توضیحات :
مقاله فلسفه هنر از ديدگاه اسلام 30 صفحه در قالب Word قابل ویرایش .
بخشی از متن :
از ديدگاه اسلام هنر بايد پيشرو باشد. به وجود آورندگان آثار هنري پيرو، آگاهانه يا ناآگاهانه وظيفه خود را در آن ميبينيد كه بر اساس خواستههاي مردم حركت كنند و مردم را وادار مينمايند كه از اثر هنري آنان لذت ببرند و كاري با اين ندارند كه بر آگاهي و شايستگي و بايستگي مردم افزوده شود ولي هنر پيشرو با يك اثر هنري كلاس درس برگزار ميكند و با تصفيه واقعيات جاري و استخراج حقايق ناب از ميان آنها، آثار هنري را در مسير حيات معقول قرار ميدهد.
دوشادوش جريان نگرشهاي علمي محض در واقعيات طبيعي و انسان سه نوع بينش و آگاهي لازم نيز وجود دارد كه نگرشهاي علمي ما را از محدوديت و ركود جلوگيري مينمايد. اين سه نوع بينش عبارتند از:
1 ـ بينش نظري
2 ـ بينش فلسفي
3 ـ بينش مذهبي
بنابراين، ما با چهار نوع نگرش و بينش وارد ميدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعيتها تنظيم مينماييم.
1 ـ نگرشهاي علمي محض عبارتست از: تماس مستقيم با واقعيات به وسيله حواس و دستگاههايي كه با كوشش و انتخاب خودمان براي توسعه و عمق بخشيدن به ارتباطات خود با واقعيات، ساخته و مورد بهرهبرداري قرار ميدهيم. هر يكي از رشتههاي علوم به وسيله قوانين و اصول مخصوص به خود، چهرههايي از واقعيات را براي استفاده در حيات انسانها نشان ميدهند و راه ارتباط و تصرف در واقعيات را پيش پاي ما ميگسترانند. البته پيرامون تعريف مسئله علمي و شرايط آن، مباحث متعددي وجود دارد كه در اينجا مورد بررسي ما نيستند.
2 ـ بينشهاي نظري: هر يك از رشتههاي علوم روشناييها دارد و تاريكيها و نيمه روشناييها. آن قسمت از مسائل علمي كه در حال نيمه روشنايي است، مسائل نظري علوم را تشكيل ميدهند، مانند اينكه آيا الكترونها موجند يا جرم؟ اين مسئله در فيزيك امروز به حالت نظري وجود دارد، يعني نه موج محض بودن الكترونها صد در صد روشن شده است و نه جرم محض بودن آنها، زيرا الكترونها هر دو خاصيت را از خود بروز ميدهند.
3 ـ بينشهاي فلسفي: بر سه نوع مهم تقسيم ميشوند:
قسم يكم: عبارتست از مقداري آگاهيهاي كلي درباره محصولات و نتايج و مبادي اوّليه علم. در حقيقت بينشهاي نظري در ميان نگرشهاي علمي و اين قسم مسائل فلسفي قرار گرفتهاند. براي پيشبرد و توسعه بينشهاي فطري از اين آگاهي فلسفي ميتوان استمداد كرد و بهرهبرداري نمود. چنانكه بينشهاي نظري، ميتوانند براي روشن ساختن قسمت تاريك مسائل علمي كمك نموده، تكليف آن را روشن بسازند.
قسم دوم: آن مسائل است كه از ارتباط ذهن آدمي با هستي بوجود ميآيند، خواه به عنوان مباني كلي علوم و يا نتايج مسائل علمي منظور بوده باشند و خواه رابطهاي با آنها نداشته باشند.
قسم سوم: عبارتست از مسائل ارزشي والا كه اصول اساسي "بايد"ها و "شايد"هاي انسان و واقعيت كل هستي را تشكيل ميدهند.
4 ـ بينش مذهبي: عبارتست از شناخت و پذيرش واقعيات و عمل مطابق آن شناخت و پذيرش با در نظر داشتن اينكه آن شناخت و پذيرش و عمل جنبه تكليفي در مسير هدف اعلاي حيات دارد. هدف اعلاي حيات عبارتست از "آرمانهاي زندگي گذران را با اصول "حيات معقول" اشباع نمودن و شخصيت انساني را در تكاپو به سوي ابديت كه به فعليت رساننده همه ابعاد روحي در جاذبه پيشگاه الهي است به ثمر رسانيدن" هدف اعلاي حيات، زندگي انسان را با اين خصوصيت مشخص ميسازد: "تكاپوئي است آگاهانه، هر يك از مراحل زندگي كه در اين تكاپو سپري ميشود، اشتياق و نيروي حركت به مرحله بعدي را ميافزايد و شخصيت انساني رهبر اين تكاپو است ـ آن شخصيت كه لطف ازلي سرچشمه آن است، گرديدن در بينهايت گذرگاهش، ورود در جاذبه پيشگاه ربوبي كمال مطلوبش."
اگر درست دقت شود خواهيم ديد كه اين بينش مذهبي همه نگرشهاي علمي و نظري و فلسفي را كه تكاپو در مسير "حيات معقول تكاملي" هستند، معنايي معقول ميبخشد و همه آنها را نوعي از عبادت ميداند كه در تعريف هدف اعلاي حيات، تكاپو براي ابديت ناميده شده و از آيه قرآني "و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون" "جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند." استفاده شده است.
به عبارت ديگر بينش مذهبي عامل ارتباط معقول و مشهود ميان نگرشهاي علمي و بينشهاي نظري و بينشهاي فلسفي با جان هدفجوي آدمي است، جز بينش مذهبي هيچ يك از نگرشها و بينشها توانايي بلند كردن انسان را از دامان دايه طبيعت ندارد.
با هر چه بنگريم جز اين نيست كه وسايل درك را از طبيعت گرفته و آن را مانند نورافكن به چهرههاي گوناگون طبيعت روشن نمودهايم. در صورتيكه دين با اين تعريف كاملاً سازنده كه ذيلاً ميآوريم، آگاهي از جان را متن خود قرار ميدهد و جان كه پل طبيعت و ماوراي طبيعت است همه نگرشها و بينشها را در راه هدف اعلاي حيات استخدام مينمايد.
چيست دين؟ برخاستن از روي خاك تا كه آگه گردد از خود جان پاك
بينشهاي مذهبي در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداري از نبوغهاي هنر در هدف معقول و تكاملي حيات كه رو به ابديت و ورود در پيشگاه آفريننده نبوغهاي هنري و واقعيتها است.
هنر نيز كه يكي از نمودها و جلوههاي بسيار شگفتانگيز و سازنده حيات بشري است، قابل بررسي از ديدگاه نگرشها و بينشهاي چهارگانه ميباشد:
1 ـ نگرش علمي محض كه عبارتست از بررسيهاي عيني نمود هنري از ديدگاه تحليلي و تركيبي و محتواي مستقيم و غيرمستقيم آن.
2 ـ بينشهاي نظري كه عبارتست از بررسيهاي مربوط به تعيين دخالت احساس شخصي هنرمند در اثر هنري در برابر دخالت واقعياتي كه ميدان كار هنرمند و نبوغ اوست.
3 ـ بينشهاي فلسفي عبارتست از يك عده مسائل كلي كه در عوامل زيربنايي و نتايج و شناخت هويت خود هنر و نبوغ بوجود آورنده آن، مطرح ميگردند.
4 ـ بينشهاي مذهبي در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداري از نبوغهاي هنر در هدف معقول و تكاملي حيات كه رو به ابديت و ورود در پيشگاه آفريننده نبوغهاي هنري و واقعيتها است، ما در اين بحث دو بينش فلسفي و مذهبي هنر را مطرح ميكنيم و اميدواريم اين مبحث بتواند مقدمه مفيدي براي بررسيهاي عاليتر درباره دو نوع بينش بوده باشد.
بينش فلسفي درباره هنر
اين بينش را ميتوان در چند مسئله مطرح نمود:
مسئله يكم: به استثناي هنرمندان آگاه از هويت و عظمتهاي هنر، اكثريت قريب به اتفاق مردم، آثار و نمودهاي هنري را به عنوان يك پديده ثانوي مينگرند كه ميتواند دقايق يا ساعتهايي آنها را به خود مشغول نمايد و حس زيباجوئي آنان را هر چند بطور ابهامانگيز اشباع نمايد، تا حدودي هم طرز تفكرات و آرمانها و برداشتهاي هنرمند را از واقعيتهاي محيط و جامعه خود نشان بدهد.
اكثر تماشاگران نمودهاي هنري چه در مغرب زمين و چه در مشرق زمين، از تماشاي آن نمودها جز احساس شورش و تموّج حوض درون خود، بهرهاي ديگر نميبرند. كاري كه اثر هنري در درون اين بينندگان انجام ميدهد، درست مانند اين است كه شما چوبي به دست گرفته، محتويات يك حوض پر از آب و اشياء گوناگون را كه در آن تهنشين شده است، به حركت و تموّج در آوريد، ناگهان يك كهنه پاره از كف حوض بالا ميآيد و لحظاتي روي موج حركت ميكند و سپس تهنشين ميشود. تخته كه در كف حوض به لجن چسبيده بود، با به هم زدن آب حوض از لجن رها ميشود و بالا ميآيد و شروع به چرخيدن ميكند و بدين ترتيب لجن و كهنه پاره و تخته و ديگر اشياء بيقيمت و باقيمت، درهم و برهم به حركت ميافتند. اين شورش و بهمخوردگي تنها ميتواند احساس يكنواختي زندگي را كه ملالتآور است، مبدل به تنوعي موقت نمايد، ولي پس از آنكه چوب را از تحريك آب حوض بازداشتيد، همان محتويات شوريده تهنشين ميشوند و بار ديگر حوض همان وضع نخستين خود را پيدا ميكند. اين گونه برخورد و برقرار كردن رابطه كه مردم معمولاً با نمودهاي هنري دارند، مسئلهاي است، و علاقه خود بوجود آورنده هنرها به برخورد و ارتباط مزبور با آثار هنري آنان، مسئله ديگري است، تاكنون احساس لزوم آموزش و تربيت انساني از نمودهاي هنري براي اكثريت مردم يك تكليف و احساس ضروري تلقي نشده است. و اين به عهده رهبران و مربيان جامعه است كه با تعليم و تربيت صحيح ضوابط يك نمود هنري سازنده و طرز برداشت و بهرهبرداري و نمودهاي هنري را در مراحل مختلف و موقعيتهاي گوناگون مردم از نظر شرايط ذهني در مجراي آموزش قرار بدهند.
اما علاقه خود بوجود آورنده اثر هنري به شورشهاي دروني محض چنانكه در مثال فوق ديديم، فوقالعاده اسفانگيز است، به اين معني كه بسيار جاي تأسف است كه يك هنرمند نابغه همه نبوغ و انرژيهاي رواني و عصبي و ساعات عمر گرانبهايش را صرف شورانيدن بينتيجه درون مردم نمايد و از اين راه تنها به جلب كردن شگفتيهاي مردم قناعت بورزد. من نميگويم تحسين و تمجيد و تشويق و قدرداني ارزشي ندارند، بلكه ميگويم اين يك ارزش نهايي و پاداش واقعي براي هنرمند نيست كه چند عدد "بَه بَه" و "آفرين" پاداش واقعي تحول نبوغ و حيات پرارزش جان هنرمند به يك اثر هنري بوده باشد. اگر شورش درون تماشاگران و تحير آنان در برابر يك نمود هنري مقدمهاي براي دگرگوني تكاملي تماشاگران و بررسيكنندگان نباشد، چيزي جز پديدههاي رواني زودگذر نيستند. ما نبايد عاشق و شيفته حيراني و شگفتي و شورش درون مردم شويم كه آنان آگاهانه يا ناخودآگاه رفع تشنگي روحي خود را در آب حياتي ميبينند كه از قعر و روان نوابغ و هنرمندان جاري ميشود.
يادت به خير مولوي
طالب حيراني خلقان شديم دست طمع اندر الوهيت زديم
در هواي آنكه گويندت زهي بستهاي بر گردن جانت زهي
اين به عهده رهبران و مربيان جامعه است كه با تعليم و تربيت صحيح ضوابط يك نمود هنري سازنده و طرز برداشت و بهرهبرداري و نمودهاي هنري را در مراحل مختلف و موقعيتهاي گوناگون مردم از نظر شرايط ذهني در مجراي آموزش قرار بدهند.
آقايان هنرمندان نابغه، شما آن آزادي غيرقابل توصيف را كه در هنگام به وجود آوردن يك اثر هنري عالي در درون خود ديدهايد كه فقط خود شما ميتوانيد عظمت آنرا درك كنيد، براي پس از ظهور و بوجود آمدن آن اثر نيز كه براي مردم مطرح خواهد گشت، حفظ نمائيد. اين جمله را ميگويم اگر چه ممكن است براي بعضي از متفكران علمي و هنري قابل هضم و پذيرش نبوده باشد: "آن نوع آزادي كه در هنگام اكتشاف يك مجهول علمي و فعاليت نبوغ هنري در مقدمه انتقال به واقعيت تازه، در درون محقق و هنرمند شكوفان ميشود، از نظر عظمت و ارزش رواني اگر بالاتر از واقعيت كشف شده و اثر هنري بوجود آمده، نبوده باشد يقينا كمتر نيست. شما عاشق شگفتي و حيراني مردم نباشيد، شما خود را رودخانهاي فرض كنيد كه يك واقعيت مفيد مانند آب حيات از رودخانه درون شما به مزرعه معارف مردم جامعه، سرازير ميشود."
و...
539_1579256650_35791_8524_1646.zip0.02 MB |