توضیحات :
دانلود تحقیق مكتب اكسپرسيونيسم يا گزارهگرائي در ادبيات نمايشي 215 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
**فونت به کار رفته B Lotous
فهرست برخی از مطالب :
2-1- اصطلاح گزارهگرائي:
2-1- اصطلاح گزارهگرائي:
3-1- مقايسة اكسپرسيونيست به عنوان يك مكتب ادبي با ديگر مكاتب ادبي جهان
4-1- دوري از رئاليسم
2-4- اكسپرسيونيسم و پيآمدهايش
ب) پيشگامان مكتب اكسپرسيونيسم
2- راينهارت يوهانس زورگه
3- راينهارت گورينگ
4- والترهازن كلهور
5- كارل اشترنهايم
6- جورج كايزر
1-7- كارل گئورك بوشنر
2-7- افكار و آثار بوشنر
فصل دوم
تأثير اكسپرسيونيسم
بر درام نويسان
(سوئد – امريكا)
تأثير اكسپرسيونيسم بر درامنويسان
1-1- يوهان اگوست استريندبرگ[1]
2-1- نظرگاه اگوست استريندبرگ
3-1- تئاتر استريندبرگ
4-1- مروري درچند نمايشنامه اگوست استريندبرگ
4-1- مروري درچند نمايشنامه اگوست استريندبرگ
الف) نمايش يك رويا
ب) نمايشنامه «توده هيزم»
ج) نمايشنامه «سونات اشباح»
د) نمايشنامه پدر
هـ) بسوي دمشق
1-2- يوجين گلادستون اونيل
2-2- اونيل و اكسپرسيونيسم
3-2 فلسفه اونيل
4-2- تأثير اونيل در تئاتر امريكا
3- مروري بر چند نمايشنامه اونيل
ب) سه اثر دريائي از اونيل[1]
ج) روغن نهنگ[2]
[1]- اونيل، يوجين – سفر دور و دراز به وطن – ترجمه صفدر تقي زاده، محمد علي صفريان – چاپ اول – تهران – انتشارات نيل - 1336
[2]- اونيل، يوجين – روغن نهنگ، تئاتر امريكا و يك گفتار از آرتور ميلر – ترجمه محمد حفاظي – احمد جزايري – چاپ اول – تهران – نشر ابن سينا - 1355
[1]- Johan August Strindberg (1849-1912)
بخشی از متن :
بخش اول:
مروري بر مكتب اكسپرسيونيسم يا گزارهگرائي در ادبيات نمايشي
اكسپرسيونيسم يكي از رايجترين شيوههاي تئاتر معاصر جهان است كه از سردمداران آن مانند رهبران ديگر مكاتب هنري تحت تأثير شرايط اجتماعي و جو حاكم بر جامعه اين شيوه را به عنوان شيوهاي نوين در ادبيات به وجود آوردند. در اواخر قرن 19 رهبران مكتب سمبويسم در تلاشي كه در زمينة توسل به نماد براي بيان افكار و همچنين ايجاد قالب هنري نو براي آثار خود آغاز كردند بيان داشته كه نمايش بهانهاي بيش براي رويا نيست اين منش تحت شرايط سياسي اجتماعي بعد از جنگ جهاني اول در آلمان منجر به پيدايش نمايش اكسپرسيونيستي ميگردد. جنبش اكسپرسيونيست در آلمان در واقع حاصل جريانهاي گوناگون اجتماعي و هنري بسياري بود ميتوان اولين نشانههاي اكسپرسيونيسم را در آتالااكسترتبرگ و نمايشنامههاي مضحك و عجيب و غريب و بحثانگيز فرانك و دكنيد كه محتواي سرمايه داري و ضد جنگ افروزي داشتند پيدا كرد.
جنگ خانمان سوز جهاني اول و عواقب وحشت ناك آن كه شكست آلمان را ايجاد نمود تأثيري بس ژرف در انديشه هنرمندان ايجاد نمود. يأس ايجاد شده پس از جنگ ويرانيهاي به جاي مانده از جنگ و كم ارزش شدن هويت انساني و سوق جامعه به سوي ماشينيزم با سرعتي مافوق سرعت نور اين انديشه را در انسان ايجاد كرد كه ديگر جامعه، جامعة انساني و متعادي نيست ارزش انسان در مقايسه با پيشرفت ماشينيزم روز به روز بر يخي شدن احساس در انسان ميافزود. له شدن تودههاي انساني در بين چرخ دندههاي صنعتي و پديدار شدن قشر سرمايه دار از عوامل مهم ظهور مكتب اكسپرسيونيسم بود.
مكتب اكسپرسيونيسم در نمايش عكس العمل در مقابل ناتوراليسم بود. نويسندگان جوان و حساس و خشمگين آلمان در تلاش يافتن غالبهاي هنري ديگري جز ناتوراليسم براي بيان افكار و احساسات و تأثيرات خود بودند. در واقع اكسپرسيونيسم به معناي صرف خود به عنوان يك مكتب نمايش كوششي است براي تمركز و قدرت بخشيدن در عبادات، صدا، رنگ، و حركت در جهت ارائه تكنيكي غير واقعي كه به طريق تند و سخت تماشاگران را برانگيزد و با نمايشنامههاي اكسپرسيونيسم كه در واقع واكنش ذهن نويسندگان آلمان در مقابل شرايط حاكم بر جامعه بود. شخصيتها به يك دنياي خاص تعلق داشتند و آنها اسير تصورات خود و شخصيت دروني خودشان بودند و بيش از آنكه خود و ديگران را به عنوان واقعيتهاي عيني به حساب بياورند برداشتي ذهني پندارگرايانه و گاه رمانتيك از همديگر دارندو بدين گونه خلاء زندگي احتماعياشان را با تصوري فرا واقعي از ديگران پر ميكنند همة موجوديت فلسفي آنها در همين تصورات فردي آنها خلاصه شده است.
يكي از مهمترين انديشههاي طرح شده در اين دوران اصلي بيشتر آثار ادبي و هنري قرار گرفت تباه و منحرف گرديدن ماهيت و فطرت انسان در اثر فقدان معنويت راستين و نجات بخش است. يكي از عوامل معرفي شده در اين آثار به عنوان ضايع كننده فطرت انساني ماشينيزم و صنعتزدگي است. پس از جنگ جهاني اول انسان جديد صنعت گر و شهرنشين شده و در محيطي كه صنعت به وجود آورده زندگي ميكند. صنعت خود نيز وابسته ماشين است و ماشين نيز هيولاي مقتدر جديدي است كه به نحوي مرموز انسان را در استثمار خود قرار داده است. به طور كلي پيروان اكسپرسيونيسم با ارائه اين مكتب دين خود را تا حد قابل قبولي نسبت به هويت انساني در مفهوم انسانيت و ضد ماشنيزم ادا كردند.
با اين حال پيدايش اكسپرسيونيسم در آلمان به عنوان يك انقلاب معرفي نميشود. در آلمان هيچ انقلابي رخ نداد. در واقع آنچه اتفاق افتاد در هم شكستن هيئت حاكمه بود كه در اثر يك وضعيت نظامي لاعلاج و شورش ملوانان كه تنها به علت انزجار مردم از جنگ توانست گسترش يابد رخ داد. سوسيال و دموكراتها كه قدرت را بدست گرفتند آنقدر براي انقلاب آمادگي نداشتند كه ابتدا حتي به فكر تأسيس جمهوري آلمان هم نبودند.
اكسپرسيونيسم در آلمان در يك هيجان فكري همه گير بود كه نشان ميدهد آلمان پس از سقوط سيستم سابق طبقاتي معيارها و عرفها تكان شديدي را متحمل شد كه در انديشه مردم به عنوان يك شوك آزاديخواه معرفي ميگردد.
در اين زمان آلمانيها سعي كردند در آثار خود به مبارزه با عادتهاي موروثي بپردازند و خود را كاملاً بازسازي كنند. در اين راستا شخصيتها ديگر از ميان مردم به صورت ملموس انتخاب نميشدند بلكه سعي ميشد تا شخصيت ايده آلي را كه گرايشات دروني آن در ذهن آزاديخواه نويسندگان تداعي شده بود به عنوان نمونههايي از انسان مورد نياز در جامعه معرفي كنند. در اين دوران آنچه كه ذهن هر انسان را به خود مشغول ميداشت گرسنگي بينظمي، بيكاري و تورم رنج بود. لذا اكسپرسيونيستها سعي داشتند تا جامعة دلخواه خود را كه بعد از جنگ به عنوان يك اجتماع دست نيافتني نمايان شده بود در آثار خود به صورت ذهني معرفي كنند.
نكته جالب توجه اين است كه نقاشي و ادبيات اكسپرسيونيسم سالها قبل از جنگ هم به وجود آمده بود ولي شرايط ايجاد شده پس از جنگ باعث شد كه اين مكتب از سال 1918 به بعد طرفدار پيدا كند. از اين نظر آلمان به نوعي شبيه شوروي بود كه در آنجا در دوران كوتاه كمونيست جنگي جريانهاي متفاوت هنر از رونق واقعي برخوردار بودند. براي اين مردم انقابي شده به نظر ميرسيد كه اكسپرسيونيسم سنتهاي بورژائي را با ايمان به قدرت انسان براي شكل دادن آزادانه به جامعه و طبيعت ادغام ميكرد اين مكتب شايد به خاطر چنين نكات مثبتي بود كه آلمانيهاي فراواني را كه به خاطر از هم پاشيدن دنيايشان ناراحت بودند طلسم كرده بود و حتي پس از جنگ هم تأثير نقاشيهاي اكسپرسيونيسم در طراحي صحنه و نور آثار نمايشي اكسپرسيونيستي مصداق اين ادعا است كه اكسپرسيونيست قبل از نمايش در هنر نقاشي پديدار شده بود و در واقع اين انديشه كه از سالهاي قبل از جنگ بذر آن كاشته شده بود پس از جنگ سريعاً در زمينههاي مختلف جنگ اكثر آلمانيها مشتاقانه از دنياي خشن بيرون به عرصه غير ملموس انزوا عقبنشيني ميكردند و در اين عرصه به دنبال راهي بودند تا بتوانند به واسطة آن توقع خود از حيات را معرفي كنند.
اين مهاجرت رواني از دنياي بيرون به عرصة انزوا به عنوان يك مهاجرت رواني مورد بحث قرار ميگيرد كه در واقع نمونهاي از تلاش فراواني بود كه در آن بنياد و اساس نفس مورد بازنگري قرار ميگرفت و سعي ميكرد نقش را با شرايط عيني زندگي تطبيق دهد شوكهاي شديد در مورد گرايشات ريشهاي كه رژيم مستبد سرنگون شده را مورد پشتيباني قرار داده بودند باعث شد كه در خلال سالهاي پس از جنگ درون گرايي به صورت يك مفهوم قابل احترام عنوان شود ولي اين لزوماً به اين معنا نيست كه نفي ديدن اجتماعي فرد را باعث ميشد كه انسان در ارزشهاي غني خود مختاري را ايجاد كند بلكه باعث ميشد كه انسان در ارزشهاي غني خود به عنوان يك موجود تأمل نمايد. دلايل و عوامل متعددي را ميتوان به عنوان علل اين مهاجرت معرفي كرد كه بخشي از آن در فوق مورد بررسي قرار گرفت اما علل ديگري چون خواست طبقه متوسط بر اينكه به يك آزادي سياسي برسند و همچنين جبران آزادسازي برژوائي و آمادگي تودهها براي غافل شدن، علل مصيبتهايشان را نيز ميتوان عنوان كرد.
2-1- اصطلاح گزارهگرائي:
گزاره گرايي به تعريف دكتر فرهاد ناظرزاده كرماني مفهوم فارسي اكسپرسينويسم است كه در اينجا گزاره به معناي تعبير استفاده شده است. اصطلاح اكسپرسيونيسم از واژة اكسپري Expere به معناي ادا كردن، رساندن، دلالت كردن، تعبير كردن و گزاره كردن، … مشتق شده است. از سوي ديگر اصطلاح گزاره در فرهنگ معين به معناي انجام دادن، اجرا، پرداخت، بيان، اظهار و از همه مهمتر به مفهوم شرح و تفسير به كار برده شده است. حال كه با اصطلاح اكسپرسيونيسم كه مكتبي در تئاتر مدرن است از رئاليسم يا واقعگرايي ناشي شده است و در مقابل آن واكنش نشان ميدهد بزرگترين نقطة جدايي يا واكنش اكسپرسيوسيم در برابر واقعگرايي در تعريف و توجه به گونة واقعيت است.
رئاليسم در واقع يك سبك ادبي ميباشد كه در آن بيشتر توجه به واقعيات ملموس و عيني و خارجي معطوف ميشود. در اين مكتب سعي ميشود تا آنچه كه براي مخاطب لمس شده است به تصوير كشيده شود و سعي ميگردد تماشاگر به واسطة بررسي دقيق واقعيات عيني پيرامون خود به يك نتيجه در خور و قابل تأمل برسد. در حالي كه اكسپرسيونيستها از واقعيات عيني فاصله گرفته و توجه خود را معطوف به واقعيات ذهني كردهاند و از خلال ذهنيت واحدي به بررسي مسائل پيرامون و مورد بحث خود خواهند رسيد. آنها مسائلي چون تبعيضات نژادي روابط مكانيكي و بدون روح زندگي مدرن و فقر و بيعدالتي را از خلال ذهن شخصيت اصلي كه گاهاً خود نمايش نامه نويسي است مورد بحث قرار ميدهند از سوي ديگر ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه از نظر اجرائي واقع گرايان و طبيعت گرايان ميكوشند آنچه بر صحنه ميآورند توهم و نمودي از واقعيت باشد در حاليكه طرح و اجرائي نمايشنامههاي اكسپرسيونيسم شگفتآور تلخ ترسناك رمزآميز بزرگ مقياس و مشعوف از نورپردازي و تمهيدات خاص و استفاده فراوان از تاريكي است.
همانگونه كه اشاره شد اكسپرسيونيست در واكنش نسبت به واقع گرائي به وجود آمد واقع گرايي در هنر نمايش متعاقباً سبب پيدايش مكاتب ديگري گرديد از نظر هواداران اكسپرسيونيست واقع گرايان از نظر موضوع عادي و كم هيجان و از نظر گفتگوي نمايشي ساده و كم جون و از نظر بازيگري محدود و كم جمال و از نظر صحنه آرائي عادي و بيتشخيص و از نظر تأثير سطحي و كم دوام تلقي گرديده است و حال آنكه گزاره گرايان يا اكسپرسيونيستها خواستار ايجاد تئاتري پر جنبش نيرومند، گيرا، ژرف نگر، افشاگر، خلاق و پر ابتكار بودهاند.
3-1- مقايسة اكسپرسيونيست به عنوان يك مكتب ادبي با ديگر مكاتب ادبي جهان
در اين مبحث سعي ميكنيم با توجه به آنچه راجع به اكسپرسيونيسم بيان شد مقايسهاي اجمالي در مورد اين مكتب با ديگر مكتبهاي ادبي انجام دهيم. همانگونه كه گفته شد اكسپرسيونيسم مانند بسياري از مكاتب ادبي مدرن از واكنش نسبت به رئاليسم و ناتوراليسم ايجاد شده است.
4-1- تفاوت رئاليست و ناتوراليست:
طبيعت گرائي يا ناتوراليست در واقع به عنوان واكنش نسبت به رمانتي سيسم ايجاد شده است و پايه گذاران و هواخواهان آن كه شايد رهبري آن با اميل زولا بوده طرفدار و خواستار گونهاي نمايش واقع گرايانه بودهاند كه پيشرفتها و يافتههاي علوم طبيعي در آن ملحوض و منعكس شده باشد.
به اعتقاد طبيعت گرايان هنر نمايش بايد جبر و ضرورتهاي طبيعي را كه شخصيت و جامعه و سرنوشت را ايجاد و تبيين و تعليل ميكنند در خود گنجانده و آنها را جلوه دهند به نظر آنها جبر طبيعي به دو وجه ظاهر ميگردد.
1- جبر اجتماعي
2- جبر زيستي و فيزيولوژيك
جبر اجتماعي مجموعة ضوابط و مقتضيات و شرايط اجتماعي حاكم بر زندگي فردي است و جبر زيستي از توارث زائيده ميشود. پس به گمان طبيعت گرايان انسان نتيجة جبر توارث و جبر محيط بوده و شخصيت و سرنوشت او عمدتاً با اين دو اصل قابل تبيين است. تفاوت طبيعتگرايان بيشتر بر شخصيت و زندگي خشن نكبت بار، فلاكت بار طبقات فرودست محرومان و قربانيان جامعه تأكيد ميورزند و لحظات و مدافع تلخ و دردناك آن را نشان ميدهند.
288_1579695766_36093_8524_1055.zip0.13 MB |
copyran0jk1_1637563455_36093_8524_1650.zip0.13 MB |