توضیحات :
مبانی نظری و پیشینه ابعاد هوش سازمانی و عملکرد کارکنان در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
الف – پیشینه نظری
بخش اول
هوش سازمانی
2 ـ 1. مقدمه:
در بین فاکتورهای انسانی ، بدون تردید عامل هوش در انسانهایی که سازمان را به وجود آورده و حیات و بقاء سازمان به ایشان بستگی دارد ، از جمله عواملی است که در سال های اخیر ، نظر بسیاری از دانشمندان را به خود جلب کرده است ( ملائیان وهمکاران ، 1389 : 78 ).همانگونه که در دنیای انسانی و در حیات پرتلاطم بشری ، انسان هایی موفق خواهند بود که دارای هوش سرشاری باشندتا با بهره گیری از آن بتوانند بر مسائل و مشکلات زندگی فائق آیند. قطعا در دنیای سازمانی نیز ، وضعیت به همین گونه است (سیادت و همکاران ، 1389 :157) امروزه صحبت از انواع مختلف هوش است . در هر مورد ، هوش به توانایی دریافت ، درک و کاربرد نمادها و سمبل ها که نوعی توانایی انتزاعی است ،اشاره دارد. امروزه هوش ، پیشوند بسیاری از مفاهیم مدیریتی شده است و این نشان دهنده تغییر نگاه سازمان های و متفکران سازمانی از هوش تستی بر رویکردهای نوین به مقوله هوش است (بیک زاده و همکاران ، 1389 :144) .
پیشرفت های ایجاد شده در زمینه هوش فردی تاثیر مهمی در شکل گیری مفهوم هوش سازمانی داشته است (Kalkan ,2005 : 44) . بر این اساس با توجه به ویژگی های خاص هوش سازمانی ، معلوم شد هرچند که این عامل با هوش فردی مشابهت هایی دارد اما هوش سازمانی یک پیامد اجتماعی و گروهی است ، بدین معنی که این هوش حاصل عملکرد گروهی از افراد است که به عنوان یک واحد عمل می کنند و از این نظر تفاوت های چشم گیری با هوش فردی دارد (سلاسل و همکاران ، 1388 : 27) .
در فصل حاضرمتغیر وابسته (عملکرد شغلی کارکنان ) و متغیر مستقل (هوش سازمانی ) تشریح و با مروری بر ادبیات تحقیق و مطالعات پیشین؛ به نظرات و یافته های صاحبنظران و پژوهشگران در زمینه متغیرهای پژوهش پرداخته شده است.
2ـ 2 . تعاريف هوش سازمانی :
هوش به عنوان یک مفهوم جذاب که زمینه های پژوهشی شگفت انگیزی دارد ، در بسیاری از رشته ها به غیر از روانشناسی فردی و روانشناسی شناختی نیز کاربرد و جذابیت دارد یکی از رشته هایی که علاقه فزاینده ای به هوش و اهمیت آن نشان داده است مدیریت و ادبیات پژوهشی توسعه سازمانی است (Akgan,2007:272) .
هوش عبارتست از توانایی یادگیری و بکارگیری آن ، در سازگاری با اوضاع و احوال تازه و حل مسایل و مشکلات تازه. واژه هوش ، کیفیت پدیده خاصی را بیان می کند که دارای حالت انتزاعی بوده قابل رویت و ملاحظه نیست. به عبارت دیگر ،کلمه ای است که برای نمایاندن یک متغیر غیر حسی بکار رفته و تنها از طریق خواص آن قابل تفسیر است. مجموعه استعدادهایی است که با آنها شناخت پیدا می کنیم ، شناخت ها را به یاد می سپاریم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را به کار می بریم تا مسائل زندگی روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شویم (کاوسی وهمکاران ، 1389 : 128).
منظور از هوش ظرفیت درک ، ایجاد مفهوم و عمل بر اساس دانش است که در دسترس و آماده استفاده میباشد . به عنوان یک انسان به هوش خود از طریق زبان دسترسی داریم و از این طریق توانایی افزایش دانش، ظرفیت هوش را داشته و میتوان به طور نامحدود از هوش استفاده نمود (McMaster, 1998:1) .
هوش به معنای توانایی دستیابی به اهداف یا حل مسائلی است که در واقع پاسخی است از جانب شخص حل کننده مسائل به موقعیت ها یی که اهداف یا مشکلات از آن برخواسته و او در حل آنها از دانش قبلی و تجربه خود بهره میبرد . این عبارت هوش را با اهداف یا مشکلات و دانش و تجربه قبلی حل کننده آن مرتبط میداند . ساخت سلاح ممکن است از دیدگاه کسی با توانایی های نظامی هوشمندانه به نظر برسد ولی از دیگاه شخصی که خواهان صلح است احمقانه جلوه نماید . اگر یک کودک مسئله ریاضی دبیرستان را بدون تدریس یا آموزش قبلی حل کند از فارغ التحصیلی که همان مساله راحل کند با هوش تر فرض میشود (Garrido , 2009 : 215 ).
هوش از دیدگاه هاوارد گاردنر ، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد ، مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی ، موسیقیایی ، منطقی ، ریاضی ، جسمی ، میان فردی و درون فردی می باشد. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیرشناختی یا به گفته ی خودش "شخصی" ترکیب کرده است. بعد غیرشناختی یا شخصی مشتمل بر دو مولفه کلی : استعداد های درون فردی و مهارت های میان فردی است. (خلخالی مرزدشتی ،1389 : 25). مفهوم هوش چندگانه گاردنر و هوش هیجانی گلمن در توسعه مفهوم هوشی فردی موثر اما ناکافی بوده اند ، براین اساس فرضیه های زیادی برای انطباق مفهوم هوش فردی با شرایط سازمان ها مطرح شده اند ( سلاسل و همکاران ، 1388 : 27 ). ذکر این نکته ضروری است که هرگونه هوش منتسب به عامل فردی ، تابعی از روانشناسی فردی است، در حالیکه هوشی که به عامل جمعی نسبت داده می شود ، تابع روانشناسی جمعی است (Yolles,2005:100).
به اعتقاد مک مستر [1] هوش دارای ویژگی های زیر می باشد:
- غیر خطی بودن : تغییر موقعیت ها – انتقال – اختراع – وقفه – و سایر نتایج مانند جهش کوانتومی ظاهر میشوند .
- پدیده پراکنده شدن : هنگامی که اجزا نمیتوانند به طور دقیق در مکانی قرار گیرند ولی توانایی های مانند هوش – کار گروهی و پاسخ سریع به وجود میآیند .
- نماینده های مستقل : اجزای فردی خود به تنهایی حاوی معنا هستند و تصمیمات خود را بر اساس علایق خود و درک خود از آنها اتخاذ میکنند .
- شکل گیری :
نتایجی که بدون عمل مستقیم و خطی اتفاق میافتند غیر قابل پیش بینی هستند ولی هنوز به دلیل ترکیب نیرو های قدیمی با نتایج جدید قابل مشاهده هستند .
- جذب کننده ها : آن دسته از عواملی که نیرو ها در محدوده آنها حرکت میکنند و به دلیل وجود آنها جزئیات قابل پیش بینی نیستند اما الگو ها را میتوان مشاهده کرد .
- الگو ها : مشاهده اتصال بین اشیا و مشخص کردن جاذب های اطراف آنها باعث شکل گیری و دسترسی به آنها بدون کنترل و اثرگذاری میشود .
- کلی نگری : مشاهده دیدگاهی که شامل تمامی سیستم هااست تا قسمتی از آنها که مورد توجه شما است .
- حقایق ساخته شده اجتماعی : حقایقی که از طریق زمان و تمرین ها به وجود میآید و دنیای اجتماعی را که در آن زندگی میکنیم میسازد . ما در دنیای اجتماعی زندگی میکنیم که از آن به وجود آمده و با آن همکاری میکنیم (McMaster, 1998:1).
2 ـ 2 ـ 1. هوش در حوزه روانشناسی:
هوش در زندگی افراد نقش مهمی دارد. تحقیقات روانشناختی اخیر هوش افراد را آزمایش نموده و به جستجوی طبیعت هوش پرداخته و سعی در تعریف آن دارد . تحقیقات همچنین بر روی نوع و اجزای هوش و روند موثر بر روی هوش تمرکز نموده اند . در حقیقت 2 رویکرد اصلی نسبت به هوش در پیشینه روان شناسی وجود دارد .
الف : دیدگاه شناختی یا روان سنجی که هوش را به عنوان یک صفت انسان و توانایی کلی شناختی یا عامل (جی )تعریف میکند.
ب : دیدگاه بافت گرایانه که هوش را به عنوان عامل مرتبط اما متفاوت از تعدادی از توانایی ها تعریف میکند و بر روی هوش به عنوان محصول اجتماعی مرتبط با فرهنگ و شبکه ایی اصولی متشکل از افراد تکیه می کند.
(Kalkan , 2005 : 43-44)
برخي دانشمندان هوش سازماني را از ديدگاه معرفت شناختي بررسي نموده اند: ديدگاه شناختي، ديدگاه رفتاري و ديدگاه عاطفي ـ اجتماعي، سه مقولهاي ميباشند كه هوش سازماني را مطرح كرده و هدف كلي اين است كه چگونه آميزش مكاتب مختلف انديشه ميتواند درك جامعي از هوش سازماني در مديريت و ادبيات توسعة سازماني ارائه دهد. هوش سازماني، فرايندي اجتماعي است كه نظريههاي سازندة آن بر مبناي نظريههاي هوش فردي محض بوده كه تاكنون ناديده انگاشته شده است. كاربرد هوش فردي به نوبة خود نتوانسته است ماهيت اجتماعي هوش سازماني را مشخص كند (Akgan,2007:274).
معمولا اشخاص هوش را به عنوان یک ویژگی فردی برداشت میکند اما تحقیقات در علوم طبیعی و اجتماعی نشان داده است که این فرضیه بسیار محدود است و هوش یک ویژگی جمعی می باشد. مجموعه ای از افراد ممکن است توانایی های حل مساله بالاتری از تک تک اعضای مجموعه داشته باشند وبا فعال شدن هوش جمعی و نرون هایی که مغز یک فرد از آن تشکیل شده است هوش فردی نیز فعال می گرد (Garrido , 2009 : 216 ). بر اساس فرضیه های زیادی که برای انطباق هوش فردی با شرایط سازمان ها مطرح شد ، نخستین منطق بر این فرضیه استوار بوده که توان تجزیه وتحلیل داده ها و تفسیر آن برای رسیدن به هدف ، همان شباهتی است که بین هوش فردی و سازمانی مطرح است. بنابراین سازمان می تواند برای سازگار کردن بیشتر افراد با محیط از آن استفاده کند (زهرایی و رجائی پور ، 1390 :161).
قدرت و موفقیت سازمان ها از طریق به کار گرفتن یا نگرفتن مهارت های آن سنجیده میگردد.مطالعات انجام شده روی عبارت هوش و هوش سازمانی بر لزوم بررسی عبارت هوش از ابعاد مختلف صحه گذاشته است . هوش با عبارت های مختلفی تعریف و تحلیل میگردد . هوش باتشبیه های جغرافیایی – شناختی – بیولوژیکی –شناخت شناسی – مردم شناختی و جامعه شناختی وتشبه های سیستم تعریف میشود . تشبیه سیستم بسیار حائز اهمیت است زیرا هوش را به صورت سیستم های پیچیده مختلف تبادلی میسنجد .(Ercetin et al , 2011:11258)
[1] Mc Master
فهرست مطالب :
بخش اول : هوش سازمانی 32
2ـ 1-1.مقدمه 32
2-1-2. تعاریف هوش سازمانی 32
2-1-2-1. هوش در حوزه روانشناسی 34
2-1-2-2. هوش در حوزه سازمانی 38
2-1-3. اهمیت هوش سازمانی 40
2-1-4. بهبود هوش سازمانی 42
2 ـ 1ـ 5. پیش نیازهای ضروری جهت بهبود هوش سازمانی 43
2 ـ 1ـ 5-1. تقویت سرمایه اجتماعی سازمان 43
2 ـ 1ـ 5-2. توجه به جایگاه سرمایه فکری در سازمان 43
2 ـ 1ـ 5-3. سرمایه فرهنگی در راستای تقویت سازمان 43
2 ـ 1ـ 5-4. ضرورت توجه به فرهنگ سازمانی 44
2 ـ 1ـ 5-5. تبدیل سازمان به سازمان یادگیرنده 44
2 ـ 1ـ 6. هوش سازمانی و یادگیری 44
2 ـ 1ـ 7. هوش سازمانی و هوش تجاری 45
2 ـ 1ـ 8. سه مدل نظری برای حمایت از هوش سازمانی 45
2 ـ 1ـ 9. رویکردهای هوش سازمانی 48
2 ـ 1ـ 9-1. رویکرد رفتارگرایی 49
2 ـ 1ـ 9-2. رویکرد شناخت گرایی 49
2 ـ 1ـ 9-3. رویکرد اجتماعی 48
2 ـ 1ـ 10. ضریب هوش سازمانی 47
2 ـ 1ـ 11. درک شهودی از هوشمندی 50
2 ـ 1ـ 12. ماهیت سازمان های هوشمند 53
2 ـ 1ـ 13. هوشمندی رقابتی و هوش سازمانی 56
2 ـ 1ـ 14. اقدامات اساسی در هوش سازمانی 56
2 ـ 1ـ 15. ابزار سنجش هوش سازمانی 58
2 ـ 1ـ 16. اجزای هوش سازمانی 59
2 ـ 1ـ 16-1. هوش سازمانی به عنوان یک فرایند 59
2 ـ 1ـ 16-2. هوش سازمانی به عنوان یک محصول 60
2 ـ 1ـ 17. فرایند هوش 60
بخش دوم : عملکرد 60
2-2-1. مقدمه 67
2 ـ 2ـ 2. تعاریف عملکرد 68
2 ـ 2ـ 3. عملکرد شغلی به عنوان یک مفهوم چند بعدی 70
2 ـ 2ـ 4. انواع عملکرد 73
2 ـ 2ـ 4-1. عملکرد وظیفه ای 74
2 ـ 2ـ 4-2. عملکرد زمینه ای 75
2 ـ 2ـ 5. تفاوت های بین عملکرد وظیفه ای و عملکرد زمینه ای 76
2 ـ 2ـ 6. کاربردهای عملکرد شغلی 76
2 ـ 2ـ 7. عملکرد سازمانی 77
منابع
مبانی نظری و پیشینه ابعاد هوش سازمانی و عملکرد کارکنان_1581664001_36989_8524_1762.zip0.23 MB |