توضیحات :
مبانی نظری سلامت سازماني در 42 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
فهرست مطالب :
سلامت سازماني
تاريخچه سلامت سازماني
سازمان سالم
اصول اساسي سازمان¬هاي سالم
اصل اول: ايجاد تيمي متحد براي رهبري و حفظ آن تيم
اصل دوم: شفافيت
اصل سوم: تاکيد مکرر بر اهميت شفافيت در سازمان
اصل چهارم: تحکيم شفافيت سازماني به کمک تدبيرهاي انساني
ابعاد، مولفه¬ها و اجزاء سلامت سازماني
مايلز ابعاد سلامت سازمان را
ابعاد سلامت سازماني از ديدگاه لاين و كلينگل
شاخص¬هاي سلامت سازمان
رويکرد شاخصهاي ورودي
رويکرد شاخصهاي فرآيندي
رويکرد شاخصهاي خروجي
ارزيابي سلامت سازماني
وضعيت ناخوشييا پريشاني:
مهمترين عوامل در ايجاد و حفظ سلامت سازماني
مديريت و رهبري در سلامت سازماني
1-1-1- پيشينه تحقيقات
1-1-1-1- پيشينه تحقيقات سلامت سازماني
1-1-1-2- پيشينه تحقيقات تعهد کارکنان و تعهد سازماني
1-1-1-3- پيشينه تحقيقات درزمينه رابطه بين سلامت سازماني وتعهد کارکنان
منابع فارسي
منابع لاتين
بخشی از متن :
سلامت سازماني
تاريخچه سلامت سازماني
اصطلاح "سلامت سازماني" نخستين بار در سال 1969 توسط مايلز در مطالعه جو سازماني مدارس به کار برده شد (Tsui & Cheng,1999:429-268؛.( Korkmaz, 2006: 14-36, 2007:22-54
از نظر مايلز (1969) سلامت سازماني به وضعي فراترازاثربخشي كوتاه مدت سازماني دلالت داشته و به مجموعه اي ازخصايص نسبتاًپردوام اشاره ميکندوعبارت است ازدوام وبقاي سازمان درمحيط خود، سازگاري باآن وارتقاءوگسترش توانايي سازمان براي سازگاري بيشتر(جاهد، 1384: 16-21) اين اصطلاح كه نخستين بار براي بيان جنبهي تداوم و بقاي سازمان مورد استفاده قرار گرفت، بر اساس کار پارسونز[1]، بيلز[2] و سيلز (1953)، توسط هوي و تارتر (1997) و هوي و ميکسل[3] (1991) به عنوان توانانيي سازگاري سازمان با محيط خود، ايجاد هماهنگي ميان اعضاي سازمان و دستيابي به اهداف آن تعريف شد(Ibid).
سازمان سالم[4]
سلامت،درمقابل مفهوم بيماري،به معني فقدان بيماري ونارسايي دريک ارگانيسم (موجودزنده) است. مفهوم عام ازکلمه سلامت درمواردي مانندبقاوسلامت نفس و نسل،بقاوسلامت عقل وتفکر،بقاوسلامت دين،بقاوسلامت اجتماع،بقاوسلامت محيط وجودقابليت وتوان فعاليت طبيعي براي تحقق اهداف طبيعي است. مرحله بعداز سلامت،رشدوتکامل يعني به فعليت درآوردن قابليت ها ورسيدن به اهداف است. به عقيدةپارس ونزهمه نظامهاي اجتماعي براي بقا،رشدوتوسعه خودبه حل چهارمشکل اساسي:انطباق،دستيابي به هدف،يکپارچگي ونهفتگي نيازمندند.براي داشتن جامعه ي سالم بايدسازمانهاي سالم ايجادكنيم، سازمان سالم، سازماني است که آفريننده باشدوبراي اخذاين ويژگي،بايداز ويژگيهايي برخوردارباشدکه عبارتنداز: پذيرش دگرگوني وتحول،گرامي داشت انديشههاي تازه،پذيرش شکست بهعنوان جزيي ازکاميابي وبالأخره قدرداني از افراد.
سازماني سالم است که براي ادامه حيات خود قادر است به هدفها و مقاصد انساني خود دست يابد، موانعي را که در دستيابي به هدفهايش با آن مواجه ميشود، بشناسد و اين موانع را از پيش پاي خود بردارد و همچنين درباره خود و موقعيتي که در آن قرار گرفته است، واقعبين باشد .
به عقيده ميليس[5] سازمان سالم داراي ده ويژگي است که در ذيل به آن اشاره شده است:
- تمرکز بر هدف
- کفايت ارتباط
- توزيع بهينه قدرت
- کاربرد منابع
- اتحاد و همبستگي
- روحيه
- نوآور بودن
- خود مختاري
- سازگاريبا محيط
- کفايت حل مشکل است (علاقهبند، 1381).
يک سازمان سالم بايد داراي اثربخشي باشد. هري و بلانچارد[6]، اثربخشي را نتيجه همکاري علاقهمندانه ميدانند. از طرف ديگر هوي و ميسکل مانند چستر بارنارد[7]، اثربخشي، کارايي و رضايت سازماني را به يکديگر مرتبط ميدانند، به طوري که اثربخشي توصيف عملي در جهت نيل به يک هدف مشخص است.
آرگريس معتقد است که در يک سيستم اثربخش حل مشکلات با حداقل صرف انرژي صرف ميگردد و مکانيسمهاي حل مشکل تضعيف نميشوند، بلکه حفظ و تقويت ميشوند. پس يک سازمان با نهايت براي فهم مشکلات موجود يافتن راهحلهاي ممکن و تصميمگيري از ميان راهحلها اجراي آنها و ارزيابي اثربخشي آنها ساختار و رويههاي مناسبي را در اختيار دارد (علاقهبند، 1381). تحقيق آرجريس در مورد کارخانه سالم نشان ميدهد که شاخصهاي سنتي سلامت سازماني از قبيل جابجايي پايين، غيبت کم، توليد کافي، وفاداري بالا، احساسات مثبت کارکنان در مورد مديريت و بالعکس ممکن است پايه مناسبي براي شناخت کارخانه به عنوان يک سيستم سالم فراهم نکند.
مايلز ويژگيهاي سازمان سالم را در تامين سه نياز اصلي يعني:
- نيازهاي وظيفهاي سازمان
- نيازهاي بقاء
- نيازهاي رشد و توسعه سازمان ميداند.
از نظر لايدن و کلينگل، سرپرستان در سازمانهاي سالم کارکناني متعهد و وفادار با روحيه بالا و کانالهاي ارتباطي باز هستند. علاوه بر اين، کساني که در سازمانهاي سالم کار ميکنند کاراتر و بهرهورتر هستند. در حاليکه همه سرپرستان متمايلند فکر کنند که سازمانهايشان سالم هستند، اما اين موضوع هميشه اتفاق نميافتد.
کريگر و هانسون[8] (1999) يک پارادايم ارزشمحور براي ايجاد سازمانهاي واقعا سالم ارائه دادهاند. آنها ارزشهايي را مطرح ميکنند که متمايل به غايي بودن دارند و به خودي خود مطلوبند و هر کدام ميتوانند ابزاري براي ايجاد شايستگي فردي و سازماني بيشتر باشند و اثربخشي و سلامت سازماني را در بلند مدت افزايش دهند:
صداقت و راستگويي: مبادله سازماني و معاملات بين سازماني بدون انتشار اين انتظار اساسي که قراردادها و توافقات، با صداقت، حسن نيت و تمايل به محترم بودن، انجام ميشوند غير ممکن است.
اعتماد: توانايي متعهد شدن و درگير شدن در اثربخشي بلند مدت در معاملات سازماني را افزايش ميدهد.
تواضع: بدون اندکي تواضع، جريانهاي عادي و ارتباطات سازماني به تحت تاثير قرار گرفتن با رفتارهاي تدافعي و برنامههاي نشات گرفته از سطح بالايي از بيکفايتي سازماني متمايل ميشوند.
بخشش: اجازه رها کردن احساس و عقايدمان در مورد آنچه ديگران بايد انجام بدهند و آنچه ميتوانند انجام بدهند، است. بخشش احتمال پذيرش ابتکارات جديد و کاهش استرس اعضاي سازمان را افزايش ميدهد. زمانيکه ديگران را ميبخشيم، زندگي در روابط سالمتر با ديگران را انتخاب ميکنيم.
[1]Parsons
[2] Bales
[3]Miskel
[4]Healthy organization
[5]Millis
[6]Harry and Blanchard
[7]Chester barnard
[8]Mark P. Kriger & Bruce J. Hanson
مبانی نظری سلامت سازماني_1581915647_37279_8524_1997.zip0.06 MB |