توضیحات :
دانلود مقاله هنر انتزاعي 45 ص ، قابل ویرایش ، در قالب Word.
بخشی از متن :
مقدمه:
نگارگر امروز چنانكه بايد پيرو شيوه نو است و در پي سواد برداشتن از طبيعت نيست در پي آن است كه احساس اصيل و نيرومندي را كه در خاطرش نقش بسته آشكار كند و شكل ببخشد در اين مقصود از همه نقش هاي عالم و از خطوط و رنگهاي گوناگون و تركيب صورتهاي طبيعت مدد مي طلبد و هرچه او را به كار آيد به هم مي پيوندد غم آن ندارد كه بعضي شكل ها در دستش مي شكند و رنگها از راه به در مي روند و خط مستي مي كند و زنده و بي جان در هم مي آميزد اگر جلوه رنگها است كه خاطرات را از كف برده رنگ بر عالم مي باشد و منظري از عشق و عشوه و غوغاي رنگها مي سازد و يا غم وجود را در دل رنگهاي تيره و پر درد مي نشاند و يا در مستي رنگها نشاني از عالم بي خودي و بي خبري به دست مي دهد با دو خط كه نمودار ابرو و بيني است جوهر چهره اي را آشكار مي كند، چند گردش قلم آن سادگي باطني را كه در اشكال پيچيده و دشوار طبيعت نهفته است به ما مي سپارد اگر نكته اي در دلش رخنه كرده و او را آرام نمي گذارد آن نكته را خواه صورتي باشد و خواه حالتي بصد گونه مكرر مي كند و همه عالم را جلوه گاه آن نكته مي سازد تا ما نيز با آن نكته كه كوچك مي نمود خو مي كنيم ژرف و پهناور آن پا مي گذاريم.
اگر طبع خيال انگيز داشته باشد و دست در كام نهانخانه خاطر كند نقش هاي بديعي در برابر ديدگان ما مي گسترد.
اگر شوخ طبع و تيز بين باشد اجزاء وجود را به بازي تركيب مي كند و نكته هاي طنز آميز خطوط و رنگها را به كنايه و اشاره آشكار مي سازد اما بي گمان تنها قرار تقليد طبيعت و در هم ريختن اشكال و خطوط نيز كسي را در صنف نقاشان اصيل و خلاق قرار نمي دهد آن چه هنرمندان اصيل را ممتاز مي كند و فاداري به دبد و احساس و شيوه اي شخصي است. نقاش اصيل عالمي خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شيوه نقاشي در هر دوره مانند شيوه فكر و زندگي تابع تمدني است كه در آن دوره چيره است در عهد ما اين چيرگي نسيب تمدن غربي است. تمدن مغرب زمين از اواخر قرن 19 نهضت تازه اي در هنر نقاشي و هنرهاي ديگر پديدار كرده كه هرچند در آغاز مانند همه جنبشهاي نو مخالفان پابرجا داشت امروزه كم و بيش عالم گير شده و در همه جامعه هايي كه فرهنگ و تمدن غربي در آن راه يافته است رسوم و سنتهاي دين را دگرگون كرده: نقاشي جديد زبان تازه دارد بايد با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنين كنيم مشكلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعي و اصطلاح انتزاعي
اصطلاح ((انتزاع)) به معني چيزي جدا شده از طبيعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شايد به اين علت كه ((انتزاع كردن)) يك چيز را به معني كاستن از ارزش يا مقام آن تفسير كرده اند. موسيقي و معماري همواره هنرهايي انتزاعي بشمار رفته اند حال آنكه در سنت كلاسيك از روزگار ارسطو به بعد ادبيات و هنرهاي تجسمي، نقاشي و پيكر تراشي هنرهايي تقليدي تلقي شده اند هنرمندان دست كم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه يا ناآگاهانه در جهت پي ريزي تصويري از نقاشي به عنوان يك پديده في نفسه مستقل و نه تقليد از چيزي ديگر گام برداشته اند. دشواري كاربرد واژه انتزاعي در مورد هنري كه در طبيعت شبيه سازي نمي كند از اينجا سرچشمه مي گيرد كه اين واژه را در توصيف تمام هنرهايي به كار برده اند كه موضوعشان در درجه دوم اهميت قرار داده يا كج نمايي شده است تا بدين وسيله بر ابزار تجسمي يا بياني تاكيد شود اين اصطلاح گاهي مسامحتاً در توصيف برخي از نقاشي هاي فووسيتي كه موضوع بر آنها غالب نيست و نمونه هايي از پيكره تراشي كوبيستي به كار برده مي شود ليكن تا زماني كه مختصر اثري از موضوع قابل تشخيص در ميان باشد انتزاعي يك برچسب واقعاً استثنا ناپذير نخواهد بود. كوبيسم مي تواند در مسير انتزاع قرار گيرد ولي في نفسه انتزاعي نيست.
تا كنون كوششهاي گوناگوني به عمل آمده است تا نامي رضايتبخش براي امواج نقاشي ها و پيكره هاي غير تقليدي آفريده شده در سده بيستم پيدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پيشنهاد كرد و اصطلاح ((غير عيني)) نيز و سيعاً در توصيف انتزاعي هاي موندريان و پيروانش بكار برده شده است ليكن تا كنون هيچ جانشين رضايتبخشي براي اين اصطلاح پيدا نشده است و دليلي هم براي عدم استفاده از آن در آينده ديده نمي شود. كاندينسكي به نظر مي رسد كه بهتر از همه مي تواند ادعا كند نخستين نقاش انتزاعي بود كه به مفاهيم جنبي آثار غير نمايشي و اكسپرسيونيستي خويش پي برد بدون ترديد پيش از كاندينسكي نيز نقاشي هاي انتزاعي آفريده مي شده اند تعدادي از نقاشي هاي وان دولده و ديگران به شيوه هنر نو موضوع قابل تشخيص خاصي ندارند هر چند از راه مسامحه مي توان آنها را بر شكلهاي گياهي مبتني دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهايي رنگي مي آفريد كه موضوع ناتوراليستي عملاً از آنها رخت بر بسته بود و كوپكا نيز در همان زمانه به شيوه اي تماماً انتزاعي كار مي كرد.
آبستره
يكي از اقدامات متهورانه كه در نقاشي قرن بيستم به وقوع پيوست، نهضت هنر انتزاعي (آبستره) بود. درباره چگونگي و كيفيت اين نهضت هنري، همواره بحثها و جدلهايي بين حاميان آن از يك طرف و مخالفان از طرف ديگر صورت گرفته، مضافاً اينك در مورد بررسي ارزشهاي زيبايي شناسي آن اختلافهاي بسيار موجود است. پيرامون هنر انتزاعي مورد قبول واقع شده اند. زيرا از قواعد و قوانيني پيروي مي كنند هنر انتزاعي مورد قبول واقع شده اند.
زيرا از قواعد و قوانيني پيروي مي كنند كه متعلق به آنهاست و نيازي به جنبه ((نمايشي)) ندارند، در حالي كه شعر و نقاشي و مجسمه سازي تحت عنوان ((هنرهاي نمايشي)) قلمدار مي شوند آيا اين گونه تفكيك نمودن هنرها بايد همواره رعايت گردد؟ يا اينكه بايد به كمك اصول كلي زيبايي شناسي، كليه هنرها از جمله نقاشي و مجسمه سازي مانند موسيقي و معماري مورد سنجش و بررسي قرار گيرد؟
بنظر مي آيد كه نقاشي انتزاعي در مسير خودش به منظور رقابت با موسيقي به وجود آمده باشد زيرا با توجه به هنر ((كاندينسكي)) و ((موندريان)) برداشتهايشان نسبت به موسيقي و معماري، حد و مرزهاي هنر انتزاعي را مشخص نموده اند.
در روند تكاملي هنر انتزاعي كه نمايانگر هنر مدرن است، آيا مرز بين هنر نمايشي و غير نمايشي مشخص است؟ آيا مي توان از انواع هنر انتزاعي وابسته، و انتزاعي مطلق سخن بيمان آورد؟ آغاز و پايان هنر انتزعي كجاست؟ و بالاخره آيا هنر انتزاعي با تمام نمودهايش به قرن بيستم تعلق دارد، يا آنكه از نظر تاريخي به هنرهاي گذشته ارتباط دارد؟ …
اصطلاح ((آبستره)) به خودي خود داراي ابهام و نيازمند بحث و گفتگو است. زيرا بخوبي مي توان ادعا كرد كه تمام هنرها آبستره هستند، و يا اينكه مي توان با ((پيكاسو)) هم عقيده شد كه هنر آبستره اصلاً وجود ندارد، چنانكه هر اثر تكيه بر روشي خاص و نمودي از زندگي دارد. يكي از معروفترين مفسرين و مبلغين هنر انتزاعي ((ميشل سوفور)) فرانسوي است. در مورد هنر انتزاعي مي گويد. من هنري را انتزاعي مي نامم كه يادآور هيچ گونه واقعيت شكلي نباشد، حتي اگر نقطه اي باشد كه هنرمند از آن آغاز به كار كرده باشد.
هنر انتزاعي – كه با هر گونه نمايش واقعي از موضوعات سر ستيز دارد – داراي دو مورد حائز اهميت مي باشد، يكي ((فرم)) و ديگري ((رنگ)) اين دو عامل از لحاظ زيبايي شناسي داراي معيارهاي مخصوص به خود هستند.
اين هنر – كه سابقه نزديك به يك قرن دارد – همواره با هنر تزييني (دكوراتيو) مقايسه شده كه خود موجب شبهاتي نيز گرديده است. هنر تزييني داراي قوانين دقيق و مشخص مي باشد و در ضمن از آزاديهاي بسياري برخوردار است. در حالي كه هنر انتزاعي از قوانين مشخص پيروي نمي كند و حد و مرزي نمي شناسد از طرفي هنر انتزاعي را مي توان به عنوان عكس العمل در برابر ((واقع گرايي مدرسه اي)) قرن نوزدهم بحساب آورد كه نشانه هاي ظهور آن را مي توانيم در پايان همان قرن يعني نهضت امپرسيونيسم و سپس شيوه اي ديگر مشاهده كنيم.
نقاشي انتزاعي و انواع آن:
نقاشي انتزاعي را مي توان به دو نوع تقسيم كرد: نوع اول شامل هنرمنداني مي شود كه صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و اين دو عنصر تجسمي تنها بخاطر جلوه هاي مجرد آنها بكار مي گيرند. در تابلوهاي اين نقاشان اشكال و نقوش هيچ گونه شباهتي با نمونه هاي طبيعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگها نيز از رنگهاي طبيعت پيروي نمي كنند و از رنگ تنها بخاطر خود رنگ و از فرم صرفاً بخاطر فرم استفاده مي شود.
نوع دوم شامل: آثار نقاشاني است كه رنگ و فرم را علاوه بر جلوه هاي مجرد هر يك با توجه به معاني و مفاهيم آنها بكار برده اند در اين روش رنگها و فرمها بدون آنكه موضوع يا شيئي را به نمايش درآورند حالات عاطفي خاصي را براي بيننده ايجاد مي كنند چنانكه مثلاً رنگ قرمز و نارنجي مي توانند براي انسان حالات هيجان و شور و التهاب ايجاد كنند، و برعكس رنگهاي سبز و آبي، آرام بخش و تسكين دهنده هستند، فرمها نيز به نوبه خود چنين حالات رواني ايجاد مي كنند. اين قبيل آثار را به نام حالتگرايي انتزاعي (آبستره اكسپرسيونيسم) مي ناميم.
و...
651_1579331372_35819_8524_1205.zip0.03 MB |