مبانی نظری پیشینه تحقیق نظام سرمایه داری ونظریات مربوط به آن (فصل دوم)
مبانی نظری پیشینه تحقیق نظام سرمایه داری ونظریات مربوط به آن (فصل دوم)

توضیحات :

مبانی نظری پیشینه تحقیق نظام سرمایه داری ونظریات مربوط به آن (فصل دوم) در 70 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.



فهرست مطالب :

2-1- دیدگاه های کارل مارکس درباره نظام سرمایه داری و نقد آن .................................................21
2-1-1- تعریف مارکس از سرمایه داری ..........................................................................................22
2-1-2- مفاهیم کلیدی در تشریح نظام سرمایه داری و نقد آن از دیدگاه مارکس.............................22
2-1-2-1- نظریه ارزش ...................................................................................................................22
2-1-2-2- ارزش اضافی...................................................................................................................23
2-1-2-3- سرمایه ............................................................................................................................24
2-1-2-4- جریان کالا ......................................................................................................................24
2-1-2-5- کاهش نرخ سود .............................................................................................................24
2-1-2-6- نیروی کار ..................................................................................................................... 24
2-1-2-7- زیربنا و روبنای جامعه ...................................................................................................25
2-1-2-8- شیوه های تولید ..............................................................................................................26
2-1-2-9- طبقه،آگاهی طبقاتی، نبرد طبقاتی .................................................................................. 26
2-1-2-10- کار بیگانه شده ............................................................................................................ 28
2-1-3- نقد سرمایه داری در دیدگاه مارکس .................................................................................. 30
2-1-3-1- بحران زایی ....................................................................................................... ............30
2-1-3-2- بهره کشی و تشدید شکاف طبقاتی ................................................................................31
2-1-3-3- پول سالاری ...................................................................................................................34
2-1-3-4- از خود بیگانگی .............................................................................................................35
2-2- نظرات نئوماركسيست‌ها (مكتب فرانكفورت) در نقد نظام سرمایه داری ................................38
2-2-1- صنعت فرهنگ؛عامل تحمیق توده ها ..................................................................................39
2-2-2- ارتباطات نوین،عامل فریب فرد در جامعه سرمایه داری .....................................................40
2-2-3- نابودی خلاقیت های ذهنی و تولید نیازهای کاذب ............................................................42
2-2-4- انقلاب روشنفکران و دانشجویان در مقابل سرمایه داری ....................................................43
2-2-5- تولید نیازهای کاذب توسط دستگاه های ایدئولوژیک نظام سرمایه داری ...........................43
2-2-6- لزوم انقلاب در برابر سرمایه داری .....................................................................................45
2-2-7- گرایش به بحران در جوامع پیشرفته ...................................................................................47
2-2-8- پول و قدرت عامل مستعمره شدن زیست جهان در نظام سرمایه داری ..............................49
2-2-9- مستعمره شدن حوزه عمومی (افکار عمومی از سوی سرمایه داران) ..................................50
2-3- سایر نظرات در نقد نظام سرمایه داری.....................................................................................51
2-3-1- تسلط نخبگان قدرت بر جامعه سرمایه داری آمریکا ..........................................................51
2-3-2- رابطه ذاتی میان بحران و نظام سرمایه داری در آمریکا .......................................................53
2-3-3- استثمار و انباشت رقابتی؛ معضل سرمایه داری....................................................................56
2-3-4- بحران مزمن سرمایه داری ...................................................................................................57
2-3-5- فروپاشی نظام سرمایه داری ............................................................................................... 57
2-3-6- بحران سرمایه داری نئولیبرال ..............................................................................................58
2-3-7- دموکراسی نظام سرمایه داری؛ پیوندی صوری میان افراد انتزاعی........................................61
2-3-8- مناسبات دموکراتیک در تسلط سرمایه داری .......................................................................63
2-4- نظریه «باز فئودالی شدن» و نقد بنیادین نظام سرمایه داری ......................................................64
2-4-1- تبیین مختصات نظام فئودالی ..............................................................................................66
2-4-2- استثمار اکثریت؛اساس نظام فئوادالی ...................................................................................67
2-4-3- تبدیل شیوه فئودالی به شیوه تولید سرمایه داری و چرخش آن ..........................................69
2-4-4- تبیین فرایند باز فئودالی شدن جامعه از دیدگاه یورگن هابرماس ........................................70
2-4-5- تبیین تئوریک فرایند باز فئودالی شدن نظام سرمایه داری از دیدگاه ریچارد بی فریمن.......72
2-4-5-1- نابرابری اجتماعی ...........................................................................................................73
2-4-5-2- کنترل و نظارت سیاسی ..................................................................................................76
2-4-5-3- معاملات قماری ............................................................................................................ 78


بخشی از متن :
نظام سياسي- اقتصادي حاكم بر آمريكا نمونه اعلاي يك نظام سرمايه داري نئوليبرال است و تاكنون بحران هاي زيادي همچون بحران ضد وال استريت را بوجود آورده است. در این فصل نظام سرمايه داري از مناظر مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. ابتدا به نظریات مارکس به عنوان مهمترین منتقد جدی نظام سرمایه داری اشاره شده است و با ارائه مهمترین مفاهیم کلیدی در نقد نظام سرمایه داری، مفهوم بحران که، همزاد این نظام بوده تشریح و تبیین می گردد. از دیدگاه مارکس سرانجام نظام سرمایه داری به زوال و نابودی خواهد بود.
در ادامه به نظریات اهالی مکتب فرانکفورت و سایر متفکرینی که در این قلمرو اندیشیده اند و نظام سرمایه داری را به چالش کشانده اند پرداخته شده است و در نهایت با ارائه جدیدترین نظریه حول محور نقد نظام سرمایه داری به تبیین چارچوب تئوریک این پژوهش اشاره می شود. چارچوب مورد نظر مبتنی بر نظریه "بازفئودالی شدن" است که در دیدگاه های دو اندیشمند معاصر و متاخر، یورگن هابرماس و ریچارد بی فریمن تجلی یافته و مورد مداقه و تحلیل علمی قرار گرفته است.

2-1. دیدگاه های کارل مارکس درباره نظام سرمایه داری و نقد آن
کارل ماركس متفکری بود که تأثيرات ژرفي در تاريخ انديشه فلسفي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي بر جاي نهاده است.
مارکس بیش از هر متفکر دیگری به مسئله سرمایه داری پرداخته است و درباره بحران در نظام سرمایه‌داری اندیشیده و قلم زده است. هسته مرکزی در اندیشه‌ مارکس حول محور نقد نظام سرمایه‌داری است. او معتقد است که بحران، همزاد این نظام بوده و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی می‌کشاند.
به نظر مارکس، بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش می‌کند تا ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران می‌کشد و آنگاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا می‌رسد. مارکس اشکال سرمایه، مدارج گوناگون و مراحل دگردیسی آن را به تفصیل و با مثال‌های فراوان توضیح می‌دهد. (مارکس، ۱۳۶۳)
از نظر مارکس ؛ وقتي انسان‌ها در مسير تكاملي‌شان مرحله ابتدايي و اشتراكي یعنی كمون اوليه را پشت سر مي‌گذارند، براي برآورده ساختن نيازهاي ثانوي خود درگير يك همزيستي تنازع آميز مي‌شوند. اینجا تقسیم کار اجتماعی شکل می‌گیرد و تقسيم كار در جامعه بشري منجر به تشكيل طبقات متنازع مي‌شود. (همان منبع)
در حقیقت جامعه از توازن متغير نيروهاي متضاد ساخته مي‌شود. بر اثر تضادها و كشاكش‌هاي اين نيروها، تغيير و دگرگوني اجتماعي پديد مي‌آيد. كشمكش اجتماعي ترجيع بند تكامل تاريخ و جامعه بشري است. نيروي محرك تاريخ نیز، همان شيوه ارتباط انسان‌ها در رهگذر كشمكش‌هاي شان براي بدست آوردن نیازهای زندگي از چنگ طبيعت است.
در اين بخش، سعی می گردد که با استفاده از نظريات مارکس به عنوان يك نظريه پرداز حوزه اقتصاد سياسي به بررسی و نقد نظام سرمایه داری پرداخته و مفروض خود که همان تبعیض و نابرابری در این نظام است، از رهگذر نظریات این اندیشمند مورد بررسی قرار گیرد.
2-1-1. تعریف مارکس از سرمایه داری
از دیدگاه مارکس؛ سرمايه‌داري به وجه توليدي اطلاق مي‌شود كه به سوي ارزش‌افزايي يعني توليد ارزش افزوده و انباشت سرمايه جهت‌گيري دارد. مشخصه اصلي آن مالكيت خصوصي بر ابزار توليد و تقسيم جامعه به طبقه‌هاست. دو طبقه اصلي آن يكي دارندگان سرمايه و ابزار توليد، و ديگري كارگران‌اند كه چيزي جز نيروي كار خويش براي فروش ندارند. (احمدي، 1385، 115ـ114)
مارکس معتقد است که؛ سرمايه‌داري بر اثر وجود رقابت، توليدكنندگان كوچك و متوسط را يكي پس از ديگري نابود مي‌كند و بزرگ مالكي توسعه مي‌يابد، ارباب حرف و صنايع كوچك به صورت مزدوران تهي دست در مي‌آيند و در نتيجه، روز به روز اكثريت قريب به اتفاق مردم تهيدست مي‌شوند.
2-1-2. مفاهیم کلیدی در تشریح نظام سرمایه داری و نقد آن از دیدگاه مارکس
2-1-2-1. نظريه ارزش
اساس و پايه همه عقايد ماركس، نظريه ارزش اوست. عصاره نظريه ماركس اين است كه اساس ارزش، تنها بر "كار دستي" نهاده شده و تنها، بازوي انسان است كه ممكن است خلاق ارزش باشد. اختراع، سازمان‌گذاري و مديريت، هيچ كدام ارزش زا نيستند. مبناي ارزش هر كالاي توليدشده، تنها مقدار كار نهفته در آن است و اين مقدار كار، تنها واحد معقول، مشترك و قابل سنجش است؛ تا بتوان براي ارزش كالاها و مبادله آنان يافت. (مارکس، ۱۳۶۳)
2-1-2-2. ارزش اضافي
ارزش اضافي، بر نظريه ارزش استوار است؛ چون به عقيده ماركس كار تنها عنصر تشكيل دهنده توليد است؛ بنابراين ارزش اضافي، تنها از كار منتج مي‌شود. در واقع كارگران مولد هستند. ارزش اضافي تفاوت ارزش مبادله‌اي و ارزش مصرفي نيروي كار است. (همان منبع) اگر اين تئوري را تجزيه كنيم، به دو نتيجه مي‌رسيم:
- استثمار كارگران، اعم از اينكه سرمايه‌دار طرفدار كارگر باشد يا نباشد؛
- پول، وظيفه حقه بازي را به عهده مي‌گيرد؛ كه ارزشي زيادتر از ارزش واقعي به دست مي‌آید. (همان منبع)
« لذا كوشش ماركس بر اين است كه نشان دهد که كار، توسط سرمايه استثمار مي شود.ارزش لازم به صورت مزد به كارگر داده مي‌شود و ارزش اضافي به صورت سود براي كارفرما باقی مي‌ماند. ارزش لازم معادل هزينه حداقل معيشت كارگري است، اما اين حداقل را وضعيت اجتماعي تعيين مي‌كند.» (پولادی، 1383،190)
ارزش اضافي
ــــــــــــ = نرخ بهره‌كشي
ارزش لازم(مارکس،1386)
در روند رشد سرمايه و بازتوليد آن، ماركس مراحلي مانند تجمع، انحصار و تمركز را تشريح مي‌كند. سرمايه توليدي از آغاز دو بخش دارد: ثابت و شناور (ناپايدار). سرمايه شناور است كه كار را به استخدام مي‌گيرد (با تمايز ميان كار مجرد و كار مشخص، كار مولد و غيرمولد). با ارزشي كه بر اثر كار (يك نيروي اجتماعي) پديد مي‌آيد و به صورت كالا مجسم مي‌شود، يك "ارزش اضافی" بر مي‌گردد كه سرمايه را باز هم فربه‌تر مي‌كند. ماركس شكل‌هاي گوناگون ارزش افزوده يا اضافي را به صورت مفصل و فني توضيح مي‌دهد. . (مارکس، ۱۳۶۳)
2-1-2-3. سرمايه
سرمايه از دو قسمت سرمايه متغير و ثابت تشكيل مي‌شود:
- سرمايه متغير(v) ؛ همان مولّد ارزش اضافي است؛ كه براي پرداخت دستمزد اختصاص دارد.
- سرمايه ثابت (c) ؛ بقيه سرمايه كه براي توليد به كار گرفته مي شود.
اهميت اين تقسيم‌بندي در اين است كه سرمايه ثابت، به هيچ عنوان مولّد ارزش اضافي نيست. به همين علّت سرمايه را عقيم يا مرده نام نهادند. بنابراین نسبت c به v هرچه بزرگتر باشد، نرخ سود كمتر خواهد بود و به عكس. (همان منبع)
2-1-2-4. جريان كالا
ماركس معتقد است در نظام‌هاي قبل از سرمايه‌داري، هدف از توليد و فروش كالا رفع نياز بوده و گردش "كالا -پول -كالا " جريان دارد و هيچ‌گونه ارزش اضافي‌اي توليد نمي‌شود. ولي در نظام اقتصاد سرمايه، هدف از توليد كسب سود است نه رفع نياز و لذا جريان "پول -كالا -پول" حاكم بوده و از گردش آن ارزش اضافي توليد مي‌شود. مبناي فكري اين نظريه همان تفكيك اقتصاد طبيعي و اقتصاد پولي توسط ارسطو است. (همان منبع)
2-1-2-5. كاهش نرخ سود
سود در نظام اقتصاد سرمايه‌داري دائما رو به كاهش است. چرا كه در اين نظام، پيشرفت تكنيك؛ كارآفرينان را مجبور مي كند، به خاطر رقابت، سرمايه ثابت را جايگزين سرمايه متغير كنند. به اين ترتيب سرمايه متغير كه تنها منبع ارزش اضافي است، دائما كاهش مي يابد. (همان منبع)
2-1-2-6. نیروی کار
به عقيده او نيروي كار در سه مرحله خود را می نمایاند: 1- تعاون؛ اين روش نسبت به كار فردي پيشرفت بارزي دارد ولي مقدمه سرمايه‌داري است.
2- تقسيم كار؛ گرچه كارگر را به صورت آلت بي اراده‌اي درآورده ولي مستلزم به وجود آمدن سازمان صحيح كار و مقدمه هايی براي جامعه سوسياليستي است.
3- تمركز نيروي كار همراه با به كار بردن ماشين؛ كه كارگر را از هر نوع تخصص به دور داشته و مطيع دستگاه ها مي‌نمايد. (مارکس،1386)
2-1-2-7. زيربنا و روبنای جامعه
ماركس در مقدمه مباني نقد اقتصاد سياسي چنين مي‌گويد:
« انسان‌ها در توليد اجتماعي خود وارد مناسبات يا روابط معيني با يكديگر مي‌شوند كه گريزناپذير و مستقل از آنهاست. اين روابط كه روابط توليد ناميده مي‌شوند با مرحله معيني از رشد و تكامل نيروهاي مادیِ توليد تناسب دارد. »(مارکس،1386)
اين ساختار اقتصادي زيربناي جامعه است كه روبناي سياسي و حقوقي بر روي آن ساخته مي‌شود. به عبارت ديگر از نظر ماركس، صورت‌بندي اقتصادي- اجتماعي جامعه شامل يك زيربنا و يك روبناست.
«زيربنا يا همان ساختار اقتصادي جامعه شامل: الف) نيروهاي مادي توليد ب) روابط توليدي است. بر اين زيربنا يا به تعبيري ساختار اقتصادي، روبنايي پديد مي‌آيد كه شامل آگاهي اجتماعي، سياسي و حقوقي است.» (پولادي،1383، 184)
وي فرهنگ، سياست، ايدئولوژي و مذهب را هم جزو رو بنا و اقتصاد را زير بناي جامعه و شكل دهنده رو بنا مي‌داند. از ديدگاه ماركس نيروهاي توليدي در رابطه انسان با طبيعت شكل مي‌گيرند و رابطه انسان با انسان روابط توليدي را سامان مي‌دهد. رشد و تحول نيروهاي توليدي باعث تغيير و دگرگوني در روابط توليدي مي‌شود و اين، تغيير در "شيوه توليد" را در پي خواهد داشت. (مارکس ،1386)
تغییر در شیوه تولید یعنی شكل‌گيري انقلاب واقعي در جامعه. پس تحول نيروهاي توليدي و اقتصادي از دیدگاه مارکس عامل انقلاب در جامعه است. اين تغيير و انقلاب در زير بنا منجر به تغيير در روبناي جامعه هم مي‌شود. يعني هرگونه دگرگوني در اقتصاد باعث دگرگوني در فرهنگ، سياست، ايدئولوژي، مذهب و آگاهی اجتماعی خواهد شد.
از منظر ماركس اگر چه پديده‌هاي تاريخي حاصل تأثير و تأثر عوامل گوناگون هستند، اما در تحليل نهايي، همه اين عوامل "متغير وابسته" و فقط عامل اقتصادي "متغير مستقل" مي‌باشد. كل روابط توليدي، يعني آن روابطي كه انسان‌ها ضمن كاربرد مواد خام و فنون موجود براي دستيابي به اهداف توليدي‌شان با يكديگر برقرار مي‌سازند، همان بنيادهاي واقعي‌اند كه رو ساختار فرهنگي كل جامعه بر پایه آنها ساخته مي‌شود. روابط حقوقي و صورت دولت نیز ريشه در اوضاع مادي و اقتصادی زندگي دارند.(همان منبع)
در این رهیافت، روابط اجتماعي كه مردم از طريق اشتراك در زندگي اقتصادي با يكديگر برقرار مي‌سازند، اهميت درجه يك دارد. شيوه توليد اقتصادي كه در روابط ميان انسان‌ها خود را نشان مي‌دهد، مستقل از هر فرد خاصي است و تابع اراده‌ها و اهداف فردي نيست.
2-1-2-8 . شیوه های توليد
پس از مرحله آغازين كمونيسم اوليه، ماركس چهار شيوه توليد عمده و پياپي را در تاريخ نوع بشر در نظر گرفته بود: توليد آسيايي، باستاني، فئودالي و بورژوايي. هر يك از اين شيوه‌هاي توليد از رهگذر تناقض‌ها و تنازع‌هاي پرورده در دل نظام پيشين پديد مي‌آيند. تنازع‌هاي طبقاتي ويژه هر توليد خاص، به پيدايش طبقاتي مي‌انجامند كه ديگر نمي‌توانند در چارچوب نظم موجود منافع‌شان را تأمين كنند؛ در اين ضمن، رشد نيروهاي توليدي به آخرين حدود روابط توليدي موجود مي‌رسد.
هرگاه كه چنين لحظه اي فرا رسيده باشد، طبقات جديدي كه باز نماينده اصل توليدي نويني‌اند؛ شرايط مادي مورد نياز براي پيشرفت آينده را مي‌آفرينند. به هر روي روابط توليدي بورژوايي،آخرین صورت تنازع در فرا گرد اجتماعي توليد است. هر گاه كه اين آخرين نوع روابط توليد متنازع از سوي پرولتارياي پيروز برانداخته شود، ماقبل تاريخ جامعه بشري به پايان خواهد رسيد و اصل ديالكتيكي كه بر تكامل پيشين بشر حاكم بود، ديگر از عملكرد باز خواهد ايستاد و در روابط انسان‌ها، هماهنگي، جانشين ستيزه اجتماعي خواهد شد. (مارکس ،1386)
2-1-2-9. طبقه، آگاهی طبقاتی، نبرد طبقاتی
طبقه به مجموعه‌اي از اشخاص گفته مي‌شود كه در سازمان توليد، كاركرد يكساني دارند. طبقات جديد از دیدگاه مارکس، مالكان قدرت كار، مالكان سرمايه و مالكان زمين هستند كه منبع درآمدشان به ترتيب عبارتند از: دستمزد، سود و اجاره زمين.تقسيم جامعه به طبقات، جهان‌بيني سياسي، اخلاقي، فلسفي و مذهبي گوناگون را پديد مي‌آورد، جهان‌بيني‌هايي كه روابط طبقاتي موجود را بيان مي‌كنند و بر آن گرايش دارند كه قدرت و اقتدار طبقه مسلط را تحكيم يا تضعيف می كنند.
نظريه طبقاتي ماركس بر اين باور است كه؛ تاريخ جوامعي كه تاكنون موجود بوده‌اند، تاريخ نبردهاي طبقاتي است. بنا براين نظر، جامعه بشري همين كه از حالت ابتدايي و به نسبت تمايز يافته‌اش بيرون آمد، پيوسته منقسم به طبقاتي بوده است كه در تعقيب منافع طبقاتي‌شان با يكديگر برخورد داشته‌اند. (مارکس ، ۱۳۶۳)
به نظر ماركس، منافع طبقاتي و برخورد قدرتي كه همين منافع به دنبال مي‌آورند، تعيين كننده اصلي فراگرد اجتماعي و تاريخي هستند. تحليل ماركس پيوسته بر اين محور دور مي‌زند كه چگونه روابط ميان انسان‌ها با موقعيت‌شان در ارتباط با ابزارهاي توليد شكل مي‌گيرند؛ يعني اين روابط به ميزان دسترسي افراد به منافع نادر و قدرت‌هاي تعيين كننده بستگي دارند. وی يادآور مي‌شود كه دسترسي نابرابر به اين منابع و قدرت‌ها در همه زمان‌ها و شرايط به نبرد طبقاتي مؤثري نمي‌انجامد؛ بلكه ماركس تنها اين نكته را بديهي مي‌داند كه امكان درگيري طبقاتي در ذات هر جامعه تمایز يافته‌اي وجود دارد زيرا كه چنين جامعه‌اي ميان اشخاص و گروه‌هايي كه در درون ساختار اجتماعي و در رابطه با ابزار توليد پايگاه‌هاي متفاوتي دارند، پيوسته برخورد منافع ايجاد مي‌كند.
کارل ماركس در پيشگفتار كتاب سرمايه، چنین می‌نویسد كه در نظام سرمایه داری با افراد تنها به عنوان تشخص مقوله‌هاي اقتصادي و تجسم روابط و منافع ويژه طبقاتي سروكار پيدا مي‌كنيم. وي عملكرد ساير متغيرها را انكار نمي‌كند، اما نقش طبقات را تعيين كننده مي‌داند. مكان‌هاي گوناگوني كه انسان‌ها در طبقات اشغال مي‌كنند به "منافع طبقاتي" گوناگوني نيز مي‌انجامد. اين منافع گوناگون از آگاهي طبقاتي يا فقدان آن در ميان افراد بر نمي‌خيزد، بلكه از جايگاه‌هاي عيني‌شان بر فراگرد توليد مايه مي‌گيرند. انسان‌ها ممكن است به منافع طبقاتي‌شان آگاه نباشند اما باز همين منافع آنها را جهت مي‌دهد . (مارکس ،1386)
در نتيجه روابط اجتماعي توليد با دگرگوني و تحول ابزارهاي مادي توليد و نيروهاي جامعه دگرگون مي‌شوند. در يك نقطه معين، روابط اجتماعي دگرگون شده توليدي با روابط مالكيت موجود، يعني با شيوه تقسيم بندي‌هاي موجود ميان مالكان و غير مالكان تضاد پيدا مي‌كنند. همين كه جامعه به چنين نقطه‌اي مي‌رسد، نمايندگان طبقات رو به تعالي، روابط موجود مالكيت را مانع تكامل بيشترشان تلقي مي‌كنند. اين طبقات كه دگرگوني در روابط مالكيت موجود را به عنوان تنها راه تعالي شان تشخيص مي‌دهند، طبقاتي انقلابي مي‌شوند. بر اثر تضادها و تنش‌هاي موجود بر چارچوب ساختار رايج اجتماعي، روابط اجتماعي تازه‌اي تحول مي‌يابند و اين روابط به نوبه خود به تضادهاي موجود دامن مي‌زنند.
به اعتقاد ماركس، منافع طبقاتي از منافع فردي تفاوت بنيادي دارند و نمي‌توانند از منافع فردي برخيزند. منافع اقتصادي بالقوه اعضاي يك قشر خاص، از جايگاه آن قشر در درون ساختارهاي اجتماعي ويژه و روابط توليدي سرچشمه مي‌گيرند. اما اين امكان بالقوه تنها زماني بالفعل مي‌شود و طبقه بر خود به طبقه براي خود تبديل مي‌شود كه افراد اشغال كننده پايگاه‌هاي يكسان در يك نبرد مشترك درگير شوند. در آن صورت شبكه‌اي از ارتباطات ميان آنها پديد مي‌آيد. آنان از اين مسیر به سرنوشت مشترك‌شان آگاه مي‌شوند. طبقات ستمكش گرچه دست و پاي‌شان را چيرگي ايدئولوژيك ستمگران بسته است اما با اين همه براي نبرد با آنها ايدئولوژي‌هاي ضد ايدئولوژي حاكم را نيز به وجود مي‌آورند. . (مارکس،1386)
2-1-2-10. کار بیگانه شده
از منظر مارکس،هر چه كارگر كالاي بيشتر مي‌آفريند، خود به كالاي ارزان‌تري بدل مي‌شود، افزايش ارزش جهان اشياء، نسبتي مستقيم با كاستن از ارزش جهان انسان‌ها دارد.
واقعيت يافتگي کار صرفاً به اين معناست كه شيئي (ابژه) كه كار توليد مي‌كند يعني محصول كار، در مقابل كار به عنوان چيزي يگانه و قدرتي مستقل از توليدكننده قد علم مي‌كند. بدين ترتيب محصول كار در شيئي تجلي مي‌يابد و به ماده‌اي تبديل مي‌شود. اين محصول عينيت يافتن كار است. واقعيت يافتگي كار، عينيت يافتن آن است. اما اين عينيت‌يافتگي به عنوان از دست دادن واقعيت (محصول) تا آن حد است كه كارگر واقعيت خويش را تا مرز هلاك شدن از فرط گرسنگي از دست مي‌دهد. (مارکس، كتاب دست‌نوشته‌ها)
عينيت يافتن به معناي از دست دادن شي تا حدی است كه از كارگر اشيائي ربوده مي‌شود كه نه تنها براي زندگي‌اش بلكه براي كارش ضروري است. بدين ترتيب كارگر هر چه بيشتر اشياء توليد مي‌كند، كمتر صاحب آن مي‌شود و بيشتر زير نفوذ محصول خود يعني سرمايه قرار مي‌گيرد. در نتیجه مي‌توان گفت كه بدين صورت رابطه كارگر با محصول كار خويش، رابطه با شيء بيگانه است. (مارکس ، ۱۳۶۳)
براساس اين پيش‌فرض، هر چه كارگر از خود بيشتر در كار مايه گذارد، جهان بيگانه اشيائي كه مي‌آفريند بر خودش و در واقع ضد خودش قدرتمندتر و زندگي دروني‌اش تهي‌تر مي‌شود و اشياي كمتري از آن او مي‌شوند. بيگانگي كارگر از محصولاتي كه مي‌آفريند، نه تنها به معناي آن است كه كارش تبديل به يك شيء و يك هستي خارجي شده است بلكه به اين مفهوم نيز هست كه كارش خارج از او، مستقل از او و به عنوان چيزي بيگانه با او موجوديت دارد و قدرتي است كه در برابر او قرار مي‌گيرد.
اقتصاد سياسي کلاسیک با ناديده گرفتن رابطه مستقيم ميان كارگر و محصولاتش، بيگانگي ذاتي در سرشت كار را پنهان مي‌كند. درست است كه كار براي ثروتمندان اشياي شگفت‌انگيز توليد مي‌كند اما براي كارگر فقر و تنگدستي مي‌آفريند. كار به وجود آورنده قصرهاست، اما براي كارگر آلونكي مي‌سازد، كار زيبايي مي‌آفريند اما براي كارگر زشتي‌آفرين است.
بيگانگي نه تنها در نتيجه توليد كه در خود عمل توليد و در چارچوب فعاليت توليدي نيز اتفاق مي‌افتد. اگر كارگر در خود عمل توليد، خويشتن را از خود بيگانه نكرده باشد چطور مي‌تواند نسبت به محصول فعاليت‌اش بيگانه باشد؟
به دليل اين واقعيت كه كار نسبت به كارگر، عنصري خارجي است يعني به وجود ذاتي كارگر تعلق ندارد، در نتيجه در حين كار كردن نه تنها خود را به اثبات نمي‌رساند، بلكه خود را نفي مي‌كند و به جاي خرسندي احساس رنج مي‌كند. بنابراين كارگر فقط زماني كه خارج از محيط كار است، خويشتن را درمي‌يابد و زماني كه در محيط كار است، خارج از خويشتن خویش مي‌باشد.(همان منبع)
چنين كاري، كار اجباري است كه نيازي را برآورده نمي‌سازد، بلكه ابزاري صرف براي برآورده ساختن نيازهايي است كه نسبت به آن خارجي هستند. ما در اينجا شاهد از خودبيگانگي هستيم كه قبلاً به شكل بيگانگي از اشياء مشاهده كرده بوديم.
انسان موجودي است كه به خلاف حيوان كه در توليداتش فقط خود را بازتوليد مي‌كند و از اين طريق نيازهاي جسماني‌اش را مرتفع مي‌سازد، مي‌تواند تمام طبيعت را بازتوليد كند. اما در نتيجه‌ی كار بيگانه شده، وجود نوعي آدمي، به وجودي بيگانه و به ابزاري در خدمت حيات فردي‌اش تبديل مي‌شود و بدين ترتيب آدمي از ذات معنوي و وجود انساني‌اش بيگانه مي‌شود.
پيامد مستقيم اين واقعيت كه آدمي از محصول كار خويش، از فعاليت حياتي خويش و از وجود نوعي خودبيگانه مي‌شود، بيگانگي آدمي از آدمي است. در حقيقت اين قضيه كه سرشت نوعي آدمي از او بيگانه شده است، به اين مفهوم است كه آدم‌ها از هم و هركدام از آنها از سرشت ذاتي آدمي بيگانه شده‌اند.
اگر محصول كار به كارگر تعلق داشته باشد و اگر اين محصول چون نيرويي بيگانه در برابر او قد علم مي‌كند، فقط از آن جهت است كه به انسان ديگري غير از كارگر تعلق دارد. اگر فعاليت كارگر مايه عذاب و شكنجه اوست، پس بايد براي ديگري منبع لذت و شادماني زندگي‌اش باشد. نه طبيعت، بلكه فقط خود انسان است كه مي‌تواند اين نيروي بيگانه بر انسان باشد. (مارکس ، ۱۳۶۳)
تنها در اوج تكامل مالكيت خصوصي، راز اينكه انسان از يك سو محصول كار بيگانه شده و از سوي ديگر وسيله‌اي است كه با آن كار خود را بيگانه مي‌كند، آشكار مي‌شود.
2-1-3. نقد سرمایه داری در دیدگاه مارکس
2-1-3-1. بحران زایی
از منظر مارکس سرمايه در روند رشد خود، با ديناميسمي دروني و وقفه ناپذير مدام رشد مي‌كند و مانند توده بهمن، مدام بزرگتر مي‌شود و تمام موانع را از سر راه بر مي‌دارد، يا "آنها را مي‌بلعد تا خود فربه‌تر شود، و وقتي ديگر مانعي نبود، سرانجام خود را مي‌بلعد ." (مارکس،1386)
ماركس معتقد است، بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمايه است و ثابت ماندن در حكم مرگ آن است. او تلاش مي‌كند ثابت كند كه اين رشد تا ابد ممكن نيست و در جايي به ركود و سپس بحران مي‌كشد و آنگاه است كه ساعت مرگ سرمايه فرا مي‌رسد.
سرمايه دمادم تضادهاي دروني خود را مي‌آفريند، كه در بحران‌هاي اقتصادي تظاهر مي‌يابد. تضاد اصلي كه سرنوشت سرمايه را رقم مي‌زند، تضادي است كه ميان سرشت جمعي نيروي كار براي توليد ارزش اضافي (سرچشمه سرمايه) و شكل فردي مالكيت ابزار توليد و محصولات توليدي در مي‌گيرد. همين تضاد است كه سرانجام رشد سرمايه را به بن بست مي‌كشد. (همان منبع)
ماركس نكته‌اي را يادآور مي‌شود كه براي درك بحران هاي نظام مهم است: در فراگرد بغرنج انباشت سرمايه، پس از تراكم و تمركز و انحصار، بخشي از نقدينه خود را از روند توليد آزاد مي‌كند و به صورت سرمايه خالص مالي به جريان مي‌افتد. انبوهه ثروت فردي بر كل روند توليد چيره مي‌شود و بر سير آن تأثير مي‌گذارد. اصل "كمترين سرمايه براي بيشترين بهره" رقابت طبيعي كار با سرمايه را به رقابت شديد سرمايه با سرمايه متحول مي‌كند. هرگاه سرمايه به سودي هم ارز با موازين مشخص رقابت در بازار دست نيابد، كل نظام دچار بحران مي‌شود. (همان منبع)
ماركس بار ديگر نتيجه مي‌گيرد: "انحصار سرمايه براي شيوه توليدي كه خود با آن و تحت تأثير آن شكوفا شده، به صورت مانع رشد در مي‌آيد. تضاد ميان تمركز وسايل توليد از سويي و سرشت اجتماعي نيروي كار از سوي ديگر به حدي مي‌رسد كه همنشيني آنها ديگر در پوسته سرمايه‌داري نمي‌گنجد. اين پوسته سرانجام مي‌تركد."
ماركس توضيح مي‌دهد كه با پيشرفت فني، تناسب ميان سرمايه ثابت و سرمايه شناور به سود اولي به هم مي‌ريزد، در حاليكه بيشترين سود هميشه از بخش دوم ناشي مي‌شود. با پايين آمدن ميزان سود، انگيزه توليد افت مي‌كند، و سرمايه از رشد و تكامل، يعني عنصر حياتي خود دور مي‌افتد. علايم بيماري به صورت رعشه ‌هایي از عارضه‌هاي اقتصادي و اجتماعي ظاهر مي‌شود. سرانجام با يورش گوركناني كه سرمايه‌داري خود آفريده است (پرولتاريا) ناقوس مرگ آن به صدا در مي‌آيد. (همان منبع)
ماركس فروپاشي قطعي حكومت سرمايه را مژده مي‌دهد:
"هر نظم تاريخي در تكامل جامعه، پايه‌هاي مادي سامان‌هاي برتر را فراهم مي‌آورد. هر شكل اجتماعي در مرحله معيني از كمال، جاي خود را به نظمي بالاتر مي‌دهد. هنگامي كه تضاد ميان مناسبات توزيع ثروت، كه بازتاب شكل تاريخي مناسبات توليدي هستند، با نيروهاي توليد و ظرفيت هاي توليدي به نهايت برسد، تعارض دامنه و ژرفاي بي سابقه اي پيدا مي‌كند. در اين حال برخوردي قطعي ميان تكامل مادي توليد و شكل اجتماعي آن پديد مي‌آيد. ماركس اين شرايط را زمينه‌اي براي انقلاب اجتماعي مي‌داند.(همان منبع)
2-1-3-2. بهره کشی و تشدید شکاف طبقاتی
تنها انگيزه‌اي كه سبب مي‌شود صاحب سرمايه در كشاورزي، صنعت، عمده‌فروشي يا خرده‌فروشی كالايي خاص سرمايه‌گذاري كند، سود شخصي خويش است. براي سرمايه‌دار مفيدترين شيوه به كار انداختن سرمايه در شرايطي كه يك ميزان خطر وجود داشته باشد، شيوه‌اي است كه بيشترين سود را نصيب او سازد، اما اين شيوه هميشه مفيدترين شيوه نيست.
از دیدگاه مارکس ، مفيدترين شيوه‌اي كه مي‌توان سرمايه را به كار بست، بهره بردن از نيروهاي توليد است. نرخ سود مانند اجاره بها و دستمزد با رونق جامعه افزايش و با ركود آن كاهش نمي‌يابد. به عكس نرخ سود در جوامع ثروتمند معمولاً پايين و در جوامع فقير بالاست. نرخ سود معمولاً در كشورهايي كه به سرعت در حال زوال مي‌باشند، بالاترين سطح را دارد. (مارکس، ۱۳۶۳)
‌كارگر تا زماني به عنوان كارگر موجوديت دارد كه در مقام يك سرمايه براي خود وجود داشته باشد و هنگامي به عنوان يك سرمايه وجود دارد كه براي او سرمايه‌اي وجود داشته باشد. در نظام سرمایه‌داری، كارگر بيكار، يعني آدم كاركني كه خارج از روابط كار است، به حساب نمي‌آید.
بر این اساس،‌ نيازهاي كارگر چيزي جز يك چیز نيست؛ تأمين معاش كارگر تا وقتي كه به كار مشغول است. يعني تا آن حد ضروري است كه نسل كارگران از گرسنگي نميرند. بنابراين دستمزد كارگر به همان اندازه كه نگهداري و مراقبت از ساير ابزارهاي توليد اهميت دارد، يا به كلام ديگر به همان اندازه كه طرف سرمايه به طوركلي براي بازتوليد آن با بهره، موردنياز است و يا مانند روغني كه به چرخ‌ها مي‌مالند تا از حركت نيفتند، مهم شمرده مي‌شود. سرمايه‌دار و كارگر، مصرف‌كننده را فريب نمي‌دهند، بلكه يكديگر را فريب مي‌دهند و اين موضوع به رابطه‌اي طبيعي تعبير مي‌شود. (همان منبع)
كار، سرمايه و رابطه ميان اين دو خصيصه، مالكيت خصوصي را به نمايش درمي‌آورد. مسير حركتي كه اين اجزاي تشكيل‌دهنده بايد طي كنند، به شرح زير است: (همان منبع)
الف) وحدت با ميانجي‌يابي، سرمايه با كار: در اين مرحله سرمايه و كار با هم وحدت دارند، سپس اگرچه از هم جدا شده و نسبت به هم بيگانه مي‌شوند، اما متقابلاً تكامل مي‌يابند و يكديگر را به عنوان وضعيتي ايجابي ارتقاء مي‌دهند.
ب) تضاد ميان سرمايه و كار: كه يكديگر را به صورت متقابل طرد مي‌كنند. كارگردر این ميان، سرمايه‌دار را به عنوان ناوجود خويش مي‌داند و به عكس هركدام سعي مي‌كند ديگري را از حيات ساقط كند.
ج) تضاد هركدام با خويش: سرمايه‌دار كاملاً قرباني مي‌شود و به صفوف طبقه كارگر درمي‌آيد، در حالي كه كارگر (البته فقط به صورت استثنا) سرمايه‌دار مي‌شود. كار مرحله‌اي از (تكامل) سرمايه و هزينه آن محسوب مي‌شود، از اين روي دستمزد كار غرامتي است كه سرمايه مي‌دهد. (مارکس،1377)
از نظر مارکس، مبارزه آشتي‌ناپذير سرمايه‌دار و كارگر مزدکار را تعيين مي‌كند. در اين مبارزه پيروزي ناگزير از آن سرمايه‌دار است. سرمايه‌دار بدون كارگر بيشتر مي‌تواند زندگي كند تا كارگر بدون سرمايه‌دار. پايين‌ترين و ضروري‌ترين سطح دستمزد آن است كه معاش كارگر را براي دوره‌اي كه كار مي‌كند، تأمين مي‌کند.
تقاضا براي كار انسان همانند همه كالاهاي ديگر، ضرورتاً سطح توليد آدمي را تنظيم مي‌كند. هرگاه عرضه بيش از تقاضا مي‌شود، بعضي از كارگران به ورطه گدايي و بينوايي مي‌افتند. لذا بقاي كارگر تابع همان شرايطي مي‌شود كه بقاي هر كالاي ديگر؛ پس كارگر تبديل به كالا مي‌شود و بايد بخت و اقبال يارش باشد تا خريداري بيابد. هنگامي كه سرمايه‌دار سود مي‌برد كارگر لزوماً سودي نمي‌برد، اما هرگاه سرمايه‌دار ضرر كند كارگر لزوماً ضرر مي‌كند. مثلاً اگر سرمايه‌دار قيمت بازار را به راه‌های مختلف بالاتر از سطح قيمت طبيعي نگاه دارد، كارگر سودي نمي‌برد. (مارکس، 1377)
در مورادي كه كارگر و سرمايه‌دار رنج مي‌برند، كارگر به خاطر هستي خويش رنج مي‌كشد و سرمايه‌دار به خاطر سودي كه بايد از مال بي‌جانش درآورد.
ماركس سه وضعيت را در جامعه مورد نظر قرار می‌دهد و وضعيت كارگران را در آنها بررسي می‌کند: (همان منبع)
الف) اگر ثروت جامعه‌اي در سراشيب سقوط قرار گيرد، هيچ طبقه‌اي به اندازه طبقه كارگر چنين بي‌رحمانه دچار رنج و سختي نمي‌شود.
ب) اگر ثروت جامعه‌اي در حال افزايش باشد، اين تنها وضعيتي است كه مطلوب كارگران است، در اين شرايط رقابت ميان سرمايه‌داران شروع و تقاضا براي كارگران از عرضه آن بيشتر مي‌شود.
بالا رفتن دستمزدها باعث مي‌شود كه كارگران بيش از حد كار كنند. كارگران اگر درآمد بيشتري بخواهند بايد اوقات فراغت خويش را بيشتر قرباني كنند و لذا تمام آزادي خويش را از دست بدهند. در چنين جامعه‌اي كه بيش از همه براي كارگران مطلوب است، نتيجه ناگزير براي كارگران، كار بيش از حد، مرگ زودرس، تنزل تا سطح ماشين و نوكر و مطيع سرمايه شدن است.
با افزايش سطح دستمزدها، جنون سرمايه‌داران براي پولدار شدن، كارگران را نيز فرا مي‌گيرد كه تنها با قرباني كردن ذهن و جانشان آرام مي‌شوند. با افزايش دستمزدها و كار بيش از حد كارگران، بخش عظيمي از كار انباشته مي‌شود و در نتیجه‌ی آن انباشت سرمايه صورت مي‌گيرد. وقتي كار زيادي انباشته شود در واقع محصولات كارگر هر چه بيشتر از او گرفته مي‌شود تا آنجا كه كار او به عنوان دارايي شخص ديگري در مقابل او قرار مي‌گيرد و لذا محصول كار با كارگر، بيگانه‌تر مي‌شود.
همچنين انباشت سرمايه، تقسيم كار را شدت مي‌بخشد، كارگر را يك بُعدي مي‌سازد و او را تا حد ماشين تنزل مي‌دهد و رقابت او را نه تنها با آدم‌ها بلكه با ماشين‌ها نيز موجب مي‌شود. ‌انباشت سرمايه رفته رفته موجب مي‌شود كه كميت معيني از صنعت، كميت بيشتري از محصولات را توليد کند و توليد مازادي به وجود آيد و بخش عظيمي از كارگران اخراج شوند و دستمزدها به پايين‌ترين سطح ممكن برسد.
ج) در كشوري كه به ثروتي سرشار دست يافته است، هم دستمزد كار و هم سود سهام احتمالاً بسيار اندك است و رقابت براي اشتغال چنان زياد است كه موجب كاهش سطح دستمزدها تا بدان حد مي‌شود كه به زحمت كفاف معاش تعدادي از كارگران را مي‌دهد. (همان منبع)
از نظر ماركس در این نظام همه چيز با كار خريده مي‌شود، اما در همان حال اعلام مي‌كند كه كارگري كه قادر نيست هر چيز را بخرد، مجبور است خود و هويت انساني‌اش را بفروشد. از این منظر، كار يگانه قيمت ثابت چيزهاست، در حالي كه در عمل چيزي ناپايدارتر از قيمت كار كه دستخوش نوسانات فراوان است وجود ندارد.

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

مبانی نظری پیشینه تحقیق نظام سرمایه داری ونظریات مربوط به آن (فصل دوم)_1597209193_42240_8524_1518.zip0.19 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت