ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی خسرو و شیرین
ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی خسرو و شیرین

ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی خسرو و شیرین در 170 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.


بخشی از متن :

خسرو و شیرین

در اشارت اولوالامر به نظم کتاب:

چو طالع موکب دولت روان کرد

خلیفت وار نور صبح گاهی

در آوردند مرغان دهل ساز

فلک را چتر بد سلطان ببایست

بدین تخت روان با جام جمشید

ز دولتخانه این هفت فغفور

طغان شاه سخن بر ملک شد چیر

بدین شمشیر هر کو کار کم کرد

من از ناخفتن شب مست مانده

بدین دل کز کدامین در در آیم

چه طرز آرم که ارز آرد زبان را

درآمد دولت از در شاد در روی

که کار آمد برون از قالب تنگ

چنین فرمود شاهنشاه عالم

که صاحب حالتان یکباره مردند

فلک را از سر خنجر زبانی

عطارد را قلم مسمار کردی

چو عیسی روح را درسی درآموز

ز تو پیروزه بر خاتم نهادن

گرت خواهیم کردن حق‌شناسی

و گر با تو دم ناساز گیریم

توانی مهر یخ بر زر نهادن

دلم چو دید دولت را هم آواز

و گر چون مقبلان دولت پرستی

که وقت یاری آمد یاریی کن

ز من فربه تران کاین جنس گفتند

به دولت داشتند اندیشه را پاس

سخنهائی ز رفعت تا ثریا

منم روی از جهان در گوشه کرده

چو ماری بر سر گنجی نشسته

چو زنبوری که دارد خانه تنگ

به فر شه که روزی ریز شاخست

چو خواهم مرغم از روزن درآید

از آن دولت که باداعداش بر هیچ

بسا کارا که شد روشن‌تر از ماه

گر از دنیا وجوهی نیست در دست


سعادت روی در روی جهان کرد

جهان بستد سپیدی از سیاهی

که الحق چتر بی‌سلطان نشایست

سحرگه پنج نوبت را به آواز

به سلطانی برآمد نام خورشید

سخن را تازه‌تر کردند منشور

قراخان قلم را داد شمشیر

قلم شمشیر شد دستش قلم کرد

چو شمشیری قلم در دست مانده

کدامین گنج را سر برگشایم

چه برگیرم که در گیرد جهان را

هزارم بوسه خوش داد بر روی

کلیدت را در گشادند آهن از سنگ

که عشقی نوبرآر از راه عالم

زبی‌سوزی همه چون یخ فسردند

تراشیدی ز سر موی معانی

پرند زهره بر تن خار کردی

چو موسی عشق را شمعی برافروز

ز ما مهر سلیمانی گشادن

نخواهی کردن آخر ناسپاسی

چو فردوسی زمزدت باز گیریم

فقاعی را توانی سر گشادن

ز دولت کرد بر دولت یکی ناز

طمع را میل در کش باز رستی

درین خون خوردنم غمخواریی کن

به بازوی ملوک این لعل سفتند

نشاید لعل سفتن جز به الماس

به اسباب مهیا شد مهیا

کفی پست جوین ره توشه کرده

ز شب تا شب بگردی روزه بسته

در آن خانه بود حلوای صد رنگ

کرم گر تنگ شد روزی فراخست

زمین بشکافد و ماهی برآید

به همت یاریی خواهم دگر هیچ

به همت خاصه همت همت شاه

قناعت را سعادت باد کان هست

(ثروتیان، 1366: صص 87-85)

معنی ابیات:

  1. چون خورشید طلوع‌کننده یا طالع نیک، موکب دولت و بخت راند و به راه افتاد، نیک‌بختی در روی جهان روی نهاد و روان شد.
  2. فلک از شبی سیاه چتر شاهانه داشت و سلطانی بر این چتر می‌بایست.
  3. پس مرغان دهل ساز پنج نوبت برزدند تا بر تخت روان فلک خورشید به شاهی درآمد و روز دمید.
  4. من از به خواب نرفتن شب مست شده‌ام و قلمم مانند شمشیری بر دستم مانده است.
  5. چه طرز سخن بیاورم که ارزش و ارج زبان را بیفزاید.
  6. دولت که به سوی من آمد چهره‌ام شاد شد.
  7. شاهنشاه عالم فرمود که عشق تازه‌ای بیاور.
  8. چون همه‌ی شاعران یک‌باره مردند و همانند یخ آب شدند،
  9. قلم من چون میخ در یک‌جا استوار ماند.
  10. همانند عیسی روح را درس بده و همانند موسی شمع را با عشق برافروز.
  11. ما در برابر تو حق‌شناسی می‌کنیم و ناسپاس نیستیم.
  12. تو می‌توانی ترک کنی و لاف بزنی.
  13. و اگر مانند مقبلان دولت‌پرست باشی و طمع داشته باشی، بدان که چشم طمع تو را کور می‌کند.
  14. وقتی به کمک نیازمندم یاری‌ام کن و در هنگام غم، غم‌خوارم باش.
  15. جز به الماس دولت لعل اندیشه و فکر را نمی‌توان سفت کرد.
  16. شب تا شب دیگر به یک گرده نان روزه به روزه بسته.
  17. همانند زنبور که در آن خانه‌ی کوچکش عسل درست می‌کند.
  18. به فر همراهی شاه که شاخ وجودش در باغ زندگی روزی‌فشان است، اگرچه امروز نشانی از اهل کرم نیست، ولی مرا روزی فراخست و اگر مرغ هوا را بخواهم از روزن درون می‌آید و اگر ماهی بخواهم زمین می‌شکافد و ماهی از زیر زمین بیرون می‌آید.

(ثروتیان، 1366: صص 768- 764)

تفسیر ابیات: در مسابقه‌ی نظم کتاب: خسرو و شیرین

نظامی کتاب خسرو و شیرین را به درخواست طغرل‌شاه سرود و در زمان او هم تمام کرد و به دربار او فرستاد ولی هرچه منتظر ماند پاداش نرسید. چند بیت سرود و فرستاد و گفت: آیا وقت آن نشده که پادشاه طغرل به اتابک خود دستور دهد که جبران زحمت نظامی را کند؟

از پاره‌ای اشعار نظامی در اواخر خسرو و شیرین پیداست که اتابک دو قریه از خالصجات را به نام نظامی کرد ولی اوضاع آشفته‌ی کشور اتابکان آذربایجان و جنگ قدرت، نگذاشت تا آن‌ها در اختیار نظامی نهاده شود. سرانجام آذربایجان به دست قزل‌شاه افتاد و او نظامی را به حضور خواند ده حمدونیان را به او بخشید. خلاصه اشعار نظامی که اسناد تاریخی بالا را در بردارد و برای تکمیل تاریخ ایران ضبط می‌شود و روابط نظامی با پادشاهان و ممدوحان او روشن می‌گرداند ابیات 9 تا 36 می‌باشد. (برزآبادی فراهانی، 1378: صص 112-111)


«در مدح طغرل ارسلان»

چون سلطان جوان شاه جوانبخت

سریر افروز اقلیم معانی

پناه ملک شاهنشاه طغرل

ملک طغرل که دارای وجود است

سپهر دولت و دریای جود است

من این گنجینه را در می‌گشادم

مبارک بود طالع نقش بستم


بدین طالع که هست این نقش را فال

چو نقش از طالع سلطان نماید

ازین پیکر که معشوق دل آمد

درنگ از بهر آن افتاد در راه

حبش را زلف بر طمغاج بندد

به باز چتر عنقا را بگیرد

شکوهش چتر بر گردون رساند

به فتح هفت کشور سر برآرد

گهش خاقان خراج چین فرستد

بحمدالله که با قدر بلندش

من از شفقت سپند مادرانه

به شرط آنکه گر بوئی دهد خوش

بدان لفظ بلند گوهر افشان

اتابک را بگوید کای جهانگیر

نیامد وقت آن کاو را نوازیم؟

به چشمی چشم این غمگین گشائیم؟

ز ملک ما که دولت راست بنیادچنین

گوینده‌ای در گوشه تا کی

از آن شد خانه خورشید معمور

سخای ابر از آن آمد جهانگیر

کنون عمریست کین مرغ سخنسنج

نخورده جامی از میخانه ما

شفیعی چون من و چون او غلامی

نظامی چیست این گستاخ روئی

خداوندی که چون خاقان و فغفور

چه‌عذرآری تو ای خاکی‌تر از خاک

یکی عذر است کو در پادشاهی

بدان در هر که بالاتر فروتر

نه بینی برق کاهن را بسوزد

همان دریا که موجش سهمناکست

سلیمانست شه با او درین راه

دبیران را به آتش گاه سباک

خدایا تا جهان را آب و رنگست

جهان را خاص این صاحبقران کن

ممتع دارش از بخت و جوانی

مبادا دولت از نزدیک او دور

فراخی باد از اقبالش جهان را

مقیم جاودانی باد جانش


که برخوردار باد از تاج و از تخت

ولایت گیر ملک زندگانی

خداوند جهان سلطان عادل

به جای ارسلان بر تخت بنشست

به سلطانی به تاج و تخت پیوست

بنای این عمارت می‌نهادم

فلک گفتا مبارک باد و هستم


مرا چون نقش خود نیکو کند حال

چو سلطان گر جهان گیرست شاید

به کم مدت فراغت حاصل آمد

که تا از شغلها فارغ شود شاه

طراز شوشتر در چاج بندد

به تاج زر ثریا را بگیرد

سمندش کوه از جیحون جهاند

سر نه چرخ را در چنبر آرد

گهش قیصر گزیت دین فرستد

کمالی در نیابد جز سپندش

بدود صبحدم کردم روانه

نهد بر نام من نعلی بر آتش

که جان عالمست و عالم جان

نظامی وانگهی صدگونه تقصیر

ز کار افتاده‌ای را کار سازیم؟

به ابروئیش از ابروچین گشائیم؟

چه باشد گر خرابی گردد آباد

که در طفلی گیاهی را دهد شیر

که تاریکان عالم را دهد نور

سخندانی چنین بی‌توشه تا کی

به شکر نعمت ما می‌برد رنج

کند از شکرها شکرانه ما

چو تو کیخسروی کمتر ز جامی

که با دولت کنی گستاخ گوئی

به صد حاجت دری بوسندش ازدور

کو گویائی درین خط خطرناک

صفت دارد ز درگاه الهی

چراغ پیره زن چون برفروزد

کسی کافکنده‌تر گستاخ روتر

گلی را باغ و باغی را هلاکست

گهی ماهی سخن گوید گهی ماه

گهی زر درحساب آیدگهی‌خاک

فلک را دور و گیتی را درنگست

فلک را یار این گیتی ستان کن

ز هر چیزش فزون ده زندگانی

مبادا تاج را بی‌فرق او نور

ز چترش سربلندی آسمان را

حریم زندگانی آستانش


(ثروتیان، 1366: صص 92-88)

معنی ابیات: در مدح طغرل ارسلان

  1. چون سلطان جوان برخوردار از تاج و تخت شد،
  2. و صاحب ملک زندگانی شد،
  3. خداوند پشت و پناه این سلطان عدالت‌جو باشد.
  4. سلطانی که مثل آسمان و مثل دریا بخشش دارد.
  5. سلطانی که به تاج و تخت رسید و به جای ارسلان بر تخت نشست.
  6. من این شعر را برای او می‌سرایم.
  7. این طالع برای او مبارک است. آسمان هم به او تبریک می‌گوید.
  8. شکوه او به آسمان می‌رسد.
  9. او هفت کشور را فتح کرد.
  10. گزیت به فتح اول خراجی که از کفار برای کافر بودن گیرند و جزیه معرب آن می‌باشد.
  11. چشم‌زخم او را در نمی‌یابد ولی سپند که دافع چشم‌زخم است او را درمی‌یابد.
  12. اتابک گفت: ای جهان‌گیر نظامی صد گونه تقصیر دارد.
  13. وقت آن نیست که بنوازیم و از کار افتاده‌ای را کارساز کنیم؟
  14. دولت ما که بنیادش راست است.
  15. چنین گوینده‌ای تا کی در گوشه‌ای بنشیند و سخنرانی چون او چگونه بی‌توشه بماند.
  16. سخاوت ابر در این است که گیاه را آب می‌دهد و بزرگ می‌کند.
  17. مدتی است که این مرغ از نعمت ما رنج می‌برد.
  18. و مدتی است که از میخانه‌ی ما می، نخورده.
  19. نظامی این گستاخ‌رویی چیست که تو می‌کنی؟
  20. دبیران و محاسبان آتش‌گاه سباک و بوته زرگران هم زر را به حساب می‌آورند و هم خاک را، خاکی که زرگران را به کار می‌آید، خاک مخصوصی است قیمت‌دار.
  21. خدایا تا جهان برپا هست،
  22. این دنیا را صاحب آن‌ها کن و آسمان را نصیب این آسمان‌پرستان کن.
  23. مبادا دولت و پادشاهی را از او بگیری.

جانش را جاودان نگه بدار. (ثروتیان، 1366: صص 773-

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی خسرو و شیرین_1609401121_44649_8524_1022.zip0.12 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت