تحقیق درباره زندگینامه امام زمان 95 صفحه فایل ورد
تحقیق درباره زندگینامه امام زمان 95 صفحه فایل ورد

توضیحات :

تحقیق درباره زندگینامه امام زمان 95 صفحه فایل ورد قابل ویرایش.


بخشی از متن :

زندگینامه:

نام:همنام پیامبر(محمد)

پدرومادر:امام حسن عسکری ونرجس

شهرت:مهدی موعود،امام عصر،صاحب الزمان،بقیه الله،قائم،...

کفالت پدر:به طورمخفی بسربرد.

دوران زندگی:درچهاربخش

1-دروران کودکی درپنج سال تحت سرپرستی پدردرپشت پرده خفاء،تا ازگذنددشمنان کحفوظ بماندوهناگامی که درسال 260پدرش شهیدشد،مقام امامت به اومحول گردید.

2-غیبت صغری:از سال260هـ.ق شروع شدودرسال 329که حدود7سال میشودپایان یافت(اقوال دیگزی نیز گفته شده است).

3-غیبت کبری:ازسال 329شروع شد،وتاوقتی که خدابخواهدظهورکند،ادامه یافت.

4-دوران درخشان ظهورآن حضرت وحکومت خهانی او.


انتظارچيست؟

يكي از وظايف منتظران راستين ظهور مصلح بزرگ جهاني، اين است كه هرگونه ابهام و ترديد را از دل نااميدان و منكران بزدايند و شور و نشاط و اميد را جايگزين آن گردانند.

وعده هاي ظهور امام زمان (عج ) در شعر و كلام انديشمندان :

وعده هاي تحقق دولت عدل الهي، انتظار و ثواب منتظران و بعضي از وظايف آنها در دوران پرآشوب و آكنده از ظلم و ستم روزگار غيبت امام زمان عليه السلام در شعر و كلام بعضي انديشمندان به وضوح ديده مي شود كه به نوعي اميد را در قلوب ايجاد مي نمايند. در اين مطلب به بعضي از آن موارد اشاره اي گذرا مي شود:

1. خواجه نصيرطوسي، در كتاب كشف المراد آورده است:" غيبت او، مربوط به خود ما است."

يعني عدم آمادگي ما نسبت به ظهور امام، باعث به تعويق افتادن ظهور حضرت مي شود. پس بايد هر چه بيشتر و سريعتر خود را آماده انقلاب امام زمان (عج) بنماييم.



2. اسدي طوسي، در گرشاسب نامه سروده است:

از اين پس نباشد پيمبر اگر

به آخر زمان، مهدي آيد به در

بگويد خط و نامه كردگار

كند دين پيغمبري، آشكار

بدارد جهان بر يكي دين پاك

برآرد ز دجال و خيلش هلاك

رسد ز آسمان هر پيمبر فراز

شوند از پس"مهدي" اندر نماز


3. خواجه حافظ شيرازي، ديوان:

كجاست صوفي دجال فعل ملحد شكل

بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد


4. امام خميني(ره)، در كتاب كوثر:

كسي كه عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد، حضرت مهدي است، آن هم نه عدالت در زمين براي رفاه مردم، بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت.


5. آية الله طالقاني، در كتاب آينده بشريت از نظر مكتب ما:

آن ديني كه پيشوايان حق دستور مي دهند كه چون اسم صريح" قائم به حق" و موسس دولت حقه اسلام برده مي شود همه برپا بايستيد و آمادگي خود را براي اجراي تمام اوامر و دستورات، بدين وسيله اعلام نماييد، و خود را هميشه نيرومند و مقتدر براي اقامه حق در برابر بدخواهان نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مُرد.


6. علامه طباطبائي، در تفسيرالميزان:

حق اين است كه آيه شريفه(نور/54) جز با اجتماعي كه به وسيله ظهور مهدي عليه السلام به زودي منعقد مي شود قابل انطباق با هيچ مجتمعي نيست.


7. علامه جعفري، در ترجمه و تفسير نهج البلاغه:

در آن روزهاي الهي(ظهور)، چهره نوراني آن انسان كامل(حضرت مهدي عليه السلام)، چهره حقيقي قرآن را روشن خواهد ساخت. آرا و نظريات پيش ساخته كه بر مبناي آلودگي هاي مغزي و تمايلات دروني شكل گرفته اند، توانائي رويارويي با آن قيافه نوراني قرآن را از دست خواهند داد...


8. محمد تقي شريعتي، سقراط خراسان:

عمر طولاني تر از حد طبيعي، نظاير فراوان دارد كه در كتب مربوطه نقل شده و به نص قرآن، حضرت نوح نهصد وپنجاه سال در ميان قومش درنگ كرد. بنابراين برمبناي هيچ قاعده و به استناد هيچ قانوني، چه عملي، چه عقلي و فلسفي، منكرين حق تخطئه و رد و انكار اعتقاد به ولي عصر(عج) را ندارند.

او در اين عالم، مثل قلب در وجود آدمي است و از جزيي و كلي امور اين جهان درست همچون قلب نسبت به بدن آگاه است.

همه روزه اعمال خير و شر افراد به نظر مباركش مي رسد، از كارهاي زشت شيعيان دلگير و متاثر مي گردد، و اعمال شايسته آنها، او را شادمان مي سازد و درباره انجام دهنده اش دعاي خير مي كند. اگر فقط يك روز از عمر دنيا بيش نماند، حتما ظهور مي فرمايد و جهان را پر از عدل و داد مي كند پس از آنكه از جور و فساد لبريز شده باشد.

وظيفه شيعه اين است كه همواره منتظر ظهور باشد و از خدا بخواهد و دعا و ندبه كند. از بزرگترين عبادات همين انتظار است كه شب هاي قدر، بلكه هر شب جمعه، حتي همه شب، اين انتظار را داشته و به اين اميد و نيت به رختخواب رود، و ضمنا خود را آماده ياري آن بزرگوار نمايد.

بزرگترين آرزوي شيعه اين است كه فرج آل محمد(ص) را دريابد و از اصحاب امام زمان عليه السلام باشد، اگر در اين آرزو و در انتظار مرد، به شهادت رسيده و اگر به آن رسيد، به سعادت ابدي نائل گشته است.


9. استاد شهيد مرتضي مطهري، در كتاب قيام و انقلاب مهدي(عج):

مهدي موعود(عج) تحقق بخش ايده آل همه انبيا و اوليا و مردان مبارز راه حق است.


10. دكتر شريعتي، در كتاب انتظار مذهب اعتراض:

" انتظار" ، هم يك اصل فكري اجتماعي و هم يك اصل فطري انساني است، به اين معنا كه اساسا انسان موجودي است منتظر و هر كه انسان تر، منتظرتر.

"انتظار" به بشر، آينده گرايي و بينش بزرگ مي دهد. اما بشر امروز در نظام پليد مصرفي، انتظار را از دست داده و فقط منتظر اتوبوس ايستاده است.

" منتظر" ، انسان معتمدي است كه هر لحظه در انتظار انفجار قطعي نام هاي ضدانساني است و همواره خود را براي شركت در چنين انقلاب جهاني؛ كه با شمشير علي و زره پيغمبر و به دست فرزند پيغمبر و علي(عليه السلام) برپا مي شود، آماده مي كند.


11. شهيد سيد محمد باقر صدر، انقلاب مهدي(عج) و پندارها:

" مهدي" اسلام، انسان معيني است كه در كنار ما با تمام وجودش زندگي مي كند، و براي ما در همه اين دردها، غصه ها و آتش تاخت و تازهاي ستمگران... مي سوزد. و خود او هم در انتظار آن لحظه اي است كه بتواند دستش را به سوي ستمديده محروم دراز كند و ريشه ستمگران را از بن بكند.


12. محمدرضا حكيمي، در كتاب خورشيد مغرب:

"انتظار"، در درون تاريكي و سردي ها، به دميدن سپيده دمان چشم داشتن، و به اميد طلوع خورشيد زيستن!

در جهان آكنده از ستم و بيداد، دست و پا زدن و از شادماني طلوع طليعه جهان آكنده از داد و دادگري سرشار بودن!

در برابر كوه مشكلات زمانه قرار گرفتن، و چون كوه مقاوم بودن!

شمشيرها و شهادت ها را پذيرا شدن و خط ها و شهامت ها را پاس داشتن!

اين است" انتظار"، شعار شورآور منتظران، مقاومان، پايداران، شيعيان، مهدي طلبان تاريخ.

انتظار، در ماهيت خود، انسان منتظر را متوجه خداي جهان مي كند. منتظران، چشم به راه" مهدي"(عج) هستند. مهدي عليه السلام(همان) بنده خدا، كه به قدرت خدا زنده است.

توجه به خدا و طلب فرج از درگاه خدا، از مهم ترين اصول اين اعتقاد است.

منتظران بايد هميشه روي دل به سوي خدا كنند و از پيشگاه لايزال، طلب گشايش و فرج نمايند.

انسان منتظر حكومت علي وار مهدي عليهماالسلام، علاوه بر تدين و تقوي، بايد پارسا باشد و خود را چنان كه آن پيشوا دوست دارد، بسازد و بدارد، و به او و ياران او شباهت به هم رسانده تا به لطف خدا درشمار آنان به حساب آيد.

انسان منتظر بايد داراي اخلاق اسلامي باشد، و جامعه منتظر بايد مظهر اخلاق اسلامي باشد. شيعه بايد با رفتار انساني، همواره مايه زينت و افتخار ائمه طاهرين عليهم السلام باشد نه مايه ننگ آنان. و اين رعايت، در دوران غيبت امام، واجب تر است.

دوران انتظار، دوران تكليف است. و آن تكليف، نگهباني دين خداست در سطح فرد و در سطح اجتماع.

در عصر انتظار، ممكن است شبهه هايي در ذهن برخي به وجود بيايد، يا شياطين پنهان و يا شياطين آشكار، به سست كردن پايه هاي اعتقادي افراد برخيزند. بايد در برابر اين شبهه ها مقاومت كرد و آنها را از ذهن ها زدود.

نگهبانان ميراث قرآني و فرهنگ تربيتي اسلامي بايد در برابر همه اين تهاجمات پايداري كنند.

اميد كه همگي ما، خود را در برابر اين مسئوليت خطير، مسئول بدانيم و لحظه اي از وظيفه خويش در راه دفاع از دين خدا غافل نشويم.

امام منتظر و اعلام قيامت

اسماعيليان گروه ديگري از شيعيان بودند كه در مصر، بخش هايي از سوريه و ايران، ابتدا در برابر خلفاي عباسي و سپس در برابر تركان سلجوقي به قدرتي بلامنازع تبديل شدند. اسماعيليه ايران اگرچه نتوانستند قلمروي يكپارچه فراهم آورند ولي هسته هايي از دژهاي مستحكم در سراسر ايران آن روزگار ايجاد كردند كه مي توانست خطري بالقوه براي حكومت هاي سني مذهب متعصب باشد. دژهاي اسماعيليان در كوههاي البرز، در زاگرس و درارتفاعات افغانستان كنوني از قدرتي انكارناپذير برخورداربودند.

در آن زمان بيشتر جمعيت ايران سني مذهب بودند" در "كتاب النقص" "نصيرالدين ابوالرشيد قزويني"، كه از آثار جدلي شيعه در 560 ق است، كوششي در جهت به دست دادن جغرافياي نحله اي ايران به عمل آمده. مولف اظهار مي كند كه خراسان و ماوراء النهر و بخشي از عراق( عجم = مركز ايران و محدود به اصفهان تهران و همدان و مشتمل بر شهرهاي اراك(سلطان آباد)،همدان، گلپايگان، اصفهان، ملاير و كرمانشاهان) در كلام حنفي و معتزلي بودند، آذربايجان تا مرزهاي آناتولي و همدان، اصفهان، ساوه و قزوين مذهب شافعي داشتند... نواحي لرستان، خوزستان، كرج(ابودلف در نزديكي اراك)، گلپايگان، بروجرد و نهاوند پر از مشبهه يا مجسمه(اهل تجسم) بود و مازندران، قم، كاشان و آوه پيرو مذهب شيعه بودند."

اگرچه اسماعيليان در اعتقادات و باورها با شيعيان اماميه اختلاف داشتند ولي به خاطر برخي تشابهات در زمره گروه هاي شيعه قلمداد مي شدند، آنان نيز چون شيعيان اماميه معتقد بودند كه امام از سوي امام پيشين انتخاب مي شود. " اسماعيليان، اسماعيل پسر امام جعفرصادق (ع) و پسر اسماعيل را امامان منصوص مي دانستند. اما تا سال هاي دراز عقيده داشتند كه امامان، غايب وغير فعال مي باشند." ايشان امامان پس از امام جعفر صادق را گمراه مي دانستند.

گروه هاي شيعي در سده هاي نخستين اسلامي براي در امان ماندن از سخت گيري هاي خلفاي عباسي، در حواشي قلمرو اسلامي به قدرت دست يافتند و حكومت هاي محلي اي چون ادريسيان(در افريقا) را تاسيس كردند. تلاش هاي اقليت شيعه در نهايت در سال 297 ثمر داد و اسماعيليان از اين تاريخ تا 567 سلسله قدرتمندي را در مصر تشكيل دادند كه اسماعيليان ساير مناطق قلمرو اسلامي را به نوعي تحت حمايت خود داشت." اسماعيليان سراسر ايران، فاطميان مصر را به عنوان امامان علوي راستين و اخلاف اسماعيل به رسميت شناختند و در ميان كليه مسلمانان تنها آنان را به عنوان پاسداران ميراث روحاني پيامبر شايسته اطاعت و فرمانبرداري دانستند. امام سرانجام با قدرت ظهور كرده بود." ولي اين وحدت چندات دوام نياورد و دو دستگي در سال 487 پس از درگذشت المستنصر خليفه فاطمي رخ نمود. " المستنصر خليفه فاطمي مصر در سال 487 ديده بر جهان فرو بست پسر كهتر المستنصر ... با نام المستعلي به خلافت رسيد. اما معروف بود كه المستنصر پسر مهتر خود نزار را امام آينده تعيين كرده است. نزار به پشتيباني گروهي از سپاهيان ... سر به شورش برداشت و تنها دو سال بعد نايره شورش وي فرو نشانده شد...در داخل مصر و يمن بيشترينه اسماعيليان ... المستعلي را امام راستين شناختند اما در سوريه در ميان اسماعيليان تفرقه شديدي بروز كرد... اما اسماعيليان ايران نه در آن هنگام، مداخله فعالي در مصر كردند و نه هيچيك از اخلاف مستعلي را به عنوان مدعي قدرت در مصر به رسميت شناختند." اين اختلاف حتي با مرگ نزار خاتمه نيافت چرا كه شايع بود كه اسماعيليان ايران پسر خردسال نزار را در الموت نزد خود نگاه مي دارند، اگر چه اين شايعه توسط هيچ يك از اسناد به دست آمده تاييد نشده است ولي همين احتمال در آن زمان منشا برخي رويدادها شد كه مورد بررسي ما است.

روند رو به رشد قدرت اسماعيليان در ايران با "حسن صباح" آغاز شد و ادامه يافت. به لطف نوشته هاي "عطاملك محمد جويني" در كتاب "تاريخ جهانگشاي جويني" كه به فتوحات مغولان در ايران مي پردازد، ما هم اينك به برخي اطلاعات موثق درباره اسماعيليان و حسن صباح و اعقاب او دسترسي داريم. هولاكوخان مغول در سال 652 به تخريب و برچيدن تمام قلاع اسماعيليه مبادرت ورزيد. جويني كه در ركاب وي در اين فتوحات شركت جسته بود، بيان مي كند كه در ابتدا تصميم برآن بود كه كليه كتب كتابخانه دژ الموت را در آتش بسوزانند ولي وي از خان مغول درخواست كرد كه برخي از كتب را در دسترس وي قرار دهند. از اينجا است كه اطلاعاتي از اسماعيليه از خطر نابودي مي رهد. جويني دراين باره چنين گفته است: " آنچ مصاحف ( جمع صحف- كتاب ها) و نفايس كتاب بود بر منوال "يخرج الحي من الميت" از آن ميان استخراج مي رفت، مجلدي كتاب يافت مشتمل بر احوال وقايع "حسن صباح" كه ايشان آن را "سرگذشت سيدنا" خوانند. آنچ مقصود بود و مناسب لياقت اين تاريخ نقل افتاد."

چنين است كه ما از آغاز كار حسن صباح اطلاعاتي به دستي مي آوريم. دراين كتاب از قول حسن صباح نقل مي شود: " من مذهب آباء خويش، مذهب شيعه اثناعشري داشتم، در ري شخصي بود "اميره ضراب" نام بر مذهب باطنيان مصر و هر وقت ما را با يكديگر مناظره مي بود و او مذهب مرا كسر مي كرد و من مسلم نمي داشتم، اما در دل من آن سخن جاي گير بود، در اثناي آن بيماري مخوف صعب روي نمود، با خويش انديشه كردم كه آن مذهب حق است و از غايت تعصب تصديق آن نكردم."

حسن صباح ازاين طريق به مذهب اسماعيليه پيوست و مورد وثوق و اطمينان "عبدالملك عطاش" رئيس اسماعيليان در اصفهان قرارگرفت و پس از وقايعي كه در پي جانشيني مستعلي و نزار و مرگ نزار پيش آمد" در مقام برجسته ترين داعيان به عنوان حجت امام شناخته شد. اصطلاح حجت ... به عنوان كسي بود كه در سلسله مراتب روحاني آرماني پس از امام قرار داشت." بدين ترتيب پايگاه خود را به عنوان رهبر اسماعيليان ايران تحكيم بخشيد و شيوه هايي را به كار گرفت و در آموزه هاي باطنيان تغيراتي ايجاد كرد. وي خواستار آن بود كه جنبشي در ميان اسماعيليان ايجاد كند و اين جنبش به تغيير نگرش و تغيير در آموزه ها نياز داشت. " "حسن صباح" به كلي درِ تعليم و تربيت دربست و گفت خداشناسي به عقل و نظر نيست به تعليم امام است چه اكثر خلقِ عالم، عقلا اند و هر كس را در راه دين نظري است، اگر در خداشناسي نظر عقل كافي بودي اهل هيچ مذهب را برغير خود اعتراض نرسيدي و همگنان متساوي بودندي، چه همه كس به نظر عقل متدين اند، چون سبيل اعتراض و انكار مفتوح است و بعضي را به تقليد بعضي احتياج است، اين خود مذهب تعليم است كه عقل كافي نيست و امامي بايد تا در هر دور، مردم به تعليم او متعلم و متدين باشند."

آموزه تعليم و مرجعيت تنها به باطنيان اختصاص نداشت و گروه هاي ديگر شيعه به ويژه اماميه به اين آموزه اعتقاد داشتند. دراين آموزه جديد حسن صباح تعليم و مرجعيت اندكي دگرگون شد " آن امامي راستين است كه براي اثبات امامت خويش دلايل عارضي و خارجي نمي آورد، بلكه تنها وجود خود او به عنوان برآورنده نياز و تنها آن نياز كه تعقل ما مي تواند بنماياند حقانيت وي را تنفيذ مي كند. حسن مي گفت اين امام، امام اسماعيليان است." حسن صباح از اين طريق مي خواست موقعيت امام و بالنتيجه موقعيت خود را به عنوان حجت امام تحكيم بخشد و اطاعت مطلق پيروانش را در جنبش جديد همراه خود سازد. اسماعيليان براي اثبات امامت تنها به تنفيذ امام از سوي امام پيشين و ادعاي امام اكتفا مي كردند و دلايلي چون حجت عقلي و افضليت امام و ارائه معجزه را( كه مورد قبول شيعيان اماميه است) ناديده مي گرفتند.

حسن صباح بسيار متشرع بود و در عمل به دستورات دين با نهايت دقت و سخت گيري عمل مي كرد." "حسن صباح" بنياد كار و ناموس بر زهد و ورع و امرمعروف و نهي منكر نهاده بود. در مدت سي و پنج سال كه در الموت ساكن بود هيچ كس در ملك او آشكارا شراب نخورد و در خم نريخت. تا به حدي كه شخصي بر قلعه ناي زده بود او را بيرون كرد و ديگر بار بر قلعه راه نداد، و پسري داشت "محمد" نام، او را به شراب خوردن متهم كردند، فرمود تا او را بكشتند و قتل هر دو پسر خويشتن را بر آن حمل مي كرد كه بعد از وفات او كس را خيال نيفتد كه دعوت براي ايشان كردست."

"حسن صباح" در 518 درگذشت و پس از او "بزرگ اميد" و سپس" محمدبن بزرگ اميد" به ترتيب هر كدام تا سال هاي 532 و 557 به همان شيوه حسن صباح حكومت كردند. نخستين كس در سلسله اسماعيليان حسن پسر محمد بن بزرگ اميد بود كه از راه و رسم حسن صباح تخطي كرد." ولادت "حسن" در سنه عشرين و خمس مائه (520) بود، چون به سن بلوغ نزديك رسيد هوس تحصيل و بحث اقاويل(جمع قول) مذهب حسن صباح واسلاف خويش كرد و سخن دعوت را در آن شيوه صباحي و الزامات او نيك تتبع نمود و در تقرير آن بارع(نيكو- كسي كه در فضل و دانش بر همگان برتري دارد) گشت. چون آن نوع كلمات را به مواعظ و نكت (نكته)متصوفه در آميخته بود و از تخريجات(آموخته ها) خويش به غث و سمين(سخن عالي) درين قالب ريخته، سخن هاي خطابي و امثال آن كه به نظر... عوام و مردم ناتمام اعجابي نمايند... پدرش از اين شيوه عاري بود. پسرش بدين تلبيسات و تزويقات(حيله) در جنب او عالمي متفوق مي نمود از آن سبب ضلالت اهل جهالت بالا مي گرفت و عوام به متابعت او رغبت مي كرد و چون از پدرش آن مقالات شنيده بودند در گمان مي افتادند كه امامي كه حسن صباح وعده داده است اين است." حسن بن محمد در زمان حيات پدر ادعا مي كرد كه همان امام غايبي است كه اسماعيليان بدان معتقد اند. ولي پدرش كه همچنان بر راه شرع و روش حسن صباح ره مي سپرد، در نزد مردم اين ادعاي پسر را دروغ خواند." محمد(بزرگ اميد) چون اين حال بشنيد و بر ظنون مردم واقف شد... بر پسر انكار بليغ كرد و مردم را جمع آورد و گفت اين حسن پسر من است و من امام نيستم بل از دعاة امام يكي داعي ام و هر كس كه اين سخن مسموع و مصدق دارد كافر باشد و بي دين. برين موجب قومي را كه امامت پسرش را تصديق كرده بودند به انواع مطالبات و عقوبات مثله مي گردانيد و به يك نوبت دويست و پنجاه نفس را بر الموت بكشت. ... حسن نيز از تبعه اين خايف گشت و از پدر هراسان شد و... بر ابطال اين اقوال و اثبات و استحكام مذهب پدر مبالغت ها نمود"محمدبن بزرگ اميد جمعي از جوانان را كه گرد پسرش جمع شده بودند دستگير و به شدت مجازات كرد و حسن از بيم، تن به اطاعت پدر داد و منتظر ماند تا مرگ پدر او را به مقصود برساند. حسن پس از مرگ پدر بر جاي او بنشست و در آموزه هاي حسن صباح تغييراتي عظيم پديد آورد"(حسن بن محمد بزرگ اميد) در اوايل جلوس به جاي پدر به هر وقت رسوم شرعي و قواعد اسلامي را كه از عهد حسن صباح التزام آن نمودندي مسخ و فسخ جايز مي داشت... و در رمضان سنه تسع و خمسين و خمس مائه(559) بگفت تا در ميداني كه به پاي الموت است منبري بساختند، چنانك روي به سمت قبله داشت. بر خلاف آنچ قاعده اهل اسلام و چون هفدهم رمضان رسيد اهالي ولايات خود را كه در آن روزها به الموت استحضار كرده بود فرمود تا در آن ميدان مجتمع شدند... او بر منبر رفت و با آن سرگشتگان روز برگشتگان به اغوا... چنان نمود كه از نزديك مقتدي ... امام موهوم كه مفقود غيرموجود بود در خفيه نزديك او كس رسيده است... كه امام ايشان درِ رحمت و ابواب رافت خود بر اسلاميان و بريشان نيز گشوده و ايشان را ترحم فرستاد و بندگان خاص گزيده خويش خوانده و آصار و اوزار(دستورات) و رسوم شريعت از ايشان برگرفته و ايشان را به قيامت رسانيده."

منظور از قيامت در باورهاي اسماعيليه قيامت بزرگ و آخرالزمان بود. " اين قيامت پايان يك دوره مذهبي و آغاز گسترش روحاني كمال اخلاقي نه جسماني بود. پايان زندگي زميني، زوال نمود ظاهري واقعيت، دست كم آنقدر كه برخوردار از معني و مفاد ديني است، و نيز پايان شريعت زماني فرارسيد كه معني باطني واقعيت مشهود و آشكار گشت و آنچه از آن پس مي بايست اهميت داشته باشد صرفا حيات روحاني حالات باطني نفس بود

حسن بر سر منبر پس از اعلام قيامت خطبه بليغي به عربي ايراد كرد كه فردي آن را به فارسي ترجمه مي كرد و براي مردم مي خواند. "مضمون خطبه آن بود كه حسن بن محمد بن بزرگ اميد خليفه و حجت و داعي ماست و شيعه ما در امور ديني و دنياوي مطيع و تابع او باشند و حكم او محكم دانند و قول او قول ما شناسند و بدانند."

اعلام قيامت مستلزم شرطي بود كه حسن از پيش ادعا كرده بود كه داراي آن است. وي ادعا داشت كه نه فرزند محمد بن بزرگ اميد كه فرزند يكي از اعقاب نزار است كه پنهاني در الموت نگاه داشته مي شد. وي ادعا مي كرد" و امروز من كه حسن ام مي گويم خليفه خداي بر روي زمين منم." ولي همين اعلام قيامت وسيله اي براي قتل او شد جويني روايت مي كند" از جمله كساني كه هنوز از خداي ترسي و ديانت رايحه اي به مشام ضماير ايشان مي رسيده است يكي برادر زن حسن بود كه او را "حسن بن نام آور" گفته اند... چنانك در تواريخ مسطور است او بر افشاي آن فضايح و اضاليل(گمراهي ها) صبر نتوانسته است كردن... روز يكشنبه ششم ربيع الاول سنه احدي و ستين و خمس مائه(561) بر قلعه لمسر حسن مضل را به كارد زد. " حسن نخستين فرد از ميان اسماعيليان ايران است كه ادعا كرد كه امام غايب است و ظهور كرده است. لازم به ذكر است كه امام آخرالزمان از نظر اسماعيليان نه مهدي پسر امام حسن عسگري كه يكي از اعقاب نزار بن المستنصر بود. از اين رو حسن با ادعاي اينكه از اعقاب نزار است و با اعلام قيامت بر اين باور تاكيد داشت. پس از حسن پسرش محمدبن حسن به همان شيوه پدر ادامه داد." پسر او( حسن) محمد... كه نص امامت بروكرده بود نوزده ساله بود كه به جاي پدر نشست... در اظهار بدعت كه دعوت به قيامت مي خواندند و اباحت از لوازم آن مي افتاد از پدر غالي تر بود." ولي او نيز در سال 607 به زهر كشته شد. اين دو، تنها امراي اسماعيلي هستند كه به مرگ طبيعي نمرده، بلكه به قتل رسيده اند.

با مرگ اين دو تن، داستان قيامت در ميان اسماعيليه نيز به پايان رسيد. پسر محمد دوم "جلال الدين حسن" با پذيرش مذهب سنت به تقابل ميان اسماعيليه و دنياي اهل سنت كه با اعلام قيامت، شدت يافته بود، خاتمه داد." بعد از او به حكم ولايت عهد پسرش "جلال الدين حسن" به جاي او بنشست و هم از ابتداي جلوس اظهار مسلماني كرد و قوم و شيعت خود را به توبيخ و تشديد از الحاد منع كرد و بر التزام اسلام و اتباع رسوم شرع داشت."

امام زمان (عج) در دعاي امام رضا عليه السلام

اللهُمَ اَصلِح عَبدَكَ وَ خَليفَتَكَ بِما اَصلَحتَ بِه اَنبِيائكَ وَ رُسُلَكَ وَ حُفَّهُ بِمَلائِكَتِكَ وَ اَيِّدهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِن عِندِكَ وَ اَسلُكهُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِه رَصَداً يَحفَظُونَهُ مِن كُلِّ سُوءٍ وَ اَبدِلهَُ مِن بَعدِ خَوفِهِ اَمناً يَعبُدُكَ لا يُشرِكُ بِكَ شَيئاً وَلا تَجعَل لأَحَدٍ مِن خَلقِكَ عَلي وَلِيِّكَ سُلطاناً وَ اَئذَن لَهُ في جِهادِ عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّه وَاجعَلني مِن اَنصارِه اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيئٍ قَديرٌ.

بارالها، كار ظهور بنده شايسته و خليفه راستينت (امام مهدي) را اصلاح فرما همانگونه كه كارپيامبران و فرستادگانت را اصلاح نمودي و از فرشتگانت نگاهباناني بر او بگمار و از سوي خويش با" روح القدس" او را ياري و پشتيباني فرما و ديده باناني از پيش رو و پشت سر همراه وي گردان تا از هر بدي نگاهش دارند و ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز كه او ترا مي پرستد هيچ چيز را همتا و همانند تو نمي داند پس براي هيچيك از آفريدگانت برتري و چيرگي نسبت به " ولي" خودت قرار مده و او را در جهاد با دشمنت و دشمنش اجازت فرما و مرا از ياران او بشمار آور كه همانا تو بر هر كاري توانائي.

و...

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

1100_1595839786_41908_8524_1091.zip0.13 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت