پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و بیماریهای روانی
پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و بیماریهای روانی

پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و بیماریهای روانی در 58 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.


فهرست مطالب و بخشی از متن :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی وبیماریهای روانی


فصل دوم:ادبيات و پيشينه ي تحقيق 7

تعريف 8

تاريخچه 12

مختصري درباره تاريخچه بهداشت رواني در ايران 21

اهميت دامنه حدود و زيانبخشي بيمارايهاي رواني در جامعه 27

علل افزايش و شيوع بيماريهاي رواني 30

تفاوتهاي فردي در كار 38

جنبه هاي تفاوتهاي فردي 38

تفاوتهاي فردي در عملكرد شغلي 39

روشهاي سنجش تفاوتهاي فردي 40

شيوه هاي سنتي انتخاب كاركنان 41

كاربرد روانشناسي و روشهاي علمي در گزينش 42

فرضيه هاي مربوط به فرد و شغل 43

آزمونهاي استخدامي 44

مراحل برنامه آزمونهاي استخدام داوطلبان شغل 45

موارد بررسي در تجزيه و تحليل شغل 46

فهرست

عنوان صفحه

ايجاد فرضيه 47

تعيين معيارها 48

اجراي آزمون 49

بررسي نتايج آزمون و تصميم گيري 50



تعريف:

بهداشت رواني ،روان پزشكي پيشگير ،بهداشت رواني اجتماعي ،و يا روانپزشكي اجتماعي به كليه ي رو شها و تدابيري اطلاق مي شود كه براي جلو گيري از ابتلا و درمان بيماريها ي رواني و توان بخشي بيماران رواني موجود به كار مي رود . دو واژه اخير بعد از سومين انقلاب در روانپزشكي از سال 1963 كه باعث ايجاد مراكز جامع روانپزشكي در مناطق جغرافيايي و يا جمعيتي معين گرديده به كار رود .

مشكل تعريف :

مشكل تعريف بهداشت رواني از آنجا سر چشمه مي گيرد كه هنوز تعريف صحيح و قابل قبولي براي بهنجاري نداريم . البته تعاريف و نقطه نظر هاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيتهاي اجتماعي ،سنن و فرهنگ براي بهنجاري شده است . پزشكان و افرادي كه با ديد پزشكي به مسئله نگاه مي كنند بهنجاري شده است . پزشكان و افرادي كه با ديد پزشكي به مسئله نگاه مي كنند بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علايم بيماري تلقي مي كنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را درد و قطب مخالف يكديگر قرار مي دهند و براي اينكه فردي سالم بيمار شود بايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود . اين امر در بعضي از بيماريها از جمله بيماريها ي عفوني ممكن است صادق باشد ولي در بيماريها ي رواني صادق نيست . عدم وجود علايم بيماري رواني و يا ازبين رفتن علايم بيماري در اثر درمان ،به اين معني نيست كه فرد از سلامت رواني كامل بر خوردار و به اصطلاح سالم است . بيماران مبتلا به صرع،جنون ادواري و انواع افسردگي ها و نظاير آن از اين قبيلند البته اين موضوع منحصر به بيماريهاي رواني نيست ودر اكثر بيماريهاي جسماني نيز صدق مي كند بيماران مبتلا به فشار خون ويا بيماري قند و غيره اگر به علت استفاده از دارو فشار خون عادي ويا قند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامتي انها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و بر گشت علايم بيماري خواهد شد . پزشكان و روان پزشكان بهداشتي كه در سازمانهاي بهداشتي با طب پيشگيري و برنامه هاي اجرايي سرو كار دارند ماند اپيدميوژيست ها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين يا زنگو له ي معروف منحني توزيع استفاده مي كنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين مقايسه مي كنند .

اين روش جنبه ي باليني و درماني نداشته و جنبه آماري دارد . به علاوه تعيين خصوصيات افراد ميانگين كه از طريق آماري به دست مي آيد ، خود مسئله ي قابل بحثي است . روانپزشكان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند كه تعادلي بين رفتار ها و كنترل او در مواجه با مشكلات اجتماعي وجود داشته باشد . از اين ديد گاه انسان و رفتار هاي او در مجموع يك سيستم در نظر گرفته مي شود كه بر اساس كيفيات تأثير و تأثر متفابل عمل مي كنند . با اين ديد سيستميك ملاحظه مي شود كه چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعكس از آن اثر مي پذيرد . به عبارت ديگر در بهداشت وتعادل رواني ،انسان به تنهايي مطرح نيست بلكه آنچه مورد بحث قرار ميگيرد پديده هايي است كه در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم ونظام او تأثير مي گذارند و از آن متأثر مي شوند . پس از ديد روانپزشكان سلامتي عبارتست از تعادل در فعاليت هاي زيستني ،رواني و اجتماعي افراد كه انسان از اين تعادل سيستميك و ساختار هاي سالم خود براي سر كوب كردن و تحت كنترل در آوردن بيماري استفاده مي كند . روانكاوان و طرفداران فرضيه هاي روانكاوي (روان تحليلي ) از شخصيت ايده آل صحبت مي كنند و من را ميانجي بينئ خواسته هاي نهاد و كنترل و مؤاخذه فوق من مي دانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت نهاد و ابر من مي دانند . روانكاران به مراحل مختلف رشد رواني و عملكرد صحيح و خالي از تعارض ايگو ،استفاده از مكانيسم دفاعي سازنده در ضربه ها و فشارهاي شديد را دليل بر سلامت و تعادل روان مي دانند . كار هاي اريكسون [1]و هارتمن[2] نيز به منظور تأيئد اين نظريه است . كارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فكر و روان را اين طور تعريف مي كنند :سلامت فكر عبارتند از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران ،تعببر و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي ،عادلانه رضاسب . لونيسون [3] و همكارانش در سال 1962 سلامتي روان را اين طور تعريف كر ده اند : سلامتي روان عبارتند از اينكه فرد چه احساسي نسبت به خود ،دنياي اطراف ،محل زندگي ،اطرافيان مخصوصاً با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي با درآمد خمود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويشتن. كارل مننجر[4] مي گويد : سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود . طبق تعريف واتسون[5] مؤسس مكتب رفتار گرايي "رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است كه موجب سازگاري او با محيط و با لنتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او مي شود .

تعريف گنيز برگ[6] در مورد بهداشت رواني عبارت است از :تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي عشق ،كار ،تفريح اين شخص و همكارانش براي تو ضيح بيشتر مي گويند : استعداد يافتن و ادامه ي كار ، داشتن خانواده ، ايجاد محيط خانوادگي خرسند فرار از مسائلي كه با قانون در گيري دارد ،لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصت ها ملاك تعادل و سلامت روان است .با توجه به تعريف بهنجاري ،از ديدگاههاي مختلف و پيچيدگي علوم رفتاري در پزشكي و عدم تعيين مرز و حد رفتار عادي ، ارتباط جسم و روان ، رابطه علوم رفتاري با فيزيولوژي و پزشكي از يك طرف و روانشناسي ، فلسفه ،علوم انساني و جامعه شناسي از طرف ديگر ، كمبود تحقيقات و مطالعات در بيماري هاي رواني و نحوه اجراي انواع پيشگيري هاكه پايه و اساس بهداشت را در پزشكي تشكيل مي دهند همگي تقطه ضعفي است كه تعريف ، هدف و برنامه هاي بهداشت رواني را دچار اشكال مي كند .

مشكلات تعريف بهداشت رواني به قدري آشكار است كه احتياج به ارائه مدارك و دليل ندارد و تعاريف فوق نشان دهنده ي وسعت مسئله و خط مشيي است براي آنان كه علاقه مند به بهداشت در بيماريهاي رواني هستند .همان طور كه گذشت اكثريت روانپزشكان توانايي سازش با محيط ، انعطاف پذيري قضاوت عادلانه و منطقي در مواجه با محروميتها و فشارهاي رواني را ملاك سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر كردن آنها به زندگي خانوادگي ، اجتماعي و به اصطلاح سازش با محيط است . تعاريف فوق براي روانپزشك بهداشتي

كه در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مجري طرح و برنامه ريزي بهداشت رواني كشور است و با مسائلي مانند سياست روز ، امكانات بودجه ، مسائل ارتباط جمعي،كمبود پرسنل و نيروي انساني متخصص و فعال ، مسائل اداري ، مالي ، قضايي،آمار و اقلام ،جمعيت ، تعداد مبتلايان جهت پياده كردن و گسترش برنامه هاي بهداشت رواني و خلاصه مسائل همه گير شناسي سرو كار دارد مفيد و مفهوم نيست و با نوع كار او نيز توافقي ندارد . از تعاريف فوق چنين استنباط مي شود كه بهداشت رواني ، علمي است براي بهزيستي و رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه و دانشگاه ، محيط كار و نظاير آن را در بر مي گيرد و در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است " احترام به شخصيت و حيثيت انساني است " و تا هنگاميكه حيثيت و شخصيت فرد بر قرار نشود سلامت فكر و تعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت . روي اين اصل بهداشت رواني را دانش يا هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كند كه با ايجاد روشهاي صحيح رواني و عاطفي بتواند با محيط خود سازگاري كند و براي حل مشكلات از راههاي مطلوب استفاده نمايد . مجدداً به اين واعيت تأكيد مي شود كه در بهداشت رواني تنها نداشتن علائم بيماري كافي نيست . بهداشت مناسب بايد افراد را قادر سازد تا تواناييهاي جسمي و روحي خود را به حد اكثر رسانده از استرسهاي ناشي از عوامل بين افراد جلوگيري كرده ، زندگي اجتماعي ، اقتصادي بارور و هماهنگ با محيط داشته باشد .



-[1] Erik Erikson

-[2] ‌Heins Hartman

-[3] Levinson

[4] Kohrl menninger-

-[5] watson

[6] -Ginisbury

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و بیماریهای روانی_1618910379_47639_8524_1889.zip0.07 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت