموخته هاي كودكي را كنار بگذارند و نقش هاي جديدي ايفا كند. اين مسأله حتي در مورد نقش جنسي مصداق دارد، چرا كه در برخي از جوامع، كودكان رفتار جنسي را نه تنها مي آموزند، بلكه در اين زمينه مورد تشويق قرار مي گيرند. ولي در جوامع غربي كودكان چنين مجوزي ندارند و با شروع نوجواني، بي درنگ بايد نقش جنسي متناسب با فرهنگ خود را فرا بگيرند و در اين حال، از محدوده خاصي خارج نشوند. (احدي، جمهري. 1378. ص 80).
و...
مبانی نظری اختلال شخصیت ,تاریخچه نوجوانی(فصل دوم تحقیق)_1600755787_42839_8524_1817.zip0.03 MB |