توضیحات :
تحقیق کلنل محمدتقی خان پسیان و کودتای ۱۲۹۹ در قالب Word در 12 صفحه قابل ویرایش.
بخشی از متن :
کلنل محمدتقی خان پسیان و کودتای ۱۲۹۹
پس از كودتای سوم اسفند 1299خ و روی كار آمدن دولت سیدضیاءالدین طباطبائی، كلنل محمدتقی خان پسیان طبق دستور رئیس دولت اقدام به دستگیری قوامالسلطنه كرد (13 فروردین 1300خ) و او را تحت الحفظ به تهران فرستاد اما پس از مدتی سید ضیاءالدین متواری شد و قوامالسلطنه خود به نخستوزیری رسید و كشمكش میان كلنل و قوام شروع شد. قوامالسلطنه، نجدالسلطنه را به حكومت خراسان گمارد اما كلنل كه از حكومت قوامالسلطنه بیمناك شده بود به فكر طغیان افتاد و مصمم گردید كه خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد. بدین نیت هنوز چند روزی از كفالت نجدالسلطنه نگذشته بود كه بدون بهانه و بی مقدمه شخص نامبرده را توقیف كرده، اداره حكومتی را خود در دست گرفت و جمعی از ارباب نفوذ شهر كه مخل امنیت میشمرد توقیف و تبعید نمود.
در مرداد 1300خ دولت بار دیگر صمصامالسلطنه بختیاری را به حكومت خراسان منصوب كرد و صمصامالسلطنه نیز برای دلجویی یا فریب كلنل محمدتقی خان پسیان با آگاهی از محبوبیت و نفوذ او در خراسان او را طی حكمی به كفالت ایالت خراسان منصوب نمود و با او مدارا نمود.
اما در اواخر مرداد 1300خ قوامالسلطنه با كلنل علناً مخالفت كرد و بدو پیشنهاد نمود تحت شرایط زیر كشور ترك كند :
1. كلنل حقوق دو ساله خود را برداشته به اروپا مسافرت كند. 2. محاسبات را ظرف 15 روز بسته و امور ایالت را به تولیت آستانه واگذار نماید. 3. به كلیه افسران ژاندارم و اهالی محل دولت تأمین دهد. 4. از طرف دولت به قوای ایلیات توصیه خواهد شد كه با كلنل مدارا كرده او را به سرحد برسانند.
اما كلنل این پیشنهاد را نپذیرفت و قوام طی تلگرافهایی برای حاكمان و خوانین منطقه كلنل را یاغی و متمرد خواند و دستور شورش برعلیه او را صادر كرد. بدین ترتیب سردار معزز والی بجنورد، شجاعالملك رئیس ایل هزاره، شوكتالسلطنه و سید حیدر رؤسای طوایف سریری و سالار خان بلوچ جهت جنگ با كلنل بسیج شدند.
امیر شوكتالملك خواهان خاتمه قضیه با صلح و آشتی بود و در حالی كه شرایط ملاقاتی را با كلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با كردهای قوچانی به شهر قوچان حمله كرده ژاندارمری را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند.
كلنل به محض شنیدن این خبر گناباد را ترك كرد و راهی قوچان شد و در جعفرآباد دو فرسنگی قوچان جنگ سختی بین قوای كلنل و كردهای قوچانی شروع شد و كلنل شخصاً در تپههای جعفرآباد با تفنگ و شصت تیر جنگید و به دلیل محاصره شدید و اتمام مهمات، ناجوانمردانه كشته شد. سر كلنل توسط كردهای قوچانی از بدن جدا گشت. پس از رسیدن خبر شكست ژاندارمری و مرگ كلنل، محمودخان نوذری بلافاصله دولت را از قتل كلنل آگاه ساخت و خود نیز اظهار اطاعت نمود. جنازه و سر كلنل در 15 میزان 1300 با تجلیل و احترامات نظامی فراوان به مشهد وارد شد و عده بسیاری از اهالی شهرو افراد ژاندارم در حالی كه گریه میكردند آن را مشایعت نمودند. سران ژاندارمری و بعضی از هواخواهان كلنل نطقهای پر حرارتی ایراد كردند و در حالی كه جمعیت بسیاری گرد آمده بود و احساسات شدیدی از خود بروز میداد سر و جنازه او را در مقبره نادرشاه دفن كردند و پس از شهادت او نیز هر ساله به مدت 5 سال عزاداریهای مفصلی در مشهد انجام شد تا اینكه پس از به قدرت رسیدن سلسله پهلوی، انجام مراسم عزاداری و سالگرد ممنوع گشت.
رضاخان و كودتاي 1299
ودتاي سوم اسفند 1299 را ميتوان نقطه عطفي در روابط سياسي ايران و انگليس دانست چرا كه با انقلاب اكتبر 1917، سلسله قاجار از حمايت روسيه محروم شد و هنگام آن رسيده بود كه رقيب ديرينه او، انگليس بدون نياز به تقسيم منابع با رقيب به تدريج حضور گسترده خود را در ايران بيش از پيش تثبيت نمايد. هدف از كودتاي 1299 برندازي احمدشاه نبود بلكه كودتا به مثابه اولين كيش براي مات كردن آخرين شاه قاجار به شمار ميرفت. ژنرال آيرونسايد به رضاخان تأكيد ميكند كه : « اقدام قهرآميزي براي سرنگون كردن شاه خودكامه صورت ندهد و به ديگران هم اجازه و امكان چنان اقدامي را ندهد ... [رضاخان] به من قول داد كه به خواستههاي من عمل كند.»
عمدهترين هدف كودتا عاري كردن احمدشاه از قدرت نظامي قزاق بود. براي عملي شدن اين مقصود ضروري بود كه ابتدا كلنل استاروسلسكي فرمانده نيروهاي قزاق خلع يد شود. ژنرال آيرونسايد ماجراي به دام انداختن كلنل استاروسلسكي را چنين شرح ميدهد:
... او [كلنل استاروسلسكي] به محض اينكه ديد افرادش از دومين تنگه به سلامت عبور كردهاند براي عزيمت به قزوين و تهران با اتومبيل خود به راه افتاد. در اداره پست قزوين توقف كرد و طي تلگرافي به شاه اطلاع داد كه با اتومبيل به زودي به تهران خواهد آمد. بعد در تلگرام مفصل ديگري به افرادش دستور داد در شمال قزوين اردو بزنند. مأموران شنود ما تلگراف او به شاه را مخابره نكردند و در تلگراف دوم هم دست بردند و مقصد افراد قزاق را آق بابا ذكر نمودند... استاروسلسكي در اين ضمن به تهران وارد شد، به حضور شاه رسيد. در آنجا به او گفته شد كه از پست خود بركنار شده و تمامي افسران و نفرات بايد از بريگاد قزاق جدا شده عازم بغداد گردند. او بعد از شنيدن اخراجش به فوريت خود را به نزديكترين شعبه تلگراف رسانيده و طي تلگرافي از قزاقان ميخواهد در آنجا جمع شوند. اين دهكده در نيمه راه قزوين به تهران و در شمال جاده اصلي واقع است. بنا بود در آنجا با فوج قزاق ديدار كند و دستورات بعدي را ابلاغ نمايد. مأموران شنود، طبق معمول در اين تلگراف هم دست بردند و در تلگراف ساختگي به افسران روسي و افسران جزء دستور داده شد در ساختمان حكومتي قزوين به ديدار استاروسلسكي بروند و افراد قزاق در اردوگاه آق بابا بمانند. در نتيجه وقتي استاروسلسكي به آنجا رسيد يك خودرو زره پوش ما، در انتظار او بود تا او را سوار كند و نزد ساير افسران روسي كه در بازداشت ما به سر ميبردند ببرد.
پس از بركناري كلنل استاروسلسكي امور بريگاد قزاق به سرهنگ اسمايس واگذار شد. او يكي از افسران ارشد انگليسي بود كه براي آموزش ارتش جديد ايران ــ كه در قرارداد سر پرسي كاكس پيشبيني شده بود ــ به تهران آمده بود.
در اين گيرودار مجلس شوراي ملي يكي از اعضاي خانواده سلطنتي به نام سردار همايون را به فرماندهي بريگاد قزاق منصوب كرد. سردار همايون در ملاقاتي كه با ژنرال آيرونسايد داشته است صراحتاً ميگويد كه سرباز نيست و علت انتخاب او براي فرماندهي قزاقها « تضمين وفاداري آنان نسبت به شاه بوده است.» 4 اما پيش از اين ژنرال آيرونسايد و سرهنگ اسمايس به منظورعملي كردن كودتا رضاخان را شناسايي كرده بودند. هنوز مدت زمان زيادي از انتصاب سردار همايون نگذشته بود كه سرهنگ اسمايس به توصيه ژنرال آيرونسايد وي را به مرخصي روانه ميدارد تا در غياب او رضاخان به تحكيم موقعيت خود بپردازد و فرماندهي نيروي قزاق را برعهده بگيرد.
با رضاخان گفت وگويي داشتم ــ 12 فوريه 1921 ــ و او را به فرماندهي مطلق قزاقهاي ايراني گماردم. او قويترين فردي است كه تاكنون ديدهام. به او گفتم كه به تدريج از تحت كنتزل من خارج شود و بايد همراه سرهنگ اسمايس مقدمات رويارويي با شورشيان رشت را پس از خروج ستون از منجيل فراهم كند. در حضور اسمايس گفت و شنودي طولاني با رضا داشتم.
3135_1581527279_36845_8524_1288.zip0.46 MB |