توضیحات :
تحقیق در مورد مشروطه ایرانی در 123 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
مشروطه ایرانی
«مشروطهي ايراني»
اين كتاب كه در سال 1376 در انگليس به نگارش درآمده در سال 1382 در ايران توسط «نشر اختران» در شمارگان پنجهزار نسخه منتشر شده است.
ناشر ايراني كتاب «مشروطهي ايراني» در مقدمه كوتاه و چند خطي خود آورده است: «در اين كتاب نيز در مورد جايگاه و نقش افراد، اقشار، گروهها و نهادهاي اجتماعي (از جمله روحانيان) در دورهي مورد بررسي داورياي هست كه با داوري و نتيجهگيري محقق ديگري هرگاه با ديدگاهي متفاوت، خود را در فضاي آن دوره، با تمام ويژگيهايش، قرار دهد يكسان نخواهد بود.» اما در اين يادداشت كوتاه، ناشر اشارهاي به چگونگي دستيابي به مجوز انتشار «مشروطهي ايراني» و اين كه آيا در سال 76 اين اثر در لندن منتشر شده است يا خير، ندارد.
شايد اين سئوال پاسخ خود را از پيشگفتار آقاي آجوداني دريافت دارد: «با اين همه من نخواستهام كه كتاب بر انبوه كتابهايي كه در خارج از كشور منتشر ميشود، بيفزايم، قصد داشتهام كه كاري جدي و اساسي ارائه دهم، و دادهام؟»
در واقع «كتابخانه مطالعات ايراني» كه در لندن فعاليت ميكند را بايد ناشر اوليه اين كتاب دانست اما بعد از شش سال زمينه انتشار آن در ايران نيز فراهم شده و توسط نشر اختران وارد بازار نشر كشور گرديده است.
قدرت و حكومت
بخش نخست گذرگاه خشونت
q مستمسك اصلي محمدعلي شاه، در تعطيل نظام پارلماني مشروطيت و دستگيري آزاديخواهان، در اساس اين بوده است كه مشروطه با شرع مخالف است... (ص22)
qقدرتخواهي و خودسري، حتي اغتشاش طلبي بسياري از انجمنهاي مشروطهخواه، بدفهمي و كارنداني و كارشكني انقلابيون افراطي، سوءاستفاده از آزادي بيان و قلم و مطبوعات، عامل مهم و مؤثر در تسريع حملهي مخالفان در هر دو جبهه، جبههي نظر و جبههي عمل بوده است.(ص25)
q... دورهي تاريخ جديد ايران، از قاجار تا به امروز، در بزنگاههاي حساس تاريخي، در گذرگاههاي «خشونت» و افراط و تفريط شكل گرفته است و ساخته شده است... (ص25)
q... در آن دورهي استبداد و در جامعهي اسلامي آن زمان، مطرح كردن مسائل مربوط به مشروطيت، بدون در نظر گرفتن الزامات و امكانات حكومت استبدادي و جامعهي اسلامي اگر نه غيرممكن، لااقل كار سادهاي نبود. به همين جهت بسياري از مشروطهخواهان لائيك و غيرمذهبي هم ظاهراً از سر حسننيت و براي پيشبرد مقاصد سياسي خود و جا انداختن هر چه سريعتر نظام پارلماني مشروطيت، دست به نوعي «اينهماني» يعني مطابقت دادن اصول مشروطيت با اصول و قوانين شرع زدند. با اين همه، حسننيت آنان و ضرورتهاي تاريخي ياد شده، نبايد ما را از عواقب خطرناك چنين كاري كه منجر به تقليل دادن و حتي بدفهمي آن اصول ميشد غافل كند... (ص30)
q... ثقهالاسلام تبريزي... اما من برآنم تا يك رسالهي او را كه حاوي اساسيترين نظريات و تحليلهاي اوست دربارهي مشروطه... كه «رساله لالان» نام دارد، از قضا هفت هشت ماهي پيشتر از آن كه گفتگوهاي «مقيم و مسافر» آغاز شود، در ربيعالاول 1326 ه.ش (1287 شمسي - 1908) به نگارش درآمد و براي علماي نجف فرستاده شد... جوهر استدلال او در ضرورت مشروطه شدن دولت و سلطنت مبتني بر طرح چند نكتهي اساسي است كه اكثر روحانيون طرفدار مشروطه با طرح آن نكات و تبيين شرعي آنها از مشروطه دفاع كردهاند. در ديد او حكومت كامل شرعي و عدالت حقيقي فقط با حضور امام زمان ميتواند تحقق يابد. پس در غيبت امام، سخن از حكومت مشروعه گفتن نقض غرض است و مغاير با اسلام... پس شرعاً بايد در غيبت امام از سلطنتي حمايت كرد كه فساد كمتري داشته باشد و چون در «سلطنت مشروطه» و «دولت مشروطه» نمايندگان ملت با تأسيس دارالشورا (پارلمان) وضع قوانين در امور عرفي، سلطنت را از خودسري و تجاوز به حقوق مردم مانع ميشوند، چنين سلطنتي ميتواند به حفظ «بيضه اسلام» بكوشد... (ص36)
qتبديل مشروطه به «مشروطة ايراني» آنگونه كه اينان منظور ميكردهاند، يعني تقليل بنياديترين مفاهيم و اصول مشروطيت، به تعبير امروزيها يعني «اسلاميزه» كردن همهي آن مفاهيم... (ص38)
q... اين نوع تقليل دادنها و تطبيق دادنهاي اصول و موازين مشروطيت با اصول و قوانين شرع، داستان درازدامني دارد. شگفتآور اين است كه روشنفكران ايراني نخستين گروهي بودند كه درست يا نادرست اما آگاهانه براي پيشبرد مقاصد سياسيشان و به جهت ملاحظهي امكانات و شئونات جامعهي ايراني دست به چنين كاري زدند و تلاش دردناكي را آغاز كردند. نخستين تلاش جدي در اين زمينه را ميرزا يوسفخان مستشارالدوله در دورهي ناصرالدين شاه آغاز كرد... اين مستشارالدوله نويسندهي رسالهي معروفي است به نام «يك كلمه» منظور او از يك كلمه، «قانون» است... ظاهراً مستشارالدوله تا چند ماه پيش از اتمام آن قصد داشت كه آن را با نام «روحالاسلام» منتشر كند... به آخوندزاده مينويسد: «كتاب روحالاسلام انشاءالله تا دو ماه تمام ميشود... خوب نسخه است. يعني به جميع اسباب ترقي و سيويليزاسيون، از قرآن مجيد و احاديث صحيح، آيات و براهين پيدا كردهام كه ديگر نگويند فلان چيز مخالف آئين اسلام يا آئين اسلام مانع ترقي و سيويليزاسيون است.» (ص40)
qآخوندزاده در نامهاي كه در هشتم نوامبر 1875 ميلادي (8 شوال 1292 قمري) دربارهي «يك كلمه» به مستشارالدوله «قلمي» كرده است، مينويسد: ... اما شما براي «اجراي عدالت» به «احكام شريعت» متمسك ميشويد. «به خيال شما چنان ميرسد كه گويا به امداد احكام شريعت كونستتيسيون فرانسه را در مشرق زمين مجري ميتوان داشت. حاشا و كلا، بلكه محال و ممتنع است.» (ص44)
qنقد آخوندزاده در اصل متوجه چگونگي اخذ و طرح مسائل است. او صريحاً در نكتهي بسيار مهمي با مستشارالدوله اختلاف نظر دارد. به زعم او، اخذ آن قوانين و تطبيق آنها با آيات و احاديث و طرح و بحث آنها به مدد شرع، در حالي كه روح آن قوانين و انديشههايي كه در پس پشت آنهاست با اساس شرع مخالف است، كاري است بيهوده و گمراه كننده كه به تعبير ما به تقليل آن مفاهيم ميانجامد.(صص48ـ47)
q... در ديد او درك مدنيت غرب و دستيابي به پيشرفت و تكامل، صرفاً با اخذ ظواهر اين مدنيت، مثل قانون، صنعت، تجارت و ... امكانپذير نيست. بدون درك بنياد تفكر فلسفي غرب و به زبان او بدون درك و شناخت «خيال» غربي نميتوان به جوهر تكامل اين مدنيت پي برد و دست يافت. تا بنياد انديشه از اساس دگرگون نشود و نگاه و فهم ما دگرگون نگردد، نميتوانيم به پيشرفت واقعي دست يابيم... (ص48)
بخش دوم تلقي شيعه از حكومت
qدر همين دوران شكوفايي عصر ساماني و آل بويه بود كه كمكم، هم در عمل و هم در مقام نظر بين حكومتهاي ايراني و خلافت شكاف افتاد و سرانجام استقلال سياسي ايران از امپراتوري اسلام در دوران حكومت آل بويه تحقق يافت و كاريترين ضربهها بر قدرت خلافت وارد آمد... (ص55)
q... ابونصر فارابي «فيلسوف شيعي مشرب» نخستين انديشمند دورهي اسلام است كه با ورود «در بحث عقلي درباره نظام حكومتي دوره اسلامي» بحران خلافت و «بحران جانشيني پيامبر اسلام» را مورد بحث فلسفي قرار داد. روايت اهل سنت در توجيه سياسي «خلافت» با مفهوم «بسته شدن دايرة نبوت» ملازمت داشت... (ص56)
q... مفهوم روايت اهل سنت از «بسته شدن دايرة نبوت» اين بود كه ديگر كسي با منبع فيض نبوت در ارتباط نيست، يعني امامي در كار نيست كه با بهرهگيري از منبع فيض، حكومت عادلانهي ديني را آنگونه كه در عصر پيغمبر وجود داشت، بتواند برپا كند. مفهوم سياسي اين سخن آن بود كه حتي اگر حكومت خلفا، آن گونه كه شيعه تصور ميكند، حكومت عادلانهاي هم نباشد، باز بايد بدان تن داد و تسليم شد. اما شيعه با پيش كشيدن مفهوم امامت و تداوم فيض نبوت در باطن امامت، معتقد بود كه فيض نبوت با وجود امام استمرار دارد و اگر حكومت به دست امامان شيعه باشد، حكومتي خواهد بود عادلانه وگرنه حكومت غيرامام، حكومتي است غاصب و ظالم... (ص57)
qاما اگر اتصال به منبع فيض الهي در روايت شيعه در وجود امامان شيعه محصور و محدود ماند، در روايت عرفان ايراني، به خصوص آن بخش از عرفان ايراني كه به قول سهروردي ادامهي حكمت خسرواني ايران باستان بوده است، از اين محدوديت به درآمد. از اين ديدگاه، عرفان ايراني با جابجا كردن مفهوم «امامت» و «ولايت» و جايگزين كردن «ولي» به جاي «امام» دايرهي بهرهوري از فيض الهي را از محدودهي امامت و امامان خارج كرده و ولايت را «ادامه و باطن» نبوت خواند. در اين منظر، «ولي» انسان كاملي است كه در هر دورهاي ميتواند حضور داشته باشد، چرا كه فيض الهي همچنان ادامه دارد و به پيغمبر و امام محدود نميماند... در ديد او ولايت «ادامه و باطن نبوت» بود. او در راه دفاع از همين عقيده «جان باخت.» ... (ص58)
qسهرودي ظاهراً نخستين كسي است كه صريحاً متذكر ارتباط عميق و بنياني سنت تفكر عرفان ايراني، به خصوص عرفان خراسان، با سنت تفكر حكمت خسرواني در ايران پيش از اسلام شده است... (ص59)
qاين نوع برداشت از مفهوم «ولايت» و «استمرار فيضالهي» در يكي از روايتهايي كه در شرح حال ابوسعيد ابوالخير نوشتهاند و به وضوح انعكاس يافته است... (ص60)
q... در سخن او به صراحت قرآن موجود، كلامي است كه فقط در هفت سبع بر پيغمبر نازل شده است، حال آن كه به واسطهي استمرار فيض الهي همچنان دل بندگان مؤمن، مهبط كلام الهي است. (ص61)
q... تلقي شيعي از حكومت، گرچه هميشه حكومت حقيقي را از آن صاحب زمان ميشناخت، در دورهي قاجار دستخوش دگرگوني بنيادي شد... (ص62)
q... بحث ولايت فقيه در مفهومي كه امروز شناخته شده است از بحثهاي مطرح شده در دورهي قاجار است و نخستين بار در سلطنت فتحعلي شاه است كه مبحث ولايت فقيه به طور جدي با استناد به پارهاي احاديث و آيات و اخبار مطرح ميشود. (ص63)
بخش سوم «ولايت فقيه» در دورهي قاجار
qولايت فقيه در مفهوم حكومت و كشورداري فقيه، مفهوم تازه و برساختهاي بود كه در اين دوره مطرح بحث شد... چندتن از فقهاي سرشناس عصر فتحعلي شاه با آن كه در عمل ارتباط بسيار نزديكي با شاه داشتهاند و از حاميان سرسخت سلطنت او بودهاند، در مقام نظر هميشه حق حكومت را در غيبت امام از آن ولي فقيه ميدانستهاند كه به زعم آنان جانشين امام و ميراثدار امانت پيغمبر است... در دورهي فتحعلي شاه، نخستين كسي كه به صورت مضبوط و به طور جدي و اصولي اين بحث را مطرح كرد و به استناد نوزده حديث و پارهاي آيات و اخبار، صريحاً در غيبت امام، حق حكومت و كشورداري را از آن فقيه عادل دانست، ملااحمد نراقي بود... (ص65)
q... چنين پديدهاي- پديدهي «ولايت فقيه» - در مفهوم حكومت و كشورداري در ديدگاه فقهاي شيعهي عصر قاجار، در فقه شيعي پيش از آن و در بحثهاي نظري و كلامي مربوط به آن سابقه نداشته است... (ص66)
qدر حقيقت آن چه كه در تطور انديشهي عرفان ايراني در باب ولي و ولايت اوليا گفته مي شد، در روايت شيعي در اين دوره با تغيير محتوا و با تفسير متشرعانه به صورت ولايت فقيه درآمد... (ص68)
بخش چهارم وحدت تصوف و تشيع
qوحدتي كه با سهروردي بين تصوف و فلسفه ايجاد شده بود، در فاصلهي يكي دو قرن به وحدت تصوف و تشيع انجاميد و بيان فلسفي اين وحدت بيشتر در آثار فيلسوفان عارفمشرب شيعي چون سيدحيدر آملي و بعدها در نوشتههاي ديگران، وضوح و روشني يافت... (ص69)
qدر نتيجهي وحدتي كه در نظريهي صوفيان شيعي مشربي چون سيدحيدر آملي بين تصوف و تشيع ايجاد شد و از مجراي همين وحدت، «ولايت» در مفهوم عرفاني آن به طور عام و ولايت مطلقه و مقيدهي «ولي» در مشرب عرفاني وحدت وجودي ابنعربي، به امام اول شيعيان و امام زمان بازگردانده شد، زمينهاي فراهم آمد كه منجر به پيدايي نظريهي «ولايت فقيه» شد. (ص70)
q... بدين ترتيب نه تنها از جهت نظري و فلسفي بين تشيع و تصوف دربارهي باز بودن دايرهي نبوت و مفهوم ولايت و امامت، ايجاد هماهنگي شد، بلكه در عمل هم «بدلي» شرعي براي «ولي» آنگونه كه در عرفان و تصوف از آن ياد ميشد، به دست آمد. (ص71)
بخش پنجم مجتهدان طرفدار نظريهي «ولايت فقيه»
q... جز نراقي دو تن ديگر از مجتهدان معروف اين عصر، ميرزاي قمي و شيخ جعفر كاشفالغطا نيز در امر حكومت به استناد پارهاي از احاديث و آيات، موضوع نيابت فقيه عالم عادل را مطرح كردهاند و در مقام نظر، اصل حكومت را در غيبت امام از آن مجتهد فقيه دانستهاند... (ص73)
qلُب نظر و خلاصهي كلام نراقي در استناد به آن احاديث و آيات در تأييد ولايت فقيه چنين است: علما و فقها در ادارهي امور مردم و به طور كلي آن چه كه به «معاد» و «معاش» افراد يا جامعه بستگي دارد، خلاصه در هر امري از امور همانگونه كه پيامبر و امامان «ولايت» و حق حاكميت داشتهاند، فقيه نيز به دليل نيابت و وراثت از پيامبر و امام عيناً همان حقوق و امتيازات را دارا است... بعضي از احاديث مهمي كه در موضوع ولايت و نيابت، مورد استناد نراقي قرار گرفته است، در متون صوفيه نيز، در اثبات ولايتِ پيران و مشايخ، مورد استناد و بحث قرار گرفته است. (ص75)
q... حتي امروز هم بسياري از روحانيون موافق يا مخالف اين نظريه نميدانند كه اصل نظريهي ولايت فقيه، چگونه از درون متون صوفيهي متشرع سر برآورده و بيان شرعي يافته است.(ص76)
qتصوف ابنعربي در ايران، گرچه برداشتهاي متفاوت از مباحث و آراي او وجود داشت، در مجموع نمايندهي تصوف عابدانه و متشرعانه بوده است. (ص78)
qاستاد همايي دربارهي وضعيت عرفان و تصوف در قرن هفتم و هشتم هجري سخن نغزي دارد: اين دو قرن را به «دو مكتب يا دو طريقة بزرگ در تصوف» ممتاز ميكند، يكي طريقهي عطار و مولوي كه همان «تصوف عاشقانه» است و ديگر مكتب سهروردي و محيالدين ابنعربي و ابنفارض كه همان «تصوف عابدانه» است... (ص79)
qيكي از مباحث اصلي و شايد مهمترين مبحث تصوف ابنعربي مربوط است به مسئلهي «ولايت»... در بسياري از خانقاهها، شيوخ خانقاهها با اين ادعا كه علم ظاهر (شرع) و علم باطن را با هم داشتند، نايب پيامبر تلقي ميشدند... (ص80)
qقصدم از نقل اين نمونهها، طرح و بيان دو نكتهي مهم است. يكي اين كه مستندات فقهايي چون نراقي به احاديث مهمي است كه به اشكال مختلف مورد استناد متون صوفيه به خصوص مورد استناد صوفيان متشرع بوده است، دوم اين كه همان نوع ولايت جامعي را كه صوفيان سلسلههاي خانقاهي براي مشايخ خود منظور كردهاند، نراقيها هم براي ولي فقيه منظور كردهاند، تقريباً با همان شيوهي استدلال و با همان مستندات كه صوفيه به كار گرفتهاند. با اين تفاوت كه در داعيهي صوفيان گرچه در معني، ولايت، ولايتي جامع است و اوليا در مقام نيابت پيامبرند، اما چنين ولايتي در ديد آنان به معني حكومت و كشورداري نبوده و فقط به تصرف، تصرف در مريدان الزام داشت. (ص81)
بخش ششم روحانيون و قدرت، روشنفكران و آزادي
q... جنگ ايران با روس عملاً اين فرصت تاريخي را به روحانيون داد كه در سرنوشت سياسي كشور مداخلهي فعال داشته باشند و كمكم شاه و قدرت حكومت را در قبضهي حمايت و اقتدار خود بگيرند... (ص97)
qقدرت و نفوذ و اعتباري كه روحانيون در دورهي صفوي به دست آورده بودند با حكومت افشاريه و زنديه رو به كاهش نهاد. اما در دورهي قاجار به جهت تمايلات شيعي و مذهبي شاهان اين سلسه و جنگهاي ايران و روس، روحانيون شيعه مجدداً قدرت يافتند و روز به روز بر اعتبار كار آنان افزوده شد و عملاً به قدرت سياسي تازهاي دست يافتند كه تا آن زماني بيسابقه بود... (ص98)
q... اگر ملااحمد نراقي در مقام نظر، نظريهي ولايت فقيه را تدوين ميكرد، سيدشفتي در مقام عمل، در اصفهان داعيهي حكومت در سر ميپروراند و عملاً به چنان اقتداري دست يافته بود كه قدرت دولت و حكومت فرعِ بر قدرت او بود. (ص99)
qدر جامعهاي كه نه احزاب سياسي وجود داشت و نه ميتوانست وجود داشته باشد و نه شرايطي براي تشكيل احزاب و دستهجات فراهم بود، روحانيون با نفوذ و اقتدار بيش از حدي كه در دورهي قاجار به دست آورده بودند، عملاً تنها جرياني بودند كه ميتوانستند نقش اپوزيسيون حكومت را به خود اختصاص دهند...(ص101)
qقدرت روحانيون صرفاً به قدرت سياسي محدود نميشد. از لحاظ اجتماعي تا ايجاد دادگستري و محاكم عدليه در ايران، «امر مرافعه»ي مردم و «قضاوت» در دست روحانيون بود... يكي از كارهاي مجلس اول، تشكيل كميسيون علما بود براي به سامان رساندن كار محاكم عدليه... (ص102)
qدخالت بهبهاني در امر مرافعهي مدعي با خان خمسه، دخالت يك مجتهد بود بر اساس قدرت شرعي... اما مجتهد مشروطهخواه هنوز با گذشتهي خود، با قدرت شرعي و با اقتداري كه يك مجتهد شرع ميتوانست داشته باشد، تماماً وداع نكرده بود... اقدام مجتهد، محل بروز چنين تناقضي بود. تناقض بين شرع و عرف... (صص105ـ104)
q... اكثر منابع، چه موافق و چه مخالف، در اهميت نقش بهبهاني در استقرار نظام پارلماني و پيشرفت آن چه كه به نام مشروطيت ايران ميشناسيم و حد فداكاريها، ايستادگيها و درايتهاي سياسي او، متفقالقولند و حق هم همين است... بعد از فتح تهران و تشكيل مجلس، سيدحسن تقيزاده، در گروه مخالفان بهبهاني است. بهبهاني جزو «اعتداليون» و تقيزاده عضو «دموكرات»هاست... مخالفان سياسي تقيزاده براي اين كه او را از ميدان به در كنند، دست به دامن دو مرجع بزرگ زمانه شيخ عبدالله مازندراني و محمدكاظم خراساني ميشوند تا آيات عظام حكمي عليه او صادر كنند. اين حكم صادر ميشود و در آن صريحاً بر «ضديت مسلك سيدحسن تقيزاده... با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه» انگشت مينهند و مينويسند «لذا از عضويت مجلس مقدس ملي... خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است.» ... (صص110ـ109)
qتقيزاده در تاريخ سياسي اين دوره، در دست داشتن در دو قتل مهم سياسي، يا آگاهي داشتن از مقدمات اين قتلها، متهم است. يكي در قتل امين السلطان و ديگري در قتل سيدعبدالله بهبهاني. او در هر دو مورد خود را مبرا و بيگناه ميداند و بارها مؤكداً گفته است كه هيچ نوع آگاهي هم از ماجراي اين قتلها از پيش نداشته است... مدارك، شواهد و قرائن بسياري در دست است كه او به عنوان نمايندهي مجلس، هم با حيدرخان عمو اوغلي و هم با اجتماعيون عاميون چه در ايران و چه در قفقاز، در ارتباط نزديك بوده است و نميتوانسته است از تصميمات، ديدگاهها و اقدمات سياسي آنها آنگونه كه خود ميگويد بيخبر بوده باشد... (صص105ـ104)
q... چهل سال پس از قتل بهبهاني، عبدالحسين نوايي در مجلهي يادگار مقالهاي دربارهي حيدرخان عمواوغلي و محمد امين رسولزاده منتشر ميكند. بخش مهمي از مطالب آن مقاله زير نظر تقيزاده و با مشورت و مذاكره با او به نگارش درآمد. اين همان مقالهاي است كه در آن به صورت كژدار و مريز، دخالت حزب دموكرات در ترور بهبهاني پذيرفته شد. حزبي كه تقيزاده ليدر پارلماني هواداران آن در مجلس و يكي از رهبران و بنيانگذاران آن بوده است... (صص116-117)
q... آن زمان تقيزاده، پس از علني شدن احكام علماي نجف و به جهت سروصداي مخالفان، از ايران خارج شده بود و در استانبول بود. پس از مدتي رسولزاده هم از ايران اخراج شد و به قفقاز و از آن جا به استانبول رفت... تقيزاده با او در تهران در ارتباط بود و اين زمان در استانبول هم اتاق. ايران نو روزنامهاي كه رسولزاده در ايران منتشر ميكرد، در حقيقت ارگان حزب دموكرات بود، خود او نيز از رهبران و برجستگان و نظريهپردازان اين حزب بود. و ارتباط تقيزاده با او بيشتر ارتباط عقيدتي و تشكيلاتي بود تا يك ارتباط سادهي دوستانه... تقيزاده در نامهاي كه در مجلهي سخن، در ربط با قتل امينالسلطان منتشر كرد، صريحاً مدعي شد كه احدي از افراد جمعيت يا انجمني كه او از آن به جمعيت يا انجمن «تقويتكنندگان مشروطيت» ياد ميكند، «انقلابي به معنيِ تروريست نبود و ابداً چنين گماني در حق آنها نميرفت.» ... (ص118)
q...برخلاف ادعاي تقيزاده، اسناد بسياري در دست است كه نشان ميدهد بعضي از اعضاي همان جمعيت به معني دقيق كلمه «انقلابي به معني تروريست» بودند و نه تنها از ترور مخالفان سياسي خود پرهيز نداشتند، بلكه مروج انديشهي ترور، ترور دشمنان آزادي، آزادي در معنايي كه خود ميفهميدند، هم بودند. تلاش تقيزاده در مبرا جلوه دادن آن جمعيت، در واقع تلاشي است براي مبرا جلوه دادن خود. (ص119)
q... يحيي دولتآبادي يكي از همين مشروطهخواهان بود. او در بازگشت خود به ايران، در بادكوبه با «رؤساي فرقه اجتماعيون عاميون» ملاقات ميكند تا نظر آنها را دربارهي ايران بداند... دولتآبادي مينويسد: «از من ميخواهند كه به آقا سيدعبدالله بهبهاني اگر به تهران آمد بگويم نه كسي را روي مسند روحانيت خود راه بدهد و نه پا را از گليم خويش درازتر نمايد. يعني در سياست دخالت نكند و تنها امور روحانيت را اداره نمايد.»... اما بسياري از روحانيون و غيرروحانيوني كه در نهضت مشروطه شركت داشتند و مردمي كه از آنها دنبالهروي ميكردند، چنين برداشتي از مشروطيت نداشتند. به چشم و در عمل ديده بودند كه رهبري آن نهضت بزرگ سياسي را روحانيون در دست داشتند. (ص121)
q... بهبهاني صرفاً يك مجتهد و روحاني نبود. او يكي از رهبران سياسي قدرتمند و پرنفوذ همان نظام هم بود... اما چگونه ميشد از او خواست كه صرفاً به مسائل ديني بپردازد و از مداخله در امور سياسي نظامي كه خود يكي از مؤسسان و رهبران آن بود خودداري كند؟... روشنفكران (اعم از درس خواندگان و سياستمداران غيرمذهبي و مذهبي و تجار آشنا به مسائل سياسي) در مبارزه با استبداد قاجار و در جهت برپايي نظام پارلماني در ايران، رهبري سياسي روحانيون را در انقلاب پذيرفتند. چون نفوذ كلمهي اينان را در مردم ما ميشناختند، از يك سو مشروطيت و دستآوردهاي آن را با موازين شرع تطبيق و مفاهيم اساسي آن را به مفاهيم شرعي تقليل دادند و از سويي ديگر براي مشروعيت بخشيدن به خواستها و مبارزات سياسي خود، در پسِ پشت روحانيون ايستادند تا كار مبارزهي سياسي را به پيش ببرند. (ص122)
q... روشنفكران كه تا ديروز براي براندازي حكومت استبدادي به «نفوذ كلمه»ي روحانيون نياز داشتند، اينك هنگام استقرار نظام مشروطه، از قدرت روزافزون آنان به وحشت افتادند و به چشم ميديدند كه قدرت سياسي از دست حكومت استبدادي به دست روحانيون ميافتد و اين را نميتوانستند برتابند... در ذيقعدهي 1327 قمري (آبان/ آذر 1288 شمسي) يكي از قطعنامههاي فرقهي دموكرات، كه او از رهبران اصلي آن بود، اعلام ميداشت كه مركز موقتي فرقه، براي آن كه «بهانه به دست روحانيون داده نشود» از يك سو «حفظ و مراعات تامة نزاكت با اعتقاد دينية عامه و آداب و مراسم مذهبيه، قولاً و فعلاً» را تصويب ميكند و از سويي ديگر از «افراد مردم باغيرت...» دعوت ميكند كه براي «دفع و حذف موهومات و سلب اعتقاد از روحانيين» و «فهمانيدن... مضار استبداد روحاني» به «عموم» بكوشند... (صص126-127)
q... اين زمان يعني در دورهي مجلس دوم، براي مرعوب كردن روحانيون و محدود كردن نفوذ سياسي آنان، مبارزهي سياسي باز سر از آستين ترور درآورد و بهبهاني قرباني آن شد و دو مرجع بزرگ نجف هم مورد تهديد قرار گرفتند... (ص127)
q... مجتهد تصريح ميكند كه تقيزاده بنيانگذار يا ركن اصلي آن انجمني است كه كار آن ترور و ارعاب است... همين تفاوت ديدگاه باعث شده بود كه خياباني در رمضان 1328 قمري (شهريور/مهر 1289 شمسي) يعني حدوداً دو ماه بعد از قتل بهبهاني به اين فكر بيفتد كه از عضويت فرقه استعفا دهد. استعفاي او با مخالفت ديگر اعضاي فرقه و تقيزاده روبه رو شد... (ص128)
qاختلاف نظر و تفاوت برداشت روحانيون مشروطهخواه با دموكراتها و روشنفكراني چون تقيزاده دربارهي مسائل اساسي مشروطيت و مهمتر از آن دربارهي مشكل شرع و عرف و حد و حدود مداخلهي روحانيون در مسائل سياسي، انگيزهي اصلي كشمكشهايي از اين دست بوده است... مشكل تقيزادهها با بهبهانيها، مشكل تاريخي جريانهاي روشنفكري غيرمذهبي در معناي عرفگراي آن با جريانهاي روشنفكري مذهبي يا نيمهمذهبي جامعهي ما بوده است... البته قتل امين السلطان و قتل بهبهاني با حمايت از اين قتلها، دو لكهي ننگ در كارنامهي جريانها سياسي تندرو يعني روشنفكران يا شبه روشنفكران عرفگراي چپ ايران است...(صص130ـ129)
q... كارشكنيهاي شيخفضلالله نوري و اقدامات او عليه مجلس اول و همدستيهاي او با محمدعلي شاه عليه مشروطهخواهان و آزاديخواهان رسواتر از آن است كه بتوان آن را پوشيده نگهداشت. اما دريغ از يك كلمه دربارهي او و اقدامات او. سانسور مذهبي و سياسي مانع ميشود تا محققي چون آدميت در تحقيقي كه موضوع آن به بحران آزادي و مجلس اول مربوط است، اشارهاي به ساحت مبارك شيخ بكند.(ص131)
بخش هفتم انديشيدن و آزادي
q... در پناه توانمنديهاي ساختار فرهنگ استبدادي، روشنفكران مذهبي و غيرمذهبي، روحانيون مشروطهخواه و كارگزاران حكومت و دولت، دست در دست هم سد راه انديشيدن و آزادي انديشيدن بودهاند. از سوي ديگر جريانهاي روشنفكري هم در آرزوي فضاي آزادي براي انديشيدن و آزادي انديشه، از همان نخستين گامها، كار را به افراط و تفريط ميكشيدند... (ص135)
q... گرچه هرج و مرج سياسي يا به تعبير ديگران آزاديهاي سياسي تا بدانجا رسيده بود كه اعلان قتل رئيس دولت مشروطه را منتشر ميكردند و كسي هم مزاحمشان نميشد، اما در همان هرج و مرجهاي سياسي اگر به جدّ سخني از آزادي و آزادي انديشيدن ميگفتند، چماق تكفير از آستين غيب سر برميكشيد و هستيِ روزنامه را به خطر ميانداخت. در نتيجه كارِ آزاديخواهي به دريوزگي، پشتك و وارو و نعل وارونه زدن و هزار نوع تقليل و تطبيق، تقليل اصول و مبادي و تطبيق آنها با اسلام و برداشتهاي رايج ميكشيد.(ص138)
q... در چنان فضايي، آزادي قلم و بيان سمت و سويي سياسي داشت. يعني آزادانه ميشد از شاه و وزير و دربار استبداد به تندترين لحنها سخن گفت و انتقاد كرد، اما فيالمثل از آزادي عقايد و اديان، از آزادي قلم و بيان در مسائل اجتماعي، آزادي زنان، تساوي حقوق اقليتهاي ديني و مذهبي و مهمتر از همه از آن چه كه در مشروطيت به طور عام به حقوق شهروندي تعبير ميشد، نميشد به آساني و آزادانه سخن گفت... (ص141)
q... «فكر»هاي سياسي آزاد ميشد، توجيه ميشد و شكل بومي ميگرفت، اما «تفكر» و انديشيدن آزاد نميشد. در نتيجه روشنفكران ايراني فرصت تاريخي براي انديشيدن فلسفي و اجتماعي بر سر مسائل خود به دست نميآوردند. حاصل چنين وضعيت تاريخي آن بود كه وقتي امكان پيش ميآمد، روشنفكريِ ايران سراسيمه و پرشتاب در دام ايدئولوژيهاي وارداتي و جديد غربي، در جستجوي راه نجات ايران به تأمل مينشست. از درون فرهنگ خود و به طور مستمر به تفكر، به انديشيدن نميپرداخت. از اين رو در رفتار و گفتار و در ميدان عمل و انديشه، دچار تناقضهاي اصولي ميشد... (ص142)
q... جمعه نهم جماديالاول، روحانيون ضد مشروطه و طرفداران آنها كه كار را مشكل ديدند به حضرت عبدالعظيم پناه بردند و از تهران خارج شدند. شيخ فضلالله هم با عدهاي از يارانش به آنان پيوست. در جزو لوايحي كه در حضرت عبدالعظيم در مخالفت با مصوبات مجلس ملي و مشروطيت منتشر كردند، در علت اين مهاجرت نوشتند كه شيخ فضلالله با مجلس و مشروطيت همراه و همگام بود تا وقتي كه «قصة حريت و آزادي در ميان گذاشتند و رسم مساوات و برابري با ساير ملل و اديان عنوان نمودند كه خلاف ضرورت كتاب و سنت و مباين آئين حضرت رسالت و اجماع فقهاي امت است. به اضافة ساير مفاسد و معايب مشهوده. ناگزير از مجلس مزبور روگردان و به زاوية مقدسه جاي گرفتند.» (ص147)
qشيخ فضلالله و متحصنان حضرت عبدالعظيم بعد از قتل امين السلطان به تحصن خاتمه ميدهند و به تهران باز ميگردند... در شب سوم ذيالحجه 1325 قمري (17 دي (جدي) 1286 شمسي) جماعتي به خانهي فريدون فارسي (زردشتي) ميريزند. او را ميكشند و «زنش را زخمدار» ميكنند كه «چرا پول و تفنگ به مجلس» دادهاي،» ...قتل فريدون فارسي، انگيزهي صفآراييهاي جديد ميشود. عوامل استبداد و روحانيون ضدمشروطه آن را عامل اغتشاش تازهاي تلقي ميكنند و توفيقي به حساب ميآورند. مشروطهخواهان به جدّ خواستار دستگيري و مجازات عاملان قتل ميشوند... (ص148)
q... اين قتل به هر انگيزهاي كه صورت گرفته بود، جنبهي سياسي پيدا كرد. از سويي دسيسهاي شد «براي توليد اشكال نسبت به ماده 8 (متمم) قانون اساسي و توليد جنجال» و از سوي ديگر دستمايهاي شد براي آزاديخواهان و نمايندگان مجلس در جهت مخالفت با شاه و تضعيف قدرت او و حاميان مذهبي... مدتي بعد كه قاتلان فريدون را پيدا كردند، در جمعشان دو نفر از غلامان كشيك خانهي شاه هم بودند... در حكم مجازات كه علما به رياست سيدعبدالله بهبهاني صادر كرده بودند، آمده بود كه عاملان قتل بايد سخت مجازات شوند...(ص151)
q... در همهي اين اضطرابها، قدرتنماييهاي سياسي نقش داشت. گرچه با اين مجازات، اصل تساوي حقوق را ميخواستند به نماش بگذارند، اما تنها قانونخواهي را پاس نميداشتند و فقط از قاتلان انتقام نميكشيدند. از مخالفان مشروطه، محمدعلي شاه و روحانيون ضدمشروطه، شيخ فضلالله و طرفداران آنها هم انتقام ميكشيدند...(ص152)
qاز آن سو بعضي از طرفداران مشروطه، نينديشيده براي دفاع از مشروطه، دست به جعل و تحريف هم ميزدند. دروغ ميگفتند و تاريخ و فرهنگ گذشته را به نفع نظام جديد و مشروطيتي كه به درستي نميشناختند، تحريف ميكردند و اين نوع تفسيرها و تعبيرها و تحريفها را حتي در روزنامهي مجلس هم منتشر ميكردند... (ص153)
q... بازار تكفير و تهمت از همان آغاز كار از هر دو سو رواج داشت و بسته به قدرت سياسي و چرخش قدرت به اين سو يا آن سو، كار مخالفان دشوارتر ميشد. به همين جهت با تشكيل مجلس اول و با آزاديهاي سياسي كه به دست آمده بود، باز كار شبنامهنويسي و شبنامه پراكني در خفا، متوقف نشد... (ص154)
qاما واقعيت اين است كه نشر و پخش آن شبنامهها، نشان ميدهد كه واقعيت «آزادي افكار و آراء» و ميزان امنيتهاي اجتماعي براي سخن گفتن و انتقاد از رهبران مشروطه و مجلس چگونه و در چه حدي بوده است. البته روزنامهها دست و دلبازانه آزاد بودند كه از محمدعلي شاه، امين السلطان، درباريان، طرفداران شاه و روحانيون ضدمشروطه، به شديدترين لحنها انتقاد كنند، حتي شاه را به ترور تهديد كنند، اما آيا واقعاً اين آزادي وجود داشت كه در همان روزنامهها از بهبهانيها و سردمداران مشروطه به همان لحن انتقاد كنند و نترسند يا به تهمت و تهديد گرفتار نيايند؟ (ص154-155)
q... بعد پاسخ ميدهد كه «صحيح ميفرمائيد. زبان و قلم آزادست، ولي نسبت به وكلاء عظام خيلي مقيد است»، هر كسي سخني بگويد و اعتراضي بكند «فوراً ميگويند اين شخص ضدمجلس است.» ... (ص155)
q... بخشي از خاطرات احتشام السلطنه را نقل ميكنيم... ميگويد: «در صدر جمعي از «پيشوايان ملي» كه «مجلس و مشروطيت را اساس اعمال و اغراض شخصي و مرجعيت تامه و منفعتپرستي» قرار دادهاند، آقا سيدعبدالله بهبهاني قرار دارد كه «حدي براي مداخلة بيروية خود قائل» نيست.(ص156)
q... بهبهاني با همهي نكته گيريهاي بجايي كه ميتوان بر رفتار و منش او داشت، نقش مهمي در تحول جريانهاي سياسي اين دوره داشته است. رهبري و نقش داهيانهي او در انقلاب مشروطه و ايجاد مجلس ملي، چنان قاطع و روشن است كه منتقدانش هم ناگزير از تحسين و ستايشش بودهاند. احتشامالسلطنه، با آن همه معايبي كه از كارنامهي زندگي او به دست داده است، مينويسد: سيدعبدالله بهبهاني اگر «مداخلهجو نبود» و به دست هوادارانش به «فساد كشيده» نميشد، «فرشتهاي بود كه خداوند براي پيشرفت كار مشروطيت» مأمور كرده بود...تقيزاده او را «از بزرگترين و (شايد بزرگترين عليالاطلاق) مؤسسين مشروطيت» ميداند كه اگر او «سكان كشتي نهضت» ملي را در دست نميداشت، ممكن بود «جريان تاريخ به آن نوع عاقلانه... با كاميابي سير نميكرد»... در آن چه كه تاكنون نوشتهام... بر آن بودم تا نشان دهم سخن آخوندزاده در علت جدايي و بيگانگي ملت و دولت در اين دوره و سهم دين و مذهب در اين جدايي تا چه اندازه ميتوانست درست باشد. (ص158)
q... شيعه چه در تلقي عامّي كه در تاريخ خود از حكومت داشته است (و بر اساس همان نوع تلقي، حكومت را از آنِ امامان خود ميدانسته و حكومتهاي موجود را غصبي و كارگزاران آن را عملهي جور ميناميد) و چه در پرداختن نظريهي جديد الولادهي «ولايت فقيه» در دورهي قاجار كه حق حكومت را از آن مجتهدان عادل قلمداد ميكرد و چه در شيوهي عملِ ديني و سياسي خود در همين دوره، يكي از مهمترين عوامل مؤثر در ايجاد بيگانگي بين ملت و دولت، در ايران بوده است. البته اين سخن من به معني ناديده گرفتن نقش استبداد نيست... (ص159)
q... نقش روحانيون شيعه و تلقي مذهب شيعه در دولت ستيزي و مخالفت روشن و آشكار آنان با شكلگيري جامعهي مدني و رشد و گسترش دستاوردهاي عرفي و مهمتر از همه مخالفت آنان با قانوني شدن «عرف»،بخشي از واقعيت انكار ناپذير تاريخ اين دوره است. (ص160)
qدولت آبادي به ريشهيابي اين قدرت مداخلهگر كه رو به افزايش داشت، نيز ميپردازد. به عقيدهي او بعد از ماجراي تنباكو، بر اعتبارات فوقالعادهي «رياست روحاني» افزوده شد... (ص161)
qاما چنانچه پيشتر باز خوانديم، اين بذر در حقيقت با جنگهاي ايران و روس در عصر حكومت فتحعلي شاه پاشيده شد. پادشاهي كه سلطنت خود را از روحانيون به اجاره ميگرفت...حتي روشنفكران لائيك و لامذهب و بياعتقادي چون ميرزا آقاخان كرماني و ميرزا ملكمخان هم بر آن بودند كه در مبارزات سياسي خود از نفوذ روحانيون استفادهي سياسي كنند... جمعي از همين روشنفكران و تجار با مشاركت آقاخان كرماني و ملكم نامهاي به ميرزاي شيرازي نوشتند و مشوق او شدند كه صرفاً به پيروزي
2623_1595915577_41921_8524_1234.zip0.07 MB |