توضیحات :
دانلود فصل دوم مبانی نظری و پیشینه تحقیق معنویت در کار در 42 صفحه قابل ویرایش.
بخشی از متن :
-2- بخش دوم: معنویت در کار[1]
2-2-1- مفاهیم معنويت
با در نظر گرفتن افزايش قابل ملاحظه توجهات به معنويت در محيط کار، پرسش اصلي اين است که معنويت در محيط کار چه معنايي دارد؟ معنويت براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد و بنابراين تعاريف زيادي در ادبيات اين موضوع وجود دارد که ناشي از وجود ديدگاههاي متفاوت ميباشد. ميتروف معنويت را تمايل به جستجوي هدف نهايي در زندگي و زيستن بر اساس اين هدف تعريف ميکند (Mitroff & Denton,1999). سايرين معنويت را نوعي نوعي معنا و نوعي آگاهي در زندگي ونظایر آن تعريف ميکنند. بعضي ديگر مصرانه بر مفاهيم مذاهب و آيينهاي شرقي همچون تائوئيسم، بوديسم، ذن، و نيز اسلام تأکيد دارند. چنين محققاني به درستي ادعا ميکنند که اين جوامع غيرغربي بسيار بهتر ميان زندگي شخصي، کار، تفريح، عبادت، و ديگر جنبههاي زندگي يکپارچگي ايجاد نمودهاند (Cavanagh,1999,190). بروس (2000) با بررسي يک سري از تحقيقات در اين زمينه بيان ميکند: «براي يک خداشناس کاتوليک، معنويت راهي است که توسط آن به سمت الوهيت حرکت ميکند؛ براي يک پزشک در مدرسه پزشکي هاروارد، معنويت چيزي است كه به زندگي معنا مي بخشد؛ براي يک جامعهشناس، جستجويي انفرادي براي درک مقصود و ارزشهايي است که ممکن است مفهوم خدا يا وجود متعالي را دربر داشته باشد يا نداشته باشد. براي ديگران معنوي بودن به معناي دانستن و زيستن بر اساس اين آگاهي است که زندگي بيش از آن چيزي است که ما ميبينيم. معنوي بودن، فراتر از دانستن و زيستن، مبنايي براي تحول شخصي، بين شخصي، اجتماعي، و حتي جهاني براساس اين معرفت است که خدا همواره در وجود ما حاضر است».
معنویت عبارتست از اعتقادات و ارزش های مرتبط با اهداف به علاوه اعتقادات مذهبی (Selman, Harding & Speck,2011,721).
در تعريفي آمده است «معنويت نيرويي روحبخش و انگيزاننده زندگي است، انرژيي که الهامبخش فرد به سمت و سوي فرجامي معين، يا هدفي به سوي وراي فرديت ميباشد» (McKnight,1987,27). درتعريفي ديگر«معنويت به عنوان انرژي، معنا، هدف و آگاهي در زندگي است» (Cavanagh,1999,192).
ماير معنويت را چنين تعريف ميکند: «معنويت، جستجوي مداوم براي يافتن معنا و هدف زندگي است، درک عميق و ژرف ارزش زندگي، وسعت عالم، نيروهاي طبيعي موجود، و نظام باورهاي شخصي»
«معنويت در نظرگاه کلي و عام، جست و جوي چيزي که در پيوند با انسان شدن است، تعريف کردهاند». وبه همين مضمون معنويت «شيوهاي است که در آن، شخص بافت تاريخي خويش را در مييابد و در آن زندگي ميکند. اين جلوهاي از دين، فلسفه يا اخلاق اوست که به مثابة متعاليترين، شريفترين و سنجيده ترين چيز نشان داده ميشود و به غناي آرمان يا کمال مطلوب ميانجامد». در تعريف ديگري از کازنيز؛ «معنويت به جنبشهاي دروني روح انسان به سوي واقعي، متعالي و الهي ميپردازد».
تعريفي که کلارک [2]در کتاب فلسفه دين، از دين ارائه ميدهد با مفاهيم و مضاميني که از معنويت آمده قرابت دارد؛ « وقتي فردي پديدهاي ماوراءالطبيعي را احساس ميکند، مهمترين ويژگي اين کارِ او را ميتوان تجربه دروني شخصي دانست، به ويژه هنگامي که اين فرد بخواهد اين تجربه را با تلاشهاي فعالانه براي هماهنگ ساختن زندگياش با ماوراءالطبيعه متجلَي سازد» (McCormick,1994,10).
امام خمینی (ره) نیز معتقدند: «معنویت مجموعه صفات و اعمالی است که شور وجاذبه قوي و شدید و در عین حال منطقی و صحیح را در انسان به وجود می آورد تا او را در سیر به سوي خداي یگانه و محبوب عالم به طور اعجاب آوري پیش ببرد» (بختیاری ،1389، 135)
معنويت در محيط كار نيز به معناي وجود حس اعتماد، تعلق، احترام و معنا در تمامي زمينه ها براي داشتن يك زندگي عالي تر مي باشد (Marques,2005,87).
معنويت را تلاش همواره بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي تعريف كرده اند.ورشد معنوي زماني آغاز مي گردد كه كودك به دنبال دليل مي گردد ودرباره پديده هاي پيرامون خود كنكاش وپرسش مي كند.
به سخن ديگر معنويت حسي والا است كه شور و شوق گرايش و كنش انسان را براي عدالت خواهي وانصاف افزايش مي دهد و هم نوايي وپيوسنگي باخودوجهان آفرنش پديد مي آورد (Tacey,2003).
نويسندگان از زواياي مختلف به معنويت نگاه كرده و تعاريف گوناگوني براي آن ارائه داده اند؛ به طوري كه مي توان گفت هيچ توافقي بر سر تعريف معنويت وجود ندارد(ضیایی و دیگران،1377، 70). برخي روان شناسان، معنويت را تلاش هموارة بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي تعريف كرده اند (صمدی،1385،103). میتروف و دنتون (1999) معنويت را به معنی تمايل به جستجوي هدف نهايي در زندگي و زيستن بر اساس اين هدف میداند (فرهنگی و دیگران، 1385، 11). ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش در چهارچوب هوش مطرح نماید . وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلا سلامتی بیشتر) را پیش بینی می کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند از جنبه های عقلانی ، حل مساله و پردازش اطلاعات جدا کرد (غباری بناب و دیگران،1386، 130).
معنویت مي تواند به عنوان آنچه داراي دو هدف است تعريف شود. اين دو هدف عبارتند از:
- چيزي مقدس، آسماني، بدون زمان و مكان، يك قدرت بالاتر، منبع و در نهايت، خودآگاهي يا هر زبان ديگري كه شخص ترجيح مي دهد به آن منبع متصل شده و مورد هدايت قرار بگيرد.
- در خدمت انسانهاي همتا بودن و همچنين به طور گسترده در خدمت جهان بودن (Wigglesworth,2004,3).
به طور كلي، معنويت پاسخ مثبت به نيازهاي دروني و گرايشهاي فطري است. معنويت، پيوند انسان با خدا و عالم باطن است و اصالت را به معنا و متافيزيك دادن (رودگر،1387، 43).
2-2-2- دین و معنویت
دین و معنویت دارای یک تاریخ طولانی مشترک هستند (Dugan & et al,2011,260).
درباره رابطه دین و معنویت دو دیدگاه عمده وجود دارد؛
در دیدگاه نخست سه حالت متصور است:
1. برخی معنویت و دین را یکی دانسته و جدایی آن را غیر ممکن دانسته،
2. برخی دیگر معنویت را اعم از دین و قلمرو معنویت را بیشتر از دین می انگارند،
3. برخی دیگر،دین را اعم از معنویت و حوزه و قلمرو آن را گسترده می دانند.
در دیدگاه دوم بین معنویت ودین رابطه چندانی وجود ندارد و جدایی این دو مقوله ممکن گشته است.بنابراین در دیدگاه نخست،فردی معنوی است که دیندار نیز باشد و معنویت آن باید مبتنی بر دین وی نیز باشد،اما در دیدگاه دوم فرد می تواند معنوی باشد بدون اینکه دیندار باشد (رستگار،1385).
معمولا عامه مردم و افراد غیر آکادمیک، معنویت را با مذهب یکی می دانند؛که این تصور غلطی است.لذا در این قسمت قصدآن است که بین دین و معنویت تمایز لحاظ شود:
هر چند بین واژه دین و معنویت رابطه تنگاتنگ و عمیقی وجود دارد، اما بین آنها تفاوت نیز می باشد (رستگار،1385، 48).
به لحاظ تاریخی معنویت، ریشه در دین دارد اما کاربردهای رایج آن ممکن است با یک سنت دینی خاص همراه نباشد. ریشه این تمایز حداقل به آغاز قرن جدید، اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، و تمایزی که ویلیام جیمز در کتاب خود با عنوان "تنوع تجربه های دینی" بین دین شخصی و دین نهادی تمایز قائل شد، باز می گردد (Hinnells,1995).
در تمایز بین دین و معنویت ،برخی ادعای استیلای معنویت بر دین دارند و برخی دیگر بالعکس .پارگامنت[3] (1999)در این باره بیان میدارد که دین با امور سازمانی، شعائر و ایدئولوژی مرتبط است و معنویت با امور شخصی در ارتباط است. در حقیقت، واژه دین از لغت لاتین "religion" نشات گرفته است که معمولا به اجبار یا در قید و بند بودن معنا می شود.
معمولا سفر معنوی افراد با جستجو در مورد کشف حقیقت خود و جستجو برای کشف معنا و هدف واقعی زندگی آغاز می شود. البته این سفر معنوی لزوما محدود و محصور به چارچوب مذهبی خاصی نمی باشد و در واقع فرایند تمرکز درونی برای آگاهی از وجود خود و معنای واقعی کار و زندگی می باشد. پس در این سفر معنوی می توان عمق شخصیت خود، چگونگی ارتباط با جهان پیرامون، اهداف عالی و توانایی های بالقوه خود را درک کرد (Korac-Kabadse & Kouzmin,2002,170). این ترتیب معنویت ،مترادف با مذهب نیست . براساس تحقیق راف که میان مذهب و معنویت تفاوت قائل شد احساس می شود که مذهب ،یک مفهوم نهادی است که شامل آئین های مذهبی ،وفاداری به اصول دینی و مراسم مذهبی است. اما معنویت اغلب در ارتباط با انگیزه های عمیق درون افراد و روابط عاطفی آنها با خدای خود می باشد (McCormick,1994). به عبارت دیگر می توان گفت مذهب در ارتباط با پاسخ ها و معنویت در ارتباط با سوالات می باشد (Kale & Shrivastava,2003,310).
2-2-3- اخلاق و معنویت
معنویت در کار هر چند سطح گسترده ای با اخلاق در کار مرتبط است، اما بدون وابستگی به آن توسعه یافته است. این دو با تمایز هایی که دارند، به شدت از یکدگر پشتیبانی می کنند وشباهت های بسیاری دراهداف و منبع الهام دارند. مثلا هر دو:
- برکمال شخصی و رشد اخلاقی تاکید دارند؛
- به انسانی تر ساختن محیط اجتماعی،شغلی وکاری اهتمام می ورزند؛
- .به هدایت و راهنمایی افراد در بالابردن بصیرت و آگاهی توجه دارند؛
- .بر ارتباط با طبیعت و زیست محیطی تداوم پذیر تمرکز توجه دارند؛
- .هر دو در حال اعتبار بخشیدن به خویش در محافل علمی و آکادمیکی با تنوع وتکثر در کتب، مقالات و کنفرانس ها هستند (Cavanagh,1999,190).
بنابراین می توان درباره رابطه بین معنویت و اخلاق چنین بیان داشت که اگر معنویت یک رویکرد باشد و نه یک مکتب و مولفه مهم آن، موضع یاعملی که کمترین درد و رنج را دارا باشد،این جاست که اخلاق می تواند به آن یاری رساند. اما باید توجه داشت که درباره رابطه بین معنویت و انواع اخلاق، شدت و ضعف این رابطه نیز باید لحاظ شود (رستگار،1385، 72).
با این همه، به طور کلی می توان از سه منظر بین معنویت و اخلاق تمایز قائل شد و مرز بسیار دقیق و ظریفشان را مشخص نمود: (ملکیان،1384،به نقل از رستگار،1385، 73)
از منظر اول، در اخلاق ما فقط به احکام توصیه گرانه و یا به تعبیر دیگر با احکام هنجاری سر و کار داریم؛ یعنی اخلاق به بایدها ونبایدها اشاره دارد در صورتی که معنویت این چنین نیست. در معنویت صرفا توصیه نیست بلکه توصیف نیز می باشد. مثلا در معنویت گفته می شود که عالم واقع چگونه است؟ و یا اینکه چه چیزی وجود دارد یا ندارد؟ بنابراین در معنویت، افزون بر توصیه گری، یک سلسله شناخت هایی از انسان و هستی نیز وجود دارد.
اما از حیث دوم، اخلاق و معنویت، تفاوت آنها در این است که اخلاق می تواند اخلاق معنوی باشد و یا اخلاق معنوی نباشد. اما معنویت این گونه نیست که بتوان اخلاقی باشد و یا نباشد. نتیجه اش این است که هر اخلاقی ،معنوی نیست، اما هر معنویتی، اخلاقی هست. بنابراین یک رابطه عموم و خصوص مطلق بین آنها وجود دارد. بدین معنا که هر انسانی که معنوی باشد: اخلاقی هم هست. اما هر انسانی اخلاقی ضرورتا معنوی نخواهد بود.
از حیث سوم، در اخلاق اگر چه اخلاق فردی هم داریم اما عمدتا اخلاق امری اجتماعی است یعنی بیشتر اوامر و نواهی آن جنبه های اجتماعی دارد. اما در مقابل ،جنبه فردی معنویت بر جنبه اجتماعی آن غلبه دارد؛ بنابراین، در عین اینکه هر دو آنها به فرد می پردازند ولی میزان تاکید آنها متفاوت است. میزان تاکید معنویت بیشتر بر فرد است و جنبه های اجتماعی آن در نتیجه فرد است، اما میزان تاکید اخلاق براجتماع است.
2-2-4- جنبه های معنویت
براک(1999) سه رکن اصلي براي محيط کار معنوي، شامل: دروني، بيروني و تلفيقي مشخص ميسازد که آنها را به چهار نتيجه متفاوت، اما بسيار مرتبط، تقسيم مي کند.
- رهبري و سازمان: علاقه به کارکنان، احترام به ديگران، سازگاري اعمال و هشياري آشکار؛
- کارکنان: مهارت استادانه و پيشرفت دانش، تطبيق پذيري و عملکردهاي مستمر؛
- کيفيت بيروني: سازگاري، آگاهي محيطي واحساس مسئوليت نسبت به جامعه؛
- اعتماد متقابل و مسئوليتهاي مشترک براي منافع مشترک.
موارد 1 و3 نشانه هاي بيروني يک محيط کار معنوي از ديدگاه يک کارمند هستند .گزينه دو، بعضي از محرکهاي دروني را براي يک کارمند معنوي تبيين مي کند وگزينه چهار به عامل تلفيقي يعني روابط متقابل بين همه گروههاي درگير در کار، اشاره دارد (Neck & Milliman,1994,10). به ارتباطات بين جنبه هاي دروني و بيروني در محيط، با بيان اينکه الگوهاي تفکر سازنده منجر به افزايش ادراک و معنويت بيشتر در کار مي شوند، اشاره مي کنند. آنان تاکيد دارند: کارکناني که تلاش مي کنند تا مکنونات دروني خود را به سطح بالاتري از آگاهي ارتقاء داده و فضاي فکري خود را از منفي به مثبت تغيير مي دهند، قادر خواهند بود که معنويت را در کارشان افزايش دهند. با معرفي اصطلاح خود رهبري تفکر[4] نک و ميلي مام بيان مي کنند که با کاربرد مثبت TSL خود رهبري تفكر کارکنان خواهند آموخت که درک بهتري از واقعيت بيرونيشان در محل کار داشته باشند.
2-2-4-1- جنبه های درونی
مي توان از نقل قولهاي زير به اهميت جنبه دروني پي برد: رابينز(1998): عملکرد يک فرد، يک کارکرد از توانايي او براي انجام دادن شغلش و تمايل او براي انجام آن است. بوراک[5](1999): هنگامي که کار ما با اشتياق ما همخواني دارد و براي ما معنادار است يا ما احساس مي کنيم از راه ايده هايمان يا از راه خدمت کردن به ديگران، قادر هستيم تفاوت ايجاد کنيم، نيازهاي معنوي برآورده مي شوند. بر اساس اين اظهارات و نقل قولهاي ديگر در ادبيات موجود، تنوع وسيعي از کيفيتهاي دروني، که فضاي معنوي را در محيط کار پرورش مي دهند، شناسايي مي شوند. برخي از اين کيفيتها، شامل: اخلاق، صداقت، ايمان، احترام و اعتماد هستند.
2-2-4-2- جنبه های تلفییقی
در جنبه تلفيقي معنويت کاري معتبر دو ويژگي وجود دارد:
- آگاهي افرادرا از وجود معنويت در کار خود، افزايش مي دهد.
- اين آگاهي افزايش يافته، روشي را که معتقدان به اين معنويت کار كرده، با ديگران در محيط کاررابطه بر قرار مي کنند، تغيير مي دهد. بعضي از اين پديدهها در ادبيات تخصصي، که اهميت رويکرد تلفيقي در يک محيط کار معنوي را نشان مي دهند، شامل: ادراک، صداقت، جهت گيري تيمي و پذيرش هستند (Ashmos & Duchon,2000,140).
2-2-4-3- جنبه های بیرونی
آچمز و دوچن (2000) بيان مي کنند سازمانهايي که براي مدتي طولاني سيستم هاي عقلايي بوده اند، در حال ايجاد فضايي براي بعد معنوي هستند؛ بُعدي که با قوانين و نظم و ترتيب کمتر سرو کار دارد و بيشتر با معنا، هدف و حس تعهد ارتباط مي يابد. براک(1999) به مديريت مبتني بر افراد اشاره مي کند که شامل پديدههايي، مانند: شناختن ارزش افراد، تمايل به ايجاد جو کاري بسيار منسجم و ايجاد مبنايي از اعتماد، عدالت، احترام، عشق و اعتقاد مي شود.جنبه بيروني بيشتر به وسيله جملاتي، مانند: اينکه کار، يک سفر معنوي براي بسياري از ما است، اگرچه ما در مورد آن به روشهاي مختلف سخن ميگوييم، تأکيد مي شود. هر سازماني يک معنويت دارد، اعم از اينکه آن را درک کند، يا درک نکند. بعضي از ويژگيهاي ذکر شده در مورد معنويت در ادبيات مربوط به محيط کار است که بر اثرات بيروني در يک محيط معنوي تأکيد مي کنند، شامل: خلاقيت ،تنوع، احساس آرامش و هماهنگي هستند.
2-2-5- نيازهاي معنوي كاركنان و ظهورپارادايم معنويت در محيط کار
امروزه افراد زيادي در کارشان احساس نارضايتي، بيقراري و عدم امنيت دارند (Marques,2005,83). موريس[6] (1997) عقيده دارد رضايت شغلي، اعتماد، و اخلاق کاري در اکثر محيطهاي کاري ناياب شده است. بسياري از اقدامات سازمانها براي تغيير و بهبود در دو دهه اخير از قبيل کوچکسازي، مهندسي مجدد، تعليق، اخراج از کار و ... موجب تضعيف روحيه و نوعي سردرگمي معنوي کارکنان شده است (Kinjerski & Skrypnek,2004,27). در واقع اين اقدامات که مبتني بر پارادايم مکانيستي و عقلايي مدرن بودهاند، نتوانستهاند خواستههاي کارکنان را برآورده سازند (Lund Dean & et al,2003,379). جهاني شدن، حركت به سمت سازمانهاي دانشي، رشد تقاضاي کارکنان براي محيطهاي کاري غني و پرورشدهنده و نيز کار معنادار، اين فشارها را بيشتركرده است. در حقيقت به نظر ميرسد کارکنان در مشاغل خود به دنبال چيزي بيش از تنها پاداشهاي اقتصادي هستند.
بعضي از محققان عقيده دارندکه نوعي تنش اساسي بين اهداف عقلايي و تکامل معنوي در سرتاسر محيطهاي کاري به وجود آمده است. گريگوري پيرس[7]، مدير يک انتشاراتي و مؤسس سازمان «رهبران کسب و کار براي کمال، اخلاق، و عدالت» بيان ميکند: «ما اغلب زمان زيادي را براي کار کردن صرف ميکنيم. شرمآور است اگر خدا را در آن جا نيابيم» (Bradley & Kauanui,2003,450). سازمانها اکنون به طور روز افزوني، بيارزشي کسب موفقيتهاي مالي را در مقابل هزينه ارزشهاي انساني درک کردهاند؛ و در شروع هزاره جديد براي کمک به کارکنان در جهت متوازن ساختن زندگي کاري و خانوادگي آنها و نيز شکوفا ساختن قابليتهاي بالقوهشان در محيط کاري راههاي جديدي يافتهاند (Marques,2005,85). پارادايم منعطف و خلاق معنويت نيز در پاسخ به همين نيازها و فشارها ظهور کرده است و محققان زيادي اين امر را تأييد کردهاند (نيل و بايبرمن[8]، 2003 و 2004؛ فرشمن[9]، 1999؛ نک و ميليمن[10]، 1994؛ گانتر[11]،2001؛ )
جودي نيل[12] از اولين و پرشورترين محققان در اين زمينه، مؤسس وب سايت معنويت در كار و نيز سردبير دو ويژهنامه معنويت در ژورنال مديريت تغيير سازماني در سالهاي 2003و 2004 عقيده دارد در چند سال گذشته عواملي از قبيل حادثه11سپتامبر، بحران هاي اقتصادي در جهان، روند جهاني شدن، فقدان يکپارچگي در سازمانها و... منجر به تمايل شديد مردم به ارتباطات انساني بيشتر و همچنين نياز شديد به يک حس عميق معنا در کار شده است (Stewart,2002,92).
با وجود اين که براي اکثر آنها تعريف جامع معنويت در محيط کار دشوار بود، آنها به سادگي درباره تجارب خود صحبت ميکردند. توضيحات آنها آشکار کرد که معنويت در محيط کار، عبارتي متمايز است و از ديدگاه افراد مختلف داراي ابعاد فيزيکي، عاطفي، شناختي، بين شخصي، معنوي، و رازورزانه است؛ و در واقع دربرگيرنده يک احساس پيوند و ارتباط با ديگران و مقصود جمعي، يک حس ارتباط با موجوديتي والاتر و نيز يک حس تکامل و تعالي ميباشد. اين دو محقق با کمک نتايج تحقيق خود تعريف جامعي از معنويت در کار ارائه کردند و توصيه کردند که تحقيقات آينده بين معنويت دروني و سازماني در محيط کار تفکيک قائل شود؛ و ارتباط آنها را بسنجد (Kinjerski & Skrypnek,2004,28).
2-2-6- مفاهیم معنویت در کار
تعاریف معنویت در کار بسیار متفاوت و مختلف است هرصاحب نظر و اندیشمند براساس نظر گاه خود به تعریف آن پرداخته و رسیدن به یک تعریف قابل قبول اکثریت اگر نگوییم غیر ممکن ،حد اقل بسیارمشکل به نظر می رسد (رستگار،1385، 93) معنویت در کار و روح در کار و روح تیمی یا همبستگی تیمی متفاوت است. تعریف معنویت در کار مانند تعریف معنویت مشکل است. اولا تعاریف بسیارند، ثانیا نمی توان به یک تعریف مورد قبول اکثریت دست یافت. در ضمن نمی توان گفت معنویت در بنگاه یا کارگاه یا سازمانی خاص، معنویت در کار است. همین طورنمی توان دقیقا معنویت در کار را تعریف کرد. با این همه، معنویت فردی و سازمانی هر دو در تلاش اند تا نتایج مثبتی برای کارکنان وکارفرمایان به ارمغان بیاورند (رستگار،1385،81)."تجربه معنویت درکار با افزایش خلاقیت، صداقت، اعتماد و تعهد همراه است. همچنین با بالا بردن احساس تکامل شخصی کارکنان پیوند می خورد" (Krshnakumar & Neck,2002,157).
هر چند فقدان یک مقیاس یا یک تعریف پذیرفته شده مورد قبول اکثریت ،مانع گسترش آن شده است، ولی کار برد آن در سازمان غیر قابل انکار است. از این رو لازم است برای تحقیقات تجربی در این زمینه به تعریف قابل قبولی دست یافت. بدین ترتیب بررسی و مطالعه تعاریف گوناگون در این زمینه حائز اهمیت است. لذا در این قسمت به برخی از تعاریف معنویت در کار اشاره می شود
[1] .spirituality at work
[2] . Clark
[3]. Pargament
[4] . Thought Self Leadership (TSL)
[5]Burack
[6].Morris
[7] Gregory F.A. Pierce
[8] Neal & Biberman
[9] Freshman
[10] Neck, C.P. and Milliman
[11] Gunther
[12] . Judi Neal
فهرست مطالب :
2-2- بخش دوم: معنویت در کار 38
2-2-1- مفاهیم معنويت 38
2-2-2- دین و معنویت 40
2-2-3- اخلاق و معنویت 42
2-2-4- جنبه های معنویت 43
2-2-4-1- جنبه های درونی 44
2-2-4-2- جنبه های تلفییقی 44
2-2-4-3- جنبه های بیرونی 44
2-2-5- نيازهاي معنوي كاركنان و ظهورپارادايم معنويت در محيط کار 45
2-2-6- مفاهیم معنویت در کار 46
2-2-7- رویکردها و پاردایم های معنویت در محیط کار از دیدگاه محققان مختلف 48
2-2-7-1- دیدگاه اول 48
2-2-7-1-1- رویکرد درون گرا/ متافیزیکی 48
2-2-7-1-2- رویکرد دینی 49
2-2-7-1-3- رویکرد اگزيستانسياليستي/ سکولار 50
2-2-7-1-4- رويکرد مخالفان معنويت 50
2-2-7-2- دیدگاه دوم 52
2-2-7-3- دیدگاه سوم 52
2-2-8- مزاياي معنويت در محيط کار 53
2-2-9- ویژگی های معنویت در کار و محیط کار 54
2-2-10- پیش فرضهای معنویت در کار 55
2-2-11- عناصر مهم معنویت در محیط کار 56
2-2-12- تبدیل محیط کار به نوعی محیط کار معنوی 57
2-2-13- دلایل احتمال تغییر محیط کار غیر معنوی به محیط کار معنوی 58
2-2-14- عوامل تقویت کنند معنویت در محیط کار 59
2-2-15- تشویق و پرورش معنویت در محیط کار 60
2-2-16- ابعاد معنویت در محیط کار 61
2-2-17- مدل معنویت در کار ارائه شده توسط میلیمن 63
2-3- بخش سوم: پیشینه تحقیق 65
2-3-1- پیشینه داخلی 66
2-3-1-1- فرهنگ سازمانی 66
2-3-1-2- معنویت در محیط کار 68
2-3-2- پیشینه خارجی 69
2-3-2-1- فرهنگ سازمانی 69
2-3-2-2- معنویت در محیط کار 70
2-4- بخش چهارم: جمع بندی و مدل پژوهشی تحقیق 70
دانلود فصل دوم مبانی نظری و پیشینه تحقیق معنویت در کار_1580540111_36478_8524_1281.zip0.11 MB |