مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هیجانی
مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هیجانی

توضیحات :

مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هیجانی در 26 صفحه در قالب Word قابل ویرایش


بخشی از متن :

هوش هیجانی:
تعريف هوش هيجاني: در سالهاي اخير، مفهوم سازيهاي مختلفي از هوش هيجاني ارائه شده است كه برخي از آنها نسبتا محدود و برخي در الگوي مایر، سالووی و کاروسو2 ، نسبتا گسترده هستند. اولین بار در سال 1990، روان شناسی به نام سالووی، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت، این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است به عبارتی، عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارت های اجتماعی بالا، منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود(حسن زاده و ساداتی، 1388).
هوش هيجاني توانايي پردازش اطلاعات درباره هيجانات خود و هيجانات ديگران است. در اين الگو 4 شاخه در نظر گرفته شده است: شناسايي هيجانها، تسهيل هيجانى تفكر، فهم هيجانها و مديريت هيجانها. هوش هیجانی طبق تعریف بار– ان3(2000)، عبارت است از مجموعه ای از دانش ها و توانایی های هیجانی و اجتماعی که قابلیت کلی ما را در پاسخ به نیازهای محیطی به طور مؤثری تحت تأثیر قرار می دهد. این مجموعه شامل موارد زیر است:
1. توانایی آگاه بودن از خود، درک و فهم خود و قدرت بیان خویشتن
2. توانایی آگاه بودن از دیگران، درک و فهم دیگران و قدرت بیان آنها
3. توانایی مواجهه با هیجان های شدید و کنترل تکانه ها در خویشتن
4. توانایی انطباق با تغییرات و حل مسایلی با ماهیت اجتماعی و یا فردی.
در الگوي مورد نظر بار- ان، هوش هيجاني به عنوان مجموعه اي از مهارت ها، صلاحيتها و تواناييهاي غير شناختي در نظر گرفته مي شود. الگوي وي شامل 5 گروه از تواناييها است: توانايى درون فردي، توانايى بين فردي، مديريت استرس، سازش يافتگي، خلق عمومي. الگوي گلمن1 شامل جاي دادن 25 عامل در پنج خوشه است كه شامل: خودآگاهي، خود تنظيمي انگيزش، همدلى و مهارتهاي اجتماعي مي باشد. با وجود هم پوشانيهاي نظري كه در اين مفهوم سازيها وجود دارد الگوهاي هوش هيجاني را مي توان به دو گروه الگوهاي تركيبي و الگوهاي توانايي طبقه بندي كرد.
يك وجه كاملا متفاوت اين دو الگو، تفاوت مفهوم "صفت" هوش هيجاني يا خودكارآمدي هيجاني و مفهوم "توانايي" هوش هيجاني يا توانايي شناختي – هيجاني مي باشد. تمايز فوق منجر به دو سازه متفاوت مي شود چرا كه روشهاي مورد استفاده در عملياتي كردن آنها اساسا با هم متفاوت است. بدين معنا كه درالگوهاي تركيبي صفت هوش هيجاني از طريق خود گزارش دهى و در الگوهاى توانايى هوش هيجانى از طريق تستهاي عملكردي ارزيابي مي شود.
در تعريف جديدي كه گلمن از هوش هيجاني به عمل آورده، تفاوت ناچيزي بين هوش هيجاني و سازه هاي شخصيتي ديده مي شود. تعریف او از هوش هیجانی بدین صورت است که او دو شیوه متفاوت از آگاهی و دانستن را بیان می کند: شیوه عقلانی و شیوه هیجانی. او زندگی روانی انسان را ناشی از تعامل کارکرد هر دو عامل می داند و معتقد است که به جای نادیده گرفتن هیجانات، شخص باید به طور هوشمندانه ای با آنها مواجه شود؛ تنها با هوش هیجانی می توان خود را برای پایداری در مقابله با ناکامی برانگیخت، حالات روحی و خلق خود را تنظیم کرد، ارضای نیاز را به تعویق انداخت، از غرق شدن تفکر در مسایل ناراحت کننده، اجتناب کرد و با دیگران همدلی نمود. در تعريف بار- ان از هوش هيجاني، اين هوش با سازه هايي كه قبلا به عنوان جنبه هايي از شخصيت معرفي مي شدند، ارتباط دارد. در تعريفي كه ماير و سالووي از هوش هيجاني به عمل آورده اند، هيچ گونه ارتباطي بين هوش هيجاني و ويژگيهاي شخصيتي افراد ديده نمي شود(گلمن، 1384).
از نظر جلالی (1381)، هوش هیجانی یک مهارت اجتماعی است که به معنای سهولت برقرار کردن ارتباط با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است. مایر، سالووی و کاروسو1 (2006) هوش هیجانی را چنین تعریف می نمایند: ظرفیت شخص درباره هیجان ها، افزایش تفکر هیجانی می باشد که این شامل توانایی های درک درست هیجان ها، دستیابی به گسترش هیجان ها برای کمک به تفکر، فهم هیجان ها و دانش هیجانی و تنظیم فکورانه هیجان ها برای ارتقای عقلانی و هیجانی است. گاردنر2(2010)، هوش هیجانی را توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان ها در خود و دیگران می داند. هوش هیجانی، مجموعه ای از توانایی هایی است که کمک می کند در زندگی شخصی یا شغلی، با دیگران رابطه ای دوستانه و مداراگرایانه برقرار کنیم.
فهم هوش هيجاني به عنوان بخشي از نظام گسترده تر شخصيت مي تواند محققان را نسبت به اين مسئله حساس كند كه چه بخشهايي از شخصيت مي تواند هوش هيجاني را تحت تاثير قرار دهد، اثرات آن را افزايش و يا كاهش دهد.
تاریخچه هوش هیجانی:
اگرچه در سال ها ي اخير مفهوم هوش هيجاني به شدت مورد توجه قرار گرفته است ، اما آن گونه نيست كه بدون مقدمه به وجود آمده باشد. در دهه ي 1920 روان شناس مشهور، ثرندايك ، براي نخستين بار از هوش اجتماعی نام برد و آن را توانايي ادراك و فهم ديگران و انجام دادن اعمال مناسب در برقراری روابط میان شخصی تعریف کرد(هاشمی، 1391).
در دهه هاي قبل از 1990 انسانهاي موفق، انسانهاي با هوش تلقي مي شدند و آينده کسي که ضريب هوشي1 بالايي داشت، موفق پيش بيني مي شد. اما تجربه نشان داده که ميزان هوش افراد ، ضامن موفقيت آنها در کل زندگي نيست بلکه ويژگي هاي ديگري براي برقراري ارتباطات انساني و موفقيت در زندگي لازم است. البته اين عقيده که در کنار توانايي هاي با ارزش آموزشي- علمي، توانايي هاي مختلفي وجود دارند، مطلب جديدي نيست.
محققان اوليه نظير توراندايک پيشنهاد کردند که توانايي اجتماعي، عنصر مهمي از هوش مي باشد، هوش اجتماعي از نظر تورندايک توانايي درک ديگران ، عمل و رفتار هوشمند انه و در رابطه با ديگران است، وکسلر در گزارش خود درباره هوش مي نويسد: کوشيده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشي، عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارد که مي تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمي توانيم هوش عمومي را موردسنجش قرار دهيم مگر اينکه آزمون ها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوشي در اختيار داشته باشيم. ماور2 و همکاران(2009) در نتيجه گيري معروف خود مي گويند: هيجانها را به هيچ عنوان نبايد در مقابل هوش قرار داد... به نظر مي رسد آنها خود يکي از مراتب بالاي هوش باشند.
گاردنر1 هوش را مشتمل بر هشت بعد شامل(هوش زباني، هوش موسيقيايي، هوش منطقی - رياضي، هوش جسمي، هوش درون فردی، هوش برون فردی، هوش فضایی و هوش طبیعی) مي داند. او وجوه شناختي را با عناصري از هوش غير شناختي يا گفته خودش " شخصي " ترکيب کرده است. بعد شخصي اين نظريه شامل دو مولفه مهم است.
هوش درون فردي و هوش ميان فردي. گاردنر (1985) معتقد است هوش درون فردي ظرفيتي است براي شکل دادن مدلي دقيق از خويشتن و توانايي استفاده از اين مدل براي عملکرد موثر در زندگي و هوش ميان فردي توانايي فهم ديگران است، اينکه چه چيز آنها را تحريک مي کند و آنها چگونه کار مي کنند. فروشندگان، سياستمداران، معلمان، پزشکان و رهبران ديني موفق همگي افرادي هستند با هوش هيجاني بالا.
در هر حال از سال 1920 تا 1990 پژوهش در زمينه هوش اجتماعي، دستخوش تحول بوده است و ديدگاه هاي مختلفي به وجود آمده اند که هوش اجتماعي را به عنوان توانايي ارتباط با ديگران، دانش ميان فردي، توانايي قضاوت درست درباره احساسات، خلق ها و انگيزه هاي ديگران، عملکرد اجتماعي موثر و مهارت رمزگشايي نمادهاي غير کلامي تعريف کرده اند.
در سال 1985 بار- ان براي اولين بار واژه EQ يا بهره هيجاني را وضع کرد. وي بيان مي کند پرسش ساده من در ابتدا آن بود که آيا عواملي وجود دارد که تعيين کننده توانايي يک شخص براي اثر بخش بودن در زندگي باشد؟ سپس دريافتم که افراد مي توانند هوش عمومي بالايي داشته باشند و در عين حال موفق نباشند. با اين فرضيه، بار- آن يک سري عوامل را شناسايي کرد که بر آن موفقيت ها اثر داشتند. پس از آن وي ابزاري براي ارزيابي آن عوامل ايجاد کرد. اين ابزار پرسشنامه اي بود که به پرسشنامه هوشی - عاطفی مشهور است. (کنستانتین2، 2009).
در نهايت پس از تحولات فوق، سالووي و ماير3(1990) مفهوم جديدهوش هيجاني رامعرفي کرده و آنرا به اين صورت تعريف کرده اند: توانايي شناسايي هيجان هاي خود و ديگران و تمايز بين آنها و استفاده از اين اطلاعات براي هدايت تفکر و اعمال فرد. به اين ترتيب هيجاني که سالها ارزش محوري خود را از دست داده بود ، دوباره در يک سلسله تغيير و تحولات نظريه ها به عنوان عنصر اساسي قابل توجه علت شناسي رفتارهاي انسان ازجمله موفقيت ها و شکست ها که سالها به هوش عقلاني نسبت داده مي شد، مطرح شد.
تشکيل اين تئوري توسط سالووي و ماير باعث شد که دانيل گلمن پرفروش ترين کتاب سال 1995 ايالات متحده را تحت عنوان هوش هيجاني به چاپ رساند. به اين ترتيب هوش هيجاني پا به عرصه وجود نهاد و در دنياي علم جاي خود را باز کرد(شریفی درآمدی،1386).




فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هیجانی_1580487222_36455_8524_1389.zip0.05 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 19,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت