توضیحات :
دانلود مباني نظري و پيشينه پژوهش خودکشی 56 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
مفهوم خودکشی
خودكشي يكي از معضلات اجتماعي است كه امروزه با توجه به پيچيدهتر شدن تعاملات و ارتباطات در بيشتر جوامع رو به افزايش است آمارها نشانگر آن است كه نابسامانيهاي اجتماعي، ناملايمات زندگي و عدمتوانايي مقابله با مشكلات از جمله دلايلي است كه به ويژه مردان را در معرض بسياري از آسيبهاي رواني و تمايل به خودكشي قرار ميدهد (پورافکاری، 1373).
بالا رفتن ميزان آن نزد گروهها، اقشار و طبقات مختلف اجتماعي، نگراني فزايندهاي را براي جوامع امروز به وجود آورده است. امروزه خودكشي، خصوصاً در جوامع صنعتي در رديف پنج علت اول مرگ و مير قرار دارد. خودكشي هشتمين علت مرگ و مير در ايالت متحده و دومين علت مرگ در فاصله سني 14 تا 25 سال در آمريكاست. ميزان خودكشي در سالمندان نيز افزايش يافته و هم اكنون ميزان خودكشي سالمندان در سطح بينالمللي 11- 7 و در آمريكا 16 نفر در هر صد هزار نفر تخمين زده ميشود. پديده خودكشي يك ناهنجاري اجتماعي است كه در ايران نيز شيوع دارد. كارشناسان سازمان بهزيستي كشور رتبه جهاني ايران را در خودكشي 58 اعلام نمودهاند (محمدي و سعادتي، 1383).
خودكشي يك رفتار بدون مقدمه نيست. از جمله خصوصيات افرادي كه خودكشي ميكنند شامل: ناتواني آنان در يافتن راه حل مسائل، فقدان راهبردهاي مدارا براي كنار آمدن با عوامل استرسزاي اضطراري، عدم انعطافپذيري و محدوديت تعداد راه حلهاي ارائه شده از طرف آنها، است (نوروزی، 1373).
2-1-2-1- تعاریف خودکشی
خودكشي از زمان آغاز تاريخ بشر وجود داشته است. اين رفتار خاص بشر نبوده و در ساير ردههاي جانوري هم وجود دارد. انگيزههاي خودكشي و تكرار آن متفاوتند. امروزه در جوامع غربي، خودكشي يك مسئله تصادفي و بي اهميت نيست، بلكه راهي براي گريز از مشكلات يا بحراني است كه باعث رنج و فشار شديد روي فرد شده است. طبق گفته ادوين اشنايدمن ، خودكشي با يك نياز برآورده نشده، احساس نااميدي و درماندگي، كشمكش بين فردي و استرس غير قابل تحمل، محدوديت در درك نظرات، اعتقادات و احساس نياز به فرار همراه ميباشد و خودكشي كننده با اين عمل، علائمي را كه بيانگر رنج و فشار اوست به ديگران منتقل ميكند (سادوک و کاپلان، 2007).
خودكشي داراي ريشه لاتين بوده و مركب از دو لغت «سويي » به معني خود و «سيدر » به معني كشتن ميباشد كه براي اولين بار توسط دفونن فرانسوي در سال 1737 به كارگرفته شد. بر اساس تعريف مورد توافق جهاني، خودكشي تنها راه و آخرين راه از بين بردن خودآگاهانه فرد است (پورافکاری، 1373).
اميل دوركيم خودكشي را چنين تعريف ميكند: «خودكشي عبارت است از هر نوع مرگي كه نتيجه مستقيم يا غيرمستقيم كردار مثبت يا منفي خود قرباني است كه ميدانسته چنين نتيجهاي را به بار میآورد». به گفته اشنايدمن خودكشي عمل آگاهانه آسيب رساندن به خود است كه ميتوان آن را يك ناراحتي چند بعدي در انسان نيازمندي دانست كه براي مسئله تعيين شده او، اين عمل بهترين راه حل تصور ميشود (محمدي و سعادتي، 1383).
2-1-2-2- رویکردهای خودکشی
خودكشي يكي از موضوعات مشترك مورد توجه بين جامعهشناسان، روانشناسان و روانپزشكان است و هر كدام از منظرگاه خود به آن مينگرند. وجه مشترك بين اين چند گروه در رابطه با خودكشي توجه به اين موضوع به عنوان يك پاتولوژي يا يك ناهنجاري ميباشد (كاپلان و سادوك، 1382). از قرن نوزدهم به بعد در مورد تبيين و سببشناسي خودكشي رويكردهای مختلفی رو به روي هم قرار گرفتند و در مورد عوامل مؤثر بر آن به بحث پرداختند.
رويكرد جامعهشناسي
هر چند به نظر ميرسد كه خودكشي شخصيترين عملي است كه انسان ميتواند انجام دهد اما روابط اجتماعي نقش مهمي در ايجاد آن دارند و خودكشي نيز اثرات اجتماعي عميقي بر جاي ميگذارد. از يك نگاه در خودكشي فرد به سوي خود نشانه ميرود اما از نگاه ديگر تهاجمي به سوي ديگران است. جامعهشناسان معتقدند كه عملي به ظاهر ضد اجتماعي مانند خودكشي (كه به طور طبيعي توسط فرد بدون ارتباط با ديگران، انجام ميگيرد) پيوسته تابع قواعد و الگوهاي خاصي كه فرد به آن تعلق دارد، القا ميشود. براي تبيين عمل خودكشي گروهي از جامعهشناسان فقط به عوامل اجتماعي بيروني تاكيد دارند (حسيني، 1378).
مطالعه خودكشي نشان ميدهد كه عمل انسان هر چند كه فردي باشد با ساير انسآنها تداخل دارد. شناخت فرد جدا از محيط و جامعهاي كه در آن زندگي ميكند، شناخت كامل و دقيقي نيست. در جامعهشناسي خودكشي به عنوان علامت يك بيماري اجتماعي شناخته ميشود. اغلب جامعهشناسان بيان كردهاند كه خودكشي به علت متلاشي شدن ارتباطها و انزواي اجتماعي است (تايلر ، 1376).
از اين ديدگاه خودكشي يك پديده اجتماعي و يا به عبارت بهتر يك آسيب اجتماعي است و دلايل آن را بايد در ساختار و مناسبات اجتماعي جستجو كرد. با توجه به ارتباط تنگاتنگي كه بين فرد و جامعه وجود دارد، ساخت و روابط اجتماعي بر افراد تاثير ميگذارد و در واقع رفتارهاي هر فرد بازتابي از ساختار و مناسبات اجتماعي هر جامعه است. عوامل مهم اجتماعي– فرهنگي موثر بر مبناي رويكرد جامعهشناختي به شرح زير ميباشد: (سازمان بهزيستي، 1375).
- عواملفرهنگي: فروپاشي نظام ارزشي سنتي، تحميل ارزشهاي فرهنگي، بيگانگي و تعارض ارزشهاي فرهنگي، فرد گرايي، اختلال در نظام اجتماعي.
- عواملاقتصادي: فقر، بيكاري، كمكاري، محروميت، ناامني شغلي، مشكلات مسكن، تورم، تغيير ساختار اقتصادي جامعه.
- عواملاجتماعي: افزايش جمعيت، مهاجرت، جنگ، تبعيض (نژادي، جنسي، مذهبي)، مردسالاري، بيسوادي، مشكلات مربوط به ازدواج، اوقات فراغت.
از اين ديدگاه براي پيشگيري از خودكشي و كاهش آن، راهحلي صرفاً فردي وجود ندارد بلكه تغيير مناسبات روابط اجتماعي– اقتصادي، بهبود وضع زندگي مردم، رفع تنگناهاي موجود، از اقدامات ضروري و اساسي در اين زمينه است (همان منبع).
رویکرد مردم شناختي
بررسيهاي مردم شناختي با سه جنبه از مسئله خودكشي در جامعه سروكار داشته است كه عبارت است از: انگيزهها يا دلايل خاص، وقوع و بالاخره عكسالعمل جامعه. بررسيهاي مردمشناسان حكايت از تنوع بسيار علل و انگيزههاي خودكشي در جامعههاي مختلف ميكند. در ميان بوميان «دوبو» منازعات محلي، در ميان زنان «ايركوا» سوء رفتار شوهر در عشق و ازدواج، در ميان «موهاو» ها آرزوي مرگ، در ميان اسكيموهاي جزيره «سنلارنس» بيماري، درد و رنج و احساس بيفايدگي، علل خودكشي محسوب ميشوند (زجاجی و یاسمی، 1378).
از ديدگاه فرهنگشناسي و مردمشناسي، خودكشي نمايشگر پوياييهاي فرهنگي است و به نظر ميرسد كه به هر شكل كه ظهور كند وابسته به ارزشي است كه فرهنگ براي آن قائل شده و به افراد تحميل و به نسلهاي بعدي منتقل ميكند: مثلاً
- در برخي قبائل خودكشي يك رفتار ناشناخته است.
- در برخي قبائل خودكشي بسيار تمسخرآميز تلقي ميشود.
- در برخي فرهنگها به عنوان يك سنت فرهنگي ديرينه پذيرفته شده است (همان منبع).
رویکرد روانشناختي
اسكيرول (1821) نخستين روانپزشكي است كه خودكشي را از نظر روانشناسي و روانپزشكي بررسي نمود. اما نخستين بينش روانشناختي مهم در مورد خودكشي به وسيله فرويد ارائه شد. او فقط يك مورد اقدام به خودكشي واقعي را توصيف نمود. وي در كتاب داغداري و ملانكولي (1917) خودكشي را رفتاري پرخاشجويانه عليه ليبيدو ناميد (كاپلان و سادوك، 1988 به نقل از زجاجی و یاسمی، 1378). فرويد در سال 1926 وجود فشاري به سمت مرگ را در رفتار انتحار كننده مطرح ميكند. «من» به مرگ خود نميپردازد مگر غريزه تهاجم عليه ديگري را نتواند ارضاء كند و فقط در اين صورت است كه عليه «من» تهاجم صورت ميپذيرد، «من» جاي «جز من» را ميگيرد و آزار و قتل ديگري، به ازار خود و خودكشي تبديل ميگردد (زجاجی و یاسمی، 1378).
فروم در كتاب اجتماع سالم اظهار ميدارد كه شناخت پديده خودكشي بدون توجه به شرايط زيستي، اجتماعي فرد، يعني شرايط سياسي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي و خانوادگي او كوششي بيثمر است. علاوه بر اين، سنن، آداب، خرافات، عقايد فلكلور و مذهب، عواملي هستند كه در رفتار خودكشانه تاثير به سزايي دارند. زيرا خودكشي يك پديده اجتماعي است و خودكشي فرد اجتماعي نشده و جدا از ساخت اجتماعي و فرهنگي، پديده اي است كه حتي تصور آن غيرمنطقي بهنظر ميرسد (همان منبع).
رویکرد روانپزشكي
از ديدگاه روانپزشكي، خودكشي يك بيماري رواني است كه ريشههاي آن را بايد در ساير بيماريهاي رواني جستجو كرد. اختلالات رواني و شخصيتي با خودكشي ارتباط مستقيم دارند. در عين حال خودكشي خود يكي از نشانههاي اختلالات رواني است، مهمترين اختلالات در اين ارتباط افسردگي، اضطراب، سايكوزها و اختلالات شخصيتي است (همان منبع).
رویکرد زيستي خودكشي
الف) ژنتيك: در خودكشي وجود يك عامل ژنتيك مطرح شده است. در يك مطالعه بر روي 51 زوج دوقلوي يك تخمكي، 9 مورد خودكشي توام مشاهده گرديد در حالي كه در دوقلوهاي دو تخمكي يك مورد نيز گزارش نشد. در يك مطالعه طولي در يك جامعه پيرو مذهب 26 مورد خودكشي در چهار خانواده روي داده بود كه همه آنها زمينه ژنتيكي قوي براي افسردگي يك قطبي و دو قطبي و ساير اختلالات خلقي داشته اند (زجاجی و یاسمی، 1378).
ب) نوروشيمي: كمبود سروتونين كه با كاهش متابوليسم 5 هيدروكي انيدول استيك اسيد اندازهگيري شد، درگروهي از بيماران افسرده كه اقدام به خودكشي كرده بودند مشاهده گرديد (همان منبع). بيماراني كه با شيوههاي خشن اقدام به خودكشي كرده بودند (با استفاده از اسلحه گرم، پريدن از بلندي) در مقايسه با بيماران افسرده اي كه اقدام به خودكشي نكرده يا با شيوههاي ديگر (مثل مسموميت با دارو) اقدام به خودكشي كرده بودند سطح 5 هيدروكي انيدول استيك اسيد پايينتري در مايع مغز نخاعي داشته اند. مطالعات معدودي اتساع بطنهاي مغزي و الكترو آنسفالوگرام غير طبيعي را در بيماران انتحاري نشان دادهاند (همان منبع).
رویکرد شناختي
از ديدگاه ارون تيبك و ساير متفكران ديدگاه شناختي، براي خودكشي دو علت در نظر گرفته ميشود. الف) پايان دادن ب) دستكاري كردن. بك و روانشناسان شناختي معتقدند، آنهايي كه آرزوي پايان دادن به زندگي را دارند به آن علت نيست كه از زندگي دست كشيدهاند، بلكه پريشاني هيجاني و درماندگي آنها غير قابل تحمل است و راه حل ديگري نميبينند، نااميدي چنان غالب ميگردد كه پايان زندگي پر مشكل خويش را در مرگ ميبينند (ساراسون و ساراسون ، 1382).
بنابه عقيده بك، علت ديگر براي خودكشي ميل به دستكاري كردن ديگران از راه اقدام به خودكشي است. برخي از افراد دوست دارند با مردن خويش دنيايي را كه باقي ميماند دستكاري كنند. براي اين كه حرف آخر را در يك مشاجره زده باشند، از دلباختهاي طرد كننده انتقام گرفته باشند و يا اينكه زندگي فرد ديگري را به نابودي بكشند. آن دسته از خودكشيهايي كه دستكارآنهاند، آشكارا فريادهايي براي كمك هستند. اما هميشه خودكشيها از اين نوع نيستند گاهي اوقات فردي آرزو دارد بگريزد چون زندگي ارزش زيستن ندارد، تقاضاي كمك نميكند بلكه براي پايان دادن به مشكلاتش دست به خودكشي ميزند (ساراسون و ساراسون، 1382). آلبرت آليس ريشه بسياري از رفتارهاي ناسازگار و بيماريها را ناشي از باورهاي فرد ميداند و معتقد است كه باورهاي غير منطقي نسبت به عوامل بيروني است كه ديد فرد را نسبت به محيط پيرامون تغيير داده و زمينه رفتار نابههنجار را در او مهيا ميكند. به نظر وي وقتي فرد احساس نااميدي ميكند يا مبتلا به افسردگي ميشود، داراي اين احساس است كه فرد يا شئ مهمي را از دست داده است. فرد با خود به اين نتيجه رسيده است كه در زندگي چيز مهمي را از دست داده و معتقد است كه نبايد اين فقدان اتفاق ميافتاد و حال كه اتفاق افتاده است بسيار مصيبتبار و مايوسكننده است. تحت همين شرايط است كه فرد منزوي و گوشهگير شده و زندگي را تمام شده تلقي ميكند به صورتي كه ممكن است اقدام به خودكشي را تنها به عنوان راهي براي رهايي از چنين وضعي برگزيند (مهديزادگان و آتشپور، 1381).
2-1-2-3- علت شناسی خودکشی
با توجه به تاثير مولفههاي مختلف در پديده خودكشي ديدگاههاي متفاوتي نيز در علتشناسي آن مطرح ميباشد كه اهم آنها عبارت است از:
عوامل مستعدكننده :
عواملي كه بسياري از آنها از دوران ابتداي زندگي وارد عمل ميشوند و موجب آسيبپذيري فرد در مقابله با عواملي كه در زمان بيماري اثر ميگذارد ميشوند، اين عمل شامل زمينه ژنتيكي، عوامل فيزيكي، روانشناختي، اجتماعي، شيرخوارگي و كودكي ميشوند. اين عوامل تحت نام وضعيت سرشتي غالباً براي توصيف زمينههاي فيزيكي و رواني فرد، در هر دوره اي از زندگي به كار ميروند و شامل عواملی از جمله عوامل روانپزشكي، فراواني تعداد دفعات بستري شدن قبلي، زمينههاي فرهنگي و اعتقادي، جو نامساعد خانوادگي، سابقه خودكشي در بستگان فرد، سابقه بيماري رواني در بستگان فرد و سابقه مشكلات قانوني (زندان يا بازداشت) میباشد (محمديفرد، 1384).
عوامل آشكارساز :
وقايعي هستند كه در مدت كوتاهي قبل از وقوع يك اختلال يا بيماري رخ ميدهند و به عنوان عامل تسريعكنندهی آن ظاهر ميشوند. اين عوامل ممكن است فيزيكي، روانشناختي يا اجتماعي باشند. در مورد اين كه اين عوامل چه اثري بگذارند يا اين كه موجب اختلالي بشوند يا خير تا حدي به عوامل زمينهاي و سرشتي در فرد بستگي دارد. عوامل آشكارساز روانشناختي يا اجتماعي، از جمله مشكل مسايل شخصي، مثل از دست دادن شغل و تغييرات روزمره زندگي، مثل تغيير محل زندگي ميباشند. از جمله عوامل آشكارساز خودكشي ميتوان به عمل استرسزاي زندگي اشاره كرد. عواملي نظير: تغيير در سلامتي، تغيير در ميزان تفريحات، تغيير در عادات خواب، تغيير در عادات غذايي، صدمه شديد، تغيير عمده در فعاليتهاي اجتماعي، تغيير عمده در وضع حال، مرگ نزديكان، تغيير در ارتباطات خانوادگي، ازدواج و ...
عوامل تداوم بخش :
اين عوامل دوره اختلال يا بيماري را پس از وقوع آن طولاني ميسازد. در پيشگيري و درمان لازم است به اين عوامل توجه شود. ممكن است در هنگام ارزيابي فرد، عوامل مستعدكننده و عوامل آشكارساز رفع شده باشند اما عوامل تداوم بخش فعال باشد و نياز به كنترل داشته باشد. در صورتي كه عوامل مستعدكننده و آشكارساز، در طول زمان ادامه يابند و به صورت يك مشكل غيرقابل حل باقي بمانند، به عنوان تداوم بخش عمل ميكنند. از جمله اين عوامل ميتوان به تداوم بيكاري، وضع اقتصادي ناهمسان، بيماريهاي مزمن، افسردگي، وابستگي دارويي و اعتياد، طلاق والدين، درگيري و مشاجرات دائمی خانواده پدري، مشكلات دايمي زناشويي و ... اشاره نمود (محمديفرد، 1384).
دستهاي ديگر از صاحبنظران اين عوامل را عامل خطرزا ميگويند و مواردي نظير سن، جنسيت، وجود اختلالات رواني، نگهداري وسايلي براي خودكشي، عزت نفس پايين، درماندگي، تنهايي يا احساس تنهايي، احساس گناه و ... را در اين طبقه قرار ميدهند (كاپلان و سادوك، 1382).
2-1-2-4- انواع خودکشی
از دیدگاه اميل دوركيم خودكشي معمولاً به سه شکل مشاهده میشود.
الف) خودكشي انجام يافته:
شامل همهي مواردي است كه شخص با انجام يك عمل انهدامي و تخريبي صدمهاي به خود وارد ميكند كه منجر به مرگ ميشود.
ب) اقدام به خودكشي:
شامل آن دسته اقداماتي است كه شخص به منظور از بين بردن خود انجام ميدهد و ليكن منجر به مرگ نميشود.
فهرست برخی از مطالب :
مفهوم خودکشی
2-1-2-1- تعاریف خودکشی
2-1-2-2- رویکردهای خودکشی
رويكرد جامعهشناسي
رویکرد روانشناختي
رویکرد روانپزشكي
رویکرد زيستي خودكشي
رویکرد شناختي
2-1-2-3- علت شناسی خودکشی
عوامل مستعدكننده :
عوامل آشكارساز :
عوامل تداوم بخش :
2-1-2-4- انواع خودکشی
2-1-2-5- عوامل مرتبط با خودكشي
خودكشي و عوامل اقتصادي
خودكشي و دين
خودكشي و تقليد
خودكشي و عوامل سياسي
خودكشي و تغييرات اجتماعي
پیشینه تحقیقاتی در خصوص ارتباط متغیرهای شخصیت و خودکشی
الف: منابع فارسی
منابع انگلیسی
مباني نظري و پيشينه پژوهش خودکشی_1580369110_36376_8524_1489.zip0.07 MB |