مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) شادکامی
مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) شادکامی

توضیحات :

مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) شادکامی 36 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.


بخشی از متن :

شادکامی

شادکامی و شادمانی، از جمله موضوعاتی است که از دیرباز اندیشمندانی نظیر ارسطو، زنون و اگیکور به آن پرداخته اند. ارسطو دست کم به سه نوع شادمانی معتقد است؛ در پایین ترین سطح، عقیدۀ مردم عادی است که شادمانی را معادل موفقیت و کامیابی می دانند و در سطح بالاتر از آن، شادمانی مورد نظر ارسطو یا شادمانی ناشی از معنویت قرار می گیرد (آیزنگ[1]، 1378). بعد از جنگ جهانی دوم تعداد پژوهش های مربوط به شادکامی در جهان افزایش یافت (وینهوون[2]، 1994). در دهه 1960 مؤسسات پژوهش آمریکا، کار خود را در مورد سنجش میزان شادکامی افراد آغاز کردند، این کار به چند پژوهش کلاسیک منجر شد (آرجیل، 2001). در خلال سال های دهه 1970 مطالعات مربوط به شاخص های اجتماعی آمریکا با محوریت بررسی شادی مردم صورت گرفت. کمپل[3] و همکاران (1976) کتاب کیفیت زندگی آمریکایی و اندروز و ویتی[4] شاخص های اجتماعی سلامتی را به رشته تحریر در آوردند که موضوع اصلی آنها میزان و چگونگی شادی مردم آمریکا بود. آلاردت[5] (1976) به بررسی ابعاد رفاه اجتماعی و میزان شادی در کشورهای اسکاندیناوی پرداخت. گلاترز[6] (1991) نیز، پژوهش راجع به کیفیت زندگی در آلمان غربی انجام داد. در استرلیا نیز هدی و ویرینگ[7] (1992) اولین پیمایش بزرگ مقیاس طولی را با عنوان فهم شادی انجام دادند. مجلات روان شناختی نظیر مجله شخصیت و روان شناسی اجتماعی نیز شروع به منتشر نمودن مقالات مربوط به شادی کردند. وینهوون (1994) کتاب سه جلدی همبسته های شادی را منتشر ساخت و در آن به تحلیل تحقیقات انجام گرفته پرداخت. آرجیل در سال 2001، کتاب روان شناسی شادی را منتشر ساخت و در آن به طور تخصصی به تعریف شادی، عوامل مؤثر بر شادی و مرور تحقیقات مربوطه پرداخته است.

تعاریف شادکامی

در تحقیقی که توسط آرجیل و لو (1990) در مورد تعریف شادکامی صورت گرفت، مشخص شد هنگامی که از مردم پرسیده می شود شادکامی چیست؟ آنها دو نوع پاسخ را مطرح می کنند: اول اینکه ممکن است حالات هیجانی مثبت (مانند لذت) را عنوان کنند و دوم، آن را راضی بودن از زندگی به طور کلی و یا در بیشتر جنبه های آن بدانند. بنابراین، به نظر می رسد که شادکامی دو جزء اساسی (عاطفی و شناختی) دارد که بعد عاطفی آن موجب می گردد انسانی که دارای احساس شادکامی است، از نظر دیگران به عنوان فردی بشّاش و سرزنده شناخته شود و در مناسبات اجتماعی نیز بتواند راحت تر با دیگران ارتباط برقرار کند. همچنین از بعد شناختی نیز چنین فردی، نگرش مثبتی نسبت به دنیای پیرامون خود دارد و اتفافات و رویدادهای اطراف خود را با دیدی خوش بینانه می نگرد.

شوارز و استراک[8] (1991) معتقدند که افراد شادکام کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوش بینی و خوشحالی سوگیری دارند؛ یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر می کنند که به شادمانی آنها منجر شود.

مایرز و داینر[9] (1995) نیز عقیده دارند که شادکامی دارای مؤلفه های عاطفی، اجتماعی و شناختی است. مؤلفۀ عاطفی باعث می شود که فرد همواره از نظر خلقی شاد و خوشحال باشد. مؤلفۀ اجتماعی موجب گسترش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش حمایت اجتماعی می شود. مؤلفۀ شناختی موجب می گردد فرد نوعی تفکر و پردازش اطلاعات ویژه خود داشته و وقایع روزمره را طوری تعبیر و تفسیر کند که خوش بینی وی را به دنبال داشته باشد (به نقل از کار، 2004).

به نظر آرجیل، مارتین[10] و لو (1995) سه جزء اساسی شادکامی عبارتند از: هیجان مثبت، رضایت از زندگی و نبود هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب. او و همکارانش دریافتند که روابط مثبت با دیگران، هدفمند بودن زندگی، رشد شخصی، دوست داشتن دیگران و طبیعت نیز از اجزای شادکامی به حساب می آیند.

داینر (2002) معتقد است که شادکامی، نوعی ارزشیابی است که فرد از خود و زندگی اش به عمل می آورد و مواردی از قبیل رضایت از زندگی، هیجان و خلق مثبت، فقدان افسردگی و اضطراب را شامل می شود و جنبه های مختلف آن نیز به شکل شناخت ها و عواطف است.

هیلیز[11] و آرجیل (2001) بیان می دارند که شادکامی به عنوان یکی از عوامل مؤثر در به وجود آوردن یک زندگی مطلوب حالتی مطبوع و دلپذیر است که از تجربه هیجان های مثبت و خشنودی از زندگی نشأت می گیرد و از نظر کارکردی اهمیتی دوگانه دارد: از یک طرف احساس مثبتی است که از حس ارضاء و پیروزی حاصل می شود، لذا تجربه های غیرقابل اجتناب ناکامی، ناامیدی و در مجموع عواطف منفی را بی اثر می سازد. از طرف دیگر اشتیاق انسان ها را برای پرداختن به فعالیت های اجتماعی آسان می سازد و طبعاً چنین حالت خوشایندی با فقدان افسردگی، اضطراب، پرخاشگری افراد همراه است.

اثرات شادکامی

از دیدگاه سلیگمن (2002) هیجان های مثبت و منفی از یکدیگر توسط درجه ای که ما را برای بازی های برنده- برنده یا بازی های بازنده- برنده آماده می کند، قابل تغییر می باشد. از دید تحولی احساسات منفی مثل ترس و خشم اولین دفاع ما در مقابل تهدید به حساب می آیند. بطور مثال احساسات منفی توجه را به منبع خطر یا تهدید محدود کرده و ما را برای حمله تجهیز می کنند. احساسات منفی ما را برای بازی هایی که در آن یک برنده و یک بازنده وجود دارد، آماده می کند. در مقابل احساسات مثبت با گسترش توجه، ما را از محیط اطراف اجتماعی و فیزیکی بیشتر آگاه می کند. این افزایش آگاهی، دید ما را نسبت به عقاید جدید باز کرده و خلاقیت را افزایش می دهد؛ در نتیجه هیجان های مثبت ما را برای بازیهای برنده- برنده آماده می کنند (آیزن[12]، 2006). تحقیقات نشان می دهد که افراد افسرده نسبت به مهارت های خود قضاوت های دقیق تری انجام می دهند. در مقابل مردم خوشحال مهارت های خود را زیاد برآورد کرده و حوادث مثبت را بیشتر از منفی به خاطر می سپارند ولی در برنامه ریزی بهترند زیرا از استراتژی های مهم مثل جستجوی اطلاعات مرتبط با سلامتی استفاده می کنند (آسپین وال[13]، 2001؛ به نقل از کار[14]، 2004).

ديدگاه هاي نظري در مورد شادكامي

ديدگاه لذتي (هدونيك): تاريخچۀ اين ديدگاه به قرن چهارم قبل از ميلاد باز مي گردد. برخي از فيلسوفان يوناني هدف از زندگي را تجربه لذت و به حداكثر رساندن آن مي دانستند. از نظر آنان شادكامي كل لحظات لذت بخش زندگي افراد است. اين دیدگاه از طريق افراد ديگر منجمله هابز[15] و بنتهام[16] پيروي گرديده است. هابز معتقد بود كه شادكامي دنبال كردن موفقيت آميز اميال ذاتي انسان است. دي سد بر اين باور بود كه دنبال کردن احساس لذت هدف نهايي زندگي است. بتنهام نيز ادعا داشت كه براي ساختن يك جامعه خوب كوشش افراد براي به حداكثر رساندن لذت و علائق فردي مهم است. در واقع ديدگاه مسلط بين روان شناسان هدونيك آن است كه خوشبختي شامل شادكامي ذهني و تجارب لذت بخش مي باشد (رايان و دسي[17]، 2001). اكثر پژوهشگران در روانشناسي لذت گرايي جديد از مفهوم خوشبختي ذهني به عنوان متغير اصلي استفاده مي كنند. اين مفهوم شامل سه جزء يعني خشنودي از زندگي- وجود خلق مثبت و فقدان خلق منفي مي باشد كه غالبا تحت عنوان شادكامي ناميده مي شود (داينر و لوكاس[18]، 1999).

ديدگاه ايدايمونيك: به رغم رواج ديدگاه هدونيك تعدادي از فلاسفه، صاحب نظران و علماي ديني چه در غرب و چه در شرق اين موضوع را زير سوال بردند كه شادكامي به خودي خود به عنوان ملاك اصلي خوشبختي باشد. از نظر آنها شادكامي واقعي يا تجلي فضيلت با انجام دادن اعمال ارزشمند حاصل مي گردد. واترمن[19] (1993) معتقد بود كه مفهوم ادايمونيك، خوشبختي و شادكامي را براساس خود واقعي يا "دايمون" آنها تعيين مي كند. بر طبق نظر وي اين نوع شادكامي موقعي به دست مي آيد كه فعاليت هاي زندگي افراد بيشترين همگرايي يا جور بودن را با ارزشهاي عميق داشته باشد و آنان نسبت به اين ارزش ها متعهد گردند. تحت چنين شرايطي احساس نشاط و اطمينان به وجود مي آيد. واترمن اين حالت را به عنوان جلوه بيانگري فردي ناميد و همبستگي بالايي بين آن و اندازه هاي خوشبختي و شادكامي بدست آورد. ريف و سينگر[20] (2002) خوشبختي و شادكامي را دست يابي به لذت نمي دانند بلكه آن را به عنوان كوششي در جهت كمال در نظر مي گيرند كه بيانگر تحقق توان بالقوه فرد است. آنان شواهدي ارائه نمودند كه نشان مي دهد زندگي كردن به صورت ایدايمونيك كه حاكي از خوشبختي روانشناختي است بر سيستم هاي فيزيولوژي خاصي تاثير مي گذارد كه مربوط به كاركرد دستگاه ايمني است و ارتقاء سلامتي را در پي دارد.

نظريه داينر و همكاران: بر طبق اين نظريه، شادكامي ارزشيابي هايي است كه افراد از خود و زندگيشان به عمل مي آورند. اين ارزشيابي ها مي تواند جنبه شناختي داشته باشد مانند قضاوت هايي كه در مورد خشنودي او از زندگي صورت مي گيرد و يا جنبه عاطفي كه شامل خلق و هيجاناتي است كه در واكنش به رويدادهاي زندگي ظاهر مي شود. لوکاس و داينر (2000) با اشاره به بررسي ويلسون[21] (1967) در مورد شادکامي معتقدند بسياري از نتيجه گيري هاي او از طريق مطالعات بعدي مورد تأثير قرار گرفته است. ويلسون با بررسي شواهد تجربي و همبسته هاي شادكامي اين طور نتيجه گيري كرده بود كه فرد شادكام فردي است زنده دل، سالم، فرهيخته، برون گرا، خوشبين، آزاد از نگراني، مذهبي، داراي عزت نفس بالا، برخوردار از اخلاق حرفه اي، تمايلات ذوقي و هوش (داينر و همكاران، 1999). در اين نظريه ويژگي هاي فرد شادكام عبارتند از: داشتن دستگاه ايمني قويتر و عمر طولاني تر، برخورداري از روابط اجتماعي بهتر، مقابله موثر با موقعيت هاي مشكل، خلاقيت و موفقيت بيشتر و گرايش زيادتر براي كمك به ديگران (داينر، 2002).

نظريه آرجيل و همكاران: بنا بر نظریه آرجیل و همکاران شادكامي از دو جزء عاطفي و شناختي تشكيل شده است. از نظر آرجيل و همكاران شادكامي متضاد افسردگي نمي باشد اما شرط عدم افسردگي را براي شادكامي لازم مي دانند. آنان بر این باورند که اگر از مردم سوال شود که منظور از شادکامی چیست؟ دو نوع پاسخ را مطرح می کنند: الف) ممکن است حالات هیجانی مثبت مانند لذت بردن را عنوان کنند. ب) و ممکن است به طور کلی آن را راضی بودن از زندگی یا رضایت از بیشتر جنبه های زندگی بدانند (آرجیل و داینر، 1995).



[1]-Eysenck

[2]- Veenhoven

[3]- Campbell

[4]- Andrews & Withy

[5]- Allardt

[6]- Glatzer

[7]- Heady & Wearing

[8]- Schwarz & Strack

[9]- Myers & Diener

[10]- Martin

[11]- Hilles

[12]- Eisen

[13]- Aspinwall

[14]- Carr

[15]- Hobbes

[16]- Bentham

[17]- Ryan & Deci

[18]- Lucas

[19]- Waterman

[20]- Ryff & Singer

[21]- Wilson


فهرست مطالب :

شادکامی
تعاریف شادکامی
ديدگاه هاي نظري در مورد شادكامي
منابع و عوامل مرتبط با شادکامی
2-6-1 شادکامی و بعد شناختی
2-6-2 شادکامی و بعد عاطفی
2-6-4 شادکامی و بعد جسمانی
پژوهش های انجام شده در داخل و خارج از کشور
منابع فارسی
منابع لاتین

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) شادکامی_1580648437_36590_8524_1847.zip0.07 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت