توضیحات :
مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نظریه ها طلاق در 79 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
-1- مبانی نظری سازه طلاق
تعاريف طلاق: «طلاق» اسم براي تطليق است يعني از بين بردن قيد. در كتب لغت، براي واژه طلاق معناي گوناگوني گفته شده است مانند رهايي، آزادكردن، ترك كردن (گواهي، 1373).در لغت نامه دهخدا «طلاق» به معني رها شدن از قيد نكاح، رها شدن از عقد نكاح، رها كردن و فسخ كردن عقد نكاح آمده است (دهخدا، 1335).
در فرهنگ معين «طلاق» به معني جداشدن يا جدايي زن از مرد و نيز به معناي رها شدن زن از قيد نكاح آمده است.بر مبناي گفته لنگرودي (1374) طلاق به معني رد كردن، انكاركردن، نپذيرفتن، قبول نداشتن، اقرار نكردن، نشناختن، منكر شناسايي شدن، رها كردن (معين، 1371).
مترجم شرايع مي نويسد: «طلاق در امت به معني گشودن گره است» و نيز به معناي رها كردن، واگذاردن. مثلا مي گويند كه: فلان ساقه طالق است. يعني رها است، هر كجا كه مي خواهد مي رود و مي چرخد. يا اينكه طلاق دادم فلان قوم را (محقق حلي، 1374).به اعتقاد كاتوزيان: «طلاق ايقاعي است تشريفاتي كه به موجب آن، فرد به اذن ياحكم دادگاه، زني را كه به طور دائم در قيد زوجيت اوست رها مي سازد» (كاتوزيان، 1375).در فقه اسلامي طلاق اين چنين تعريف شده است: « اذاله نمودن و از بين بردن قيد نكاح بواسطه صيغه (طلاق) بدون آنكه عوضي در مقابلش ملاحظه شود (محقق حلي، 1374).بعضي از استادان حقوق فرانسه از طلاق[1] تعريفي به شرح زير به عمل آورده اند: «طلاق قطع رابطه زناشويي به حكم دادگاه، در زمان حيات زوجين، به درخواست يكي از آنان يا هردو است» (همان ،1963). در بررسی های اجتماعی، به انحلال قانونی و شرعی و عرفی ازدواج تحت شرایط و مقرراتی خاص، طلاق گفته می شود. در معنای محدود و خاص تر نیز، «انحلال رابطه زن و شوهری در ازدواج دائمی که بعد از آن از نظر رعایت حقوق و تکالیف مربوط به زناشویی مسئولیتی برای زن و شوهر نخواهد بود، طلاق گفته می شود» (گلچین و سیدی، 1387).
در حقوق امروز ايران طلاق به حكم دادگاه واقع می شود و در تعريف آن مي توان گفت: طلاق عبارتست از انحلال نكاح دائم با شرايط و تشريفات خاص از جانب مرد يا نماينده ي قانوني او. بنابراين طلاق ويژه ي نكاح دائم است و انحلال نكاح منقطع از طريق بذل يا انقضاءِ مدت صورت مي گيرد. ماده ي 1139 قانون مدني در اين باره مي گويد: «طلاق مخصوص عقد دائم است وزن منقطعه با انقضاء مدّت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج مي شود(امامي، 1374).
در اکثر کشورها، طلاق باید با اجازه قاضی و یا یک مرجع قانونی در فرآیندی قانونی صورت بگیرد و حتی در برخی از کشورها مانند: مالت و فیلیپین طلاق جایز شمرده نمی شود. فرآیند قانونی طلاق نیز شامل مواردی هم چون: حمایت همسر، سرپرستی فرزند، توزیع دارایی ها و تقسیم بدهی هاست که معمولاً موضوع های مهمی هستند. در بیشتر نظام های قضایی، طلاق را باید دادگاه تأیید کند تا مؤثر باشد. در برخی از کشورها مانند پرتغال نیز موقعی که دو طرف بر سر طلاق و شرایط آن به توافق می رسند می توانند برای تأیید و ثبت طلاق خود به مراکز غیر قضایی مراجعه کنند. البته در این کشور، طلاق های از این نوع، از مارس 2008 به صورت اینترنتی صورت می گیرد و نیازی به مراجعه حضوری دو طرف برای گرفتن گواهی طلاق نیست. در همه ایالات آمریکا نیز والدین هنگام جدایی از یکدیگر باید برنامه والدینی داشته باشند تا وظائف و مسئولیت های آن ها در قبال فرزند مشخص باشد (حقانی، 1388).
2-1-1- انواع طلاق:
از نظر فقه اسلامی طلاق به انواع زیر دسته بندی می شود:
طلاق رجعى:طلاقى است که به درخواست مرد جارى مىشود و در آن وى موظف است تمام حقوق زن را از قبيل صداق، نفقه، پوشاک و مسکن براى مدت ۱۰۰ روز (زمان عده) تأمين کند. در اين نوع طلاق،مادامى که عده زن منقضى نشده باشد، مرد مىتواند به زن خود رجوع کند و با رجوع مزبور، بدون تحليل نکاح و عقد جديد، مىتوان با او زندگى کند. در اين حال طلاق باطل مىشود (محقق حلی، 1374).
طلاق باين: طلاقى است که در آن مرد حق رجوع به زن خود را ندارد، يعنى برعکس طلاق رجعي، نمىتواند بدون جارى شدن عقدى جديد به او رجوع کند و در برخى از انواع آن، اگر مرد بخواهد به زن خود رجوع کند، لازم است تجديد نکاح کند (محقق حلی، 1374).طلاق باين انواعى دارد:
۱- طلاق دختر صغير يعنى دخترى که هنوز ۹ سال تمام ندارد.
۲- طلاق زن يائسه يعنى زنى که به سن نازائى (حدود ۵۰ سالگى) رسيده و ديگر نمىتواند بچهدار شود.
۳- طلاق در دوران نامزدى يعنى پيش از انجام مراسم عروسى
۴- طلاق زن سه طلاقه يعنى زنى که او را سه بار متوالى پس از ازدواج طلاق داده باشند.
۵- طلاق خلع يا خلعى که در آن زن بهدليل کراهتى که از شوهر خود دارد در مقابل مالى که به او مىبخشد طلاق مىگيرد.
۶- طلاق مبارات که در آن طرفين بهعلت کراهتى که از هم دارند به طلاق اقدام مىکنند. در طلاق مبارات، زن مالى را که کمتر از مهر او است به مرد مىپردازد (محقق حلی، 1374).
طلاق عدى: طلاق عدّى يا طلاق عدّه در دو مفهوم بهکار مىرود:
۱- طلاق زنى که ۹ بار (۳ بار در ۳ بار) طلاق گرفته و بعد از هر سه طلاق، محلّلى وجود داشته است. اينگونه طلاق در هيچ صورتى حق رجوع ندارد (محقق حلی، 1374).
۲- طلاق زنى که شوهر او در موقع عده رجوع کرده و بعد او را دوباره طلاق داده است (صدر، ۱۳85).
در متون اسلامى بهگونهٔ ديگرى از طلاق تحت عنوان 'طلاق ايلاء' برمىخوريم که در دورهٔ پيش از اسلام در عربستان رواج داشت. طلاق ايلاء طلاقى بود موقت که به مدت ۴ ماه يا بيشتر جارى مىشد. اسلام اين طلاق را غيرشرعى و ممنوع اعلام کرد (صدر، ۱۳85).
مراحل طلاق ممکن است دشواری ها وتنش هایی را پديد آورد که بر زن و شوهر و فرزندان و خویشاوندان و دوستان آنها نیز تاثیر گذار باشد. اين مراحل عبارتند از :
1- طلاق عاطفی: بیانگر رابطه زناشویی روبه زوال است.تنش دائمی زن وشوهر معمولاًبه جدایی منجر می شود.
2- طلاق قانونی : در این مرحله از طلاق به ازدواج پایان داده می شود.
3- طلاق اقتصادی که به تقسیم ثروت ودارایی ها مربوط می شود.( البته مطابق با قانون هر جامعه)
4- طلاق اجتماعی : به تغییر در دوستی ها ودیگر روابط اجتماعی مربوط می شود که فرد طلاق گرفته با آن سرو کار دارد.
5- طلاق روانی: در این مرحله فرد باید پیوندها و وابستگی عاطفی را قطع کند وبا الزامات تنها زیستن روبه رو شود. با توجه به مراحل فوق می توان نتیجه گرفت طلاق روانی سرچشمه انواع دیگر طلاق هاست. از میان پنج طلاقی که اتفاق می افتدَ طلاق ردیف سه تا پنج بیشتر گریبان زن را در جامعه ما می گیرد و در این موارد آسیب پذیری زن در جامعه ما بسیار بیشتر از مرد است واین بیانگر فاصله اي است که بین زن و مرد در جامعه ما وجود دارد و آسیب های بعدی را برای زن در طول زندگی و پس از طلاق ایجاد می کند اما در مراحل اول و دوم زن و مرد کم و بیش آسیب پذیرند (علیزاده ،1388).
طلاق انواع مختلفی دیگری نیز دارد که عبارتند از:
الف- طلاق توافقی:
در قانون چیزی به نام طلاق توافقی وجود ندارد و در واقع طلاق توافقی محصول ابتکار زنانی است که در برخورد با نواقص قانون مردسالار آن را به وجود آورده اند و با توجه به این که در قانون، طلاقی به نام خُلع وجود دارد، در این نوع طلاق به واسطه کراهتی که زن از مرد دارد، باید مالی کم تر، معادل یا بیشتر از مهریه خود را به مرد بدهد تا او راضی به طلاق کند. قضات دادگاه ها نیز طلاق توافقی را به لحاظ قانونی با مواد مربوط به طلاق خُلع توجیه می کنند (علیزاده ،1388).به هر حال، به طلاق هایی که هر دو طرف با اصل طلاق و اجزای فرعی آن از قبیل: مهریه، نفقه، جهیزیه، اجرت المثل، حضانت و ملاقات فرزندان مشترک توافق کاملی دارند طلاق توافقی گفته می شود که در حال حاضر، رایج ترین شکل طلاق است. در این حالت، همسران برای این که بتوانند زودتر از یکدیگر جدا شوند اقدام به طلاق توافقی می کنند.
در این نوع از طلاق، هر دو طرف از این موضوع رضایت دارند و در مورد حقوق مالی زن مانند: مهریه، جهیزیه و حتی حضانت فرزندان با یکدیگر به سازش می رسند. این توافق در حکم دادگاه ثبت می شود و ضمانت اجرای قانونی پیدا می کند. ولی متأسفانه از آن جایی که زن ها هیچ ابزاری برای راضی کردن همسر خود ندارند، معمولاً با بخشش تمام امتیازات و حقوق خود، همسرشان را به جدایی راضی می کنند. چون مردان باید تمام حق و حقوق همسرشان را هنگام طلاق بپردازند، معمولاً درخواست طلاق نمی دهند، بلکه عرصه را آن چنان بر زن تنگ می کنند تا او درخواست طلاق بدهد و قسمت عمده حق و حقوق خود را ببخشد.
به همین دلیل بیشتر طلاق ها از سوی زنان و بیش ترین نوع جدایی هم طلاق توافقی است. در این گونه از طلاق، چیزی از همسران سؤال نمی شود و حکم به سادگی صادر می شود. هم چنین، زوج ها خوب راهنمایی نمی شوند و مشاورانی که به آن ها آگاهی دهند نیز وجود ندارند. شاید بتوان مهم ترین علت طلاق های توافقی را چالش های قانونی دانست. این چالش ها هم برای زن و هم برای مرد مشکلاتی ایجاد می کند که باعث می شود افراد ترجیح دهند به جای این که چندین میلیون تومان پول وکیل دهند، یا چند سال درگیر پیچ و خم های قانونی باشند و مدام از پله های دادگاه ها بالا و پایین بروند، در یک برآیند کلی تصمیم به طلاق توافقی بگیرند؛ زیرا آن ها فکر می کنند با این کار هم صرفه جویی مالی می کنند و هم از لحاظ روانی آسوده تر هستند.
یکی دیگر از دلایل طلاق های توافقی، ترس از تجارب تلخی است که دیگران به علت چالش های قانونی طلاق غیر توافقی داشته اند. درصورتی که طلاق توافقی ظرف یک هفته صورت می گیرد. اما ایراد این نوع طلاق آن است که برای چاره اندیشی درست، به افراد زمان نمی دهد. در حالی که بسیاری از افراد در چالش هایی که دادگاه ها برایشان ایجاد می کنند متوجه می شوند که راهی برای زندگی دوباره وجود دارد. بنابراین یکی از مناسب ترین راه حل ها برای کاهش طلاق های توافقی، آموزش مهارت های ارتباطی و زندگی است(علیزاده ،1388).
ب- طلاق عاطفی:
در کنار طلاق توافقی، نوع دیگری از طلاق نیز به چشم می خورد که به «طلاق عاطفی» مشهور است. به این معنا که خانواده هایی وجود دارند که از یکدیگر جدا زندگی نمی کنند، اما از لحاظ عاطفی و احساسی از یکدیگر جدا هستند (صادقی، 1388). در این گونه از طلاق که امکان اثباتش سخت است، زن و مرد به همراه فرزندان خود در یک خانه زندگی می کنند؛ اما عملاً همسران با یکدیگر ارتباط عاطفی اندکی دارند. در این نوع از زندگی که فقط نام خانواده را یدک می کشد، فرزندان در فضایی سرد رشد می کنند و تنها از این موقعیت برخوردارند که دیگر نیاز ندارند خود را فرزند طلاق معرفی کنند. البته مشکلات این نوع خانواده ها خاص است و با گذشت زمان پیچیده نیز می شود؛ به شکلی که ممکن است یک زوج پس از سال ها زندگی در این شرایط با بزرگ شدن فرزندانشان در سنین میان سالی تن به طلاق دهند(شهنی، 1388).
منشا زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها بر نمی گردد بلکه تحت تاثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگی های مشترک نه یک زن تابع مطلق چهار چوب تمایلات مرد خود می باشد و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی های ابزاری امروزی، شرایطی را برای بسیاری از زوج های جوان فراهم می سازد که از یک طرف تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و از طرفی دیگر بنا بر برخی مصلحت ها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمی توانند به سادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان و روان شناسان غربي «طلاق عاطفی» لقب داده اند. (میرزا خانی، 1387)
ظهور انتظارات جانبی و بعضا زائد در کنار انتظارات واقعی زندگی و در نتیجه تحت شعاع قرار گرفتن رفتارهای متقابل در تامین یا عدم تامین انتظارات و پیدایش اين انتظارات بیشترین نقش را در بر هم زدن قواعد اصلی زندگی ایفا می نماید. حال اگر این فرد به نوعی با برخی محدودیت های اخلاقی برای سرانجام خود مواجه باشد و راه به سوی طلاق قانونی مسدود باشد، زندگی ظاهرا ادامه می یابد اما با کوهی از مشکلات و معضلات درونی ! این مشکلات و معضلات عملا زندگی را با نوعی جدایی خصمانه مواجه می سازد و طرفین تنها چیزی را که بهره مند هستند نوعی جدایی روانی است که اگر به این مساله دقت شود مشاهده خواهد شد که به مراتب آثار روحی و روانی آن مخرب تر از طلاق قانونی است (میرزا خانی، 1387).
2-1-2- تعارض های ناشی از طلاق عاطفی
صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر ملاحظات احتمالي و وجود فرزندان تبدیل به عادتی تحمیلی وگاها ناخوشایند برای والدین می شود، اما از هم پاشیدن انگیزه وجایگزین شدن رخوت ها و کدورت ها به خودی خود طرفین را با توجه به مشکلات روحی خود با تعارض های متعدد مواجه می کند. احساس ناکامی از خطرناک ترین عواقب طلاق عاطفی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون ورفتارهای ضد اجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و آثار سوء طلاق عاطفی (زندگی هایی که ظاهراً ادامه دارند، اما در باطن بسیار وخیم تر از جدایی معمولی است) مطالعات عمیق وآکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است. در حالی که با مشاهده بافت زندگی های ایرانی ونوع تحمیلاتی که معمولاً از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است پی می بریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت می شود(علیزاده، 1388).
به عبارتی حساسیت ها ، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فرو کش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد ، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولا این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد،همچنین گاهی مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی در امور گله مند هستند. به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فرهنگی و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود. دژکام (1381) بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی از مهمترین آسیب های ناشی از مولفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی ، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است» (رسولی ، 1387).
روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها ، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولا این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود . در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود. بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد (رسولی ، 1387).
تشکیل زندگی قبل از شناخت کافی و لازم ، آرمانهای مورد نظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله ، زمینه را برای بروز اختلافات دیگر در زندگی فراهم می سازد . تعارض و فشارهای روانی ناشی از کمبود فوق بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد) بدبینی و عدم سازش غیر رسمی را تقویت می نماید. این چالش ها و تنش ها در بسیاری از زندگی ها، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی در می آورند که فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به کاروان این زندگی اضافه شده اند و بعضا علایق دو جانبه، اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان، مانع جدایی رسمی و قانونی می گردد. اما ادامه زندگی نیز نرمال نمی باشد و متاسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند متوجه همان فرزند یا فرزندان می شود. چرا که قطعا متوجه نزاع ها، بگو مگو ها، بی احترامی ها، قهرها و دعواها و سایر مسائل حاشیه ای والدین خود شده و در تحلیل های کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه می شوند (میرزا خانی ، 1387).
2-1-3- نظریه های طلاق عاطفی
در خصوص پدیده طلاق عاطفی دیدگاههای نظری محدودی ارائه شده است که در ادامه توضیح مختصری در باب هر یک آمده است.
2-1-3-1- نظریه طلاق عاطفی کسلر
از دیدگاه کسلر مرحله اول جدایی زوجین از یکدیگر سرخوردگی از رابطه زناشویی است که با ادامه این روند و مدت دار شدن این جدایی عاطفی زوجین احساسات و عواطف نسبت به یکدیگر را انکار کرده و از انجام وظایف و تعهدات زناشویی نسبت به یکدیگر امتناع می کنند که این امر می تواند منجر به جدایی محل خواب و یا صرف غذا به صورت انفرادی و جدا شود. پنجمین مرحله در طلاق عاطفی زوجین به یاد خاطرات شیرین گذشته خود در صدد بهبود شرایط زندگی خود بر می آیند اما نکته مهم اینجاست که با ورود به مرحله سوم یعنی امتناع از تعهدات زناشویی نسبت به یکدیگر و عدم همبستری زوجین با یکدیگر رشته های عاطفی و محبت بین آنها گسسته شده و در نهایت قطع رابطه عاطفی و وقوع طلاق عاطفی شکل می پذیرد .
2-1-3-2- نظریه سیستمی کیفیت زناشویی مارکز
استفن مارکز.[2]، با نگرشی سیستمی به فرد رابطه او با همسرش و رابطه فرد با دیگران می نگرد. او چهارچوب نظریه خود را چنین توضیح می دهد که یک فرد متاهل دارای زاویه درونی, زاویه همسری و زاویه سوم است که هر نقطه تمرکز خارج از خود به جز همسر را نشان مید هد. مارکز کیفیت زناشویی را نتیجه شیوه هایی می داند که افراد متاهل خود را سازماندهی می کنند فردی که «من» او حرکات منظم و معینی اطراف و بین هر سه زاویه داشته باشد و به گونه ای خود را سازماندهی کند که نسبت به زاویه های گوناگونش مشغولیت و توجه فرد را به خود جلب کند و سایر زوایا توجهی دریافت نکنند فرد کیفیت زناشویی پایینی دارد.
بر این اساس او هفت مدل کیفیت زناشویی را متمایز می کند که سه مدل را کیفیت زناشویی پایین و چهار مدل را کیفیت زناشویی بالا در نظر می گیرد. یکی از مدل های کیفیت زناشویی پایین الگوی جدایی است که در آن هر دو همسر با زاویه سوم شان آمیخته اند و از زاویه همسری شان فاصله گرفته اند. سومین زاویه قدرتمند می تواند هر چیزی از جمله فرزند کار و دوستان باشد. زناشویی های جدا علی رغم پایین بودن کیفیت شان می توانند بسیار با ثبات و طولانی باشند. به نظر می رسد ترکیب جدایی در مواردی می تواند به عنوان طلاق عاطفی در نظر گرفته شود.
[1]-divorce
[2]-Marks
مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نظریه ها طلاق_1580654831_36596_8524_1817.zip0.14 MB |