توضیحات :
مقاله بنیادگرایی اسلامی و تاثیر آن بر امنیت بین الملل در 21 صفحه قابل ویرایش در قالب Word.
مقدمه:
در روابط بین الملل قبلاً دولتها مرجع تهدید امنیت و مخاطب آن بودند بدین معنی که تنها یک دولت و یا مجموعه ای از دولتها قادر بودند که امنیت دولت و یا دولت های دیگر راتهدید کنند. از طرفی، آنچه که مخاطب این تهدید بود باز هم دولتها بودند یعنی اینکه تنها دولت ها بودند که مورد تهدید قرار می گرفتند، اما به دنبال تحولاتی که در هر عرصه جهانی در حوزه ها ی مختلف علمی، تکنولوژی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اتفاق افتاد دیگر برای بررسی مقوله ی امنیت چه در سطح داخلی و چه در سطح بین منطقه ای و بین المللی چارچوب تحلیل فوق کفایت نمی کند، چون امروزه فشار تهدید در سه حوزه ی داخلی، منطقه ای و جهانی می توانند پدیده های متفاوتی با شد. نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که آنچه که باعث می شود، پدیده ای غیر دولتی قادر باشد امنیت جهانی را به خطر بندازد پیوستگی امنیتی در جهان امروز است. بدین معنی که به دلیل وجود روابط عمیق میان دولت ها و ملت ها وقوع یک پدیده در قسمتی از جهان قادر است بر دیگر قسمت های جهان تاثیر گذارد. البته این بدان معنی نیست که دولت ها قادر نباشند و یا نیستند که دیگر امنیت جهانی را به خطر اندازند بلکه بدین معنی است که در کنار تهدید دولت پدیده های نرم دیگری نیز وجود دارند که قادرند امنیت جهانی را به خطر اندازند. پدیده ای همچون بنیادگرای، محیط زیست، گرسنگی، ایدز، آب، بیماری های همه گیری، مسائل قومی و ....
پدیده ای که در این تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد، و رابطه ی آن با امنیت جهانی موردآزمون قرار می گیرد، بنیادگرای اسلامی است. به عبارتی سوال این است که بنیادگرای اسلامی چگونه قادر است که امنیت جهانی را بخطر بیندازد؟ فرضیه ای که در پاسخ به این سوال مورد آزمون قرار می گیرد این است که بنیادگرای اسلامی،به عنوان یک مگاترند که جهان را به اقلیت حق و اکثریت کفر تقسیم می کند و جنگ و یا به اصطلاح جهاد با جبهه کفر را واجب می داند قادر است امنیت جهانی را به خطر اندازد شیوه آزمون فرضیه بدین گونه است که ابتدا بنیادگرایی اسلامی به عنوان متغیر مستقل مورد تعریف قرار می گیرد و در یک بخش به شرح آن پرداخته می شود و در بخش دیگر امنیت جهانی به عنوان متغیر وابسته مورد تعریف و تشریح قرار می گیرد و در بخش پایانی ، با برقراری رابطه میان دو بخش مزبور نتیجه گیری خواهد شد.
بنیاد گرایی:
کلمه بنیادگرایی برگرفته از واژه لاتین Fundamen به معنای شالوده و اساس است. این اصطلاح اولین بار در دهه نخست قرن بیستم در ایالات متحده ساخته شد و به گروهی از پروتستانها اطلاق می شد که بین سالهای 1910 و 1920 مجموعه جزوه هایی به نام فوند امنتنال منتشر کردند.
اصطلاح بنیادگرایی که در اصل مربوط به جنبش های قشری در تاریخ مسیحیت و کاتولیک ها بود و در اصطلاح پروتستانها بیشتر به مفهوم کهنه پرست به کار برده می شد به معنای حفظ عقاید سنتی مذهب مسیحی درست مطابق با متن انجیلی و کتب آسمانی مقدس و در تضاد و مخالفت با بیشتر امور و پدیده های جدید است.
به عبارتی بنیادگرایی یا اصل گرایی خواهان بازگشت به اصول و بنیادهای اولیه با همان سادگی و خلوص نخستین آن است و فاقد دید مثبت و اجتماعی، انقلابی و نوگرا و آینده نگر است. و در یک نگاه کلی ویژگی بنیادگرایان پروتستان آمریکایی، انعطاف ناپذیری، و مخالفت با تاخت و تاز مدرنیسم و لیبرالیسم می باشد. این جنبش خواهان دفاع از شکل به خصوص از رفتار مذهبی موروثی بودکه بر ایمان خشک و مطلق و درک بنیادگرایانی از ایمان پروتستانی مبتنی بود.
بنیادگرایی اسلامی:
بنیادگرایی اسلامی نهضتی است که به ارزشهای اولیه اسلامی معتقد است و پیروزی و بهروزی کشورهای اسلامی را در بازگشت به آن ارزشها می داند و نه از الگوی کشورهای غربی پیروی می کند و نه از الگوی کشورهای شرقی. این نهضت که به صورت عکس العمل احساسی ، معنوی، روحی و سیاسی مسلمانان به یک بحران اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جلوه گر شده است علاوه بر ترس از «غربی شدن» فرهنگ اسلامی به واکنش در برابر مداخله مستقیم غرب در مناطق اسلامی در دهه های گذشته نیز معطوف است.
بدین ترتیب می توان گفت بنیادگرایی اسلامی ایدئولوژی است که الگو و نمونه فرهنگی دین را سیاسی می کند و در کنار حرکتهای مشخص سیاسی موجود، یک جنبش اجتماعی می گردد.
از جمله اصلاحات مترادف در این زمینه می توان به اصول گرایی که بیان محترمانه تر بنیادگرایی است، سنتگرایی که بیان متعارف تر آن و واپس گرایی یا ارتجاع که بیان آشکارتر، عریان تر و در عین حال سیاسی تر آن است اشاره کرد.
پیشینه تاریخی این مفهوم: (بنیادگرایی اسلامی):
«بنیادگرایی» توسط محقق معروف، هارگیب در سال 1940 درباره اسلام به کار رفت، اما تا زمان انقلاب اسلامی در ایران در سالهای 79- 1978 م «بنیادگرایی» به معنای یاد شده معروف نشد.
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود که این اصطلاح برا ی توصیف تاثیر عظیم انقلاب بر دیگر مسلمانان به صورت گسترده ای استفاده شد. از این مطلب چنین بر می آید که بنیادگرایی اسلامی پدیده ی عصر حاضر است. اما واقعیت این است که باید تحدید حیات اسلام را در پیوند با زمینه های تاریخی و اجتماعی جهان اسلام در نظر آورد. تاریخ ملل اسلامی بنیادگرایی این است بنیادگرایی اسلامی یک پدیده تازه ای نیست، بلکه نمایانگز حقیقتی است که چندین بار در تاریخ جوامع اسلامی تکرار شده است. یعنی در حقیقت از همان ابتدای پیدایش اسلام در پیش از 1300 سال پیش هر قرن شاهد قیامها و هجومهای گوناگون منبعث از جنبش های بنیادگرایانه بوده است. سقوط پی در پی قدرت عثمانی و ایران در رویارویی با غرب در قرن نوزدهم، بررسی مجدد اندیشه اسلامی را مطرح ساخت. جامعه اسلامی همانند قرون گذشته یک پاسخ فرهنگی به این بحران داد و آن پاسخ بازگشت به اسلام و اصول بنیادینش بود. لذا می بینیم که تاریخ اسلام در سده 19 و 20 عبارت است از تجدید حیات و نیز بذل مساعی در سازگاری و انطباق محدود اسلام با مقتضیات زمان، که در این رستاخیز دو عامل هجوم خارجی و مبارزه جویی مربوط به داخل جهان اسلام موثر بوده است. بنابراین قدمت بنیادگرایی اسلامی به قدمت شروع بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جوامع اسلامی بر می گردد. اما آنچه که امروز غرب از آن با عنوان بنیادگرایی یاد می کند در واقع فرایند بیش از یکصد ساله ای است که در تاریخ معاصر تحت تاثیر عوامل بیرونی و روانی در جوامع اسلامی راه تحول و تکامل را پیمود و سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در مصدر قدرت سیاسی نشست و به مثابه یک دولت و نظام مستقر تحقق خارجی پیدا کرد. و بالاخره اینکه اگرچه نهضت بازخیزی معاصر ریشه در تاریخ اسلام دارد و به عبارتی این گونه نهضت ها در طول تاریخ به وفور دیده شده است اما تفاوت بارز نهضت علیه اسلام و مسلمین بوده است. اما جنبش هایی که از اواخر قرن بیستم در جهان اسلام تهدیدات خارجی که از سوی غرب اعم از تهدیدات سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی، فکری و عقیدتی بود، بوجود آمدند. از جمله وقایعی که این تهدیدات را در پی داشت می توان به الغای خلافت در ترکیه و غیردینی شدن ترکیه، و بروز و ظهور ایدئولوژی های لیبرالی و غیراسلامی بخصوص در مصر مانند افکار ناصر و هم چنین بحران فلسطین و تشکیل اسرائیل اشاره کرد.
و نکته آخر اینکه در بیان تفاوت بنیادگرایی اسلامی و مسیحی می توان گفت مسیحیان بنیادگرا خواهان بازگشت به اصول و بنیادهای اولیه با همان سادگی و خلوص نخستین آن هستند و فاقد هر نوع دید مثبت و اجتهادی، انقلابی و نوگرا و آینده نگر است. اما همانگونه که در سرتاسر این تحقیق خواهیم دید هدف جنبش های بنیادگرای اسلامی فراتر از اصلاح فردی می باشد و تغییرات اجتماعی و اصلاح ساختار اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی را هدف اصلی خود می داند.
3028_1579785291_36159_8524_1287.zip0.03 MB |